از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

نیایش

خدایا، قلب شوریده مرا به شیرینی عشق ازلی ات مهمان کن! من برای
عاشق شدن به یک گوشه چشم تو نیاز دارم و برای رها شدن از قفسهای
سرد و تکراری به آغوش دنج و ابریشمی تو.
هر وقت دلم برایت تنگ می شود، کلمات سر به زیر را گرد می آورم و
از آنها ابری انبوه می سازم.آنگاه با چتری از مهتاب زیر باران مترنم یاد
تو می ایستم.هر قطره کلمه ای است و هر کلمه، یکی از هزاران نام تو.

خدایا، دوست دارم پروانه باشم و مدام از دست شیطان بگریزم و بر شانه
برهنه ی فرشتگان بنشینم.دوست دارم روحم را از گناهان ریز و درشت بتکانم
و درآینه های بی ریای ابد یت کنار تو عکسی به یادگار بگیرم. دوست دارم پا
به پای جاده های مستقیم وحی به سوی تو بدوم.
خدایا، اگر گاهی دیوار ها را دوست داشته ام، به خاطر پنجره هایی است که بر
سینه دارند و اگر گاهی خارها را نوازش کرده ام، به خاطر همسایگی شان با گل
سرخ است.خدایا، لب به ستا یش چشمهای بسته می گشایم، چون خواب تو را
می بینند و در آخرین ایستگاه،ساعتها به انتظار آمدن قطارهای قدیمی می مانم،
چون خاطرات تازه ی تو را به سویم می آورند.
خدایا، من به دنیا آمده ام که عاشق تو باشم و به هر چیزی که رنگ و بویی از تو
دارد،عشق بورزم. پس یک روز عاشق مدادهای رنگی ام که می توانند در غیبت
ستاره ها،آسمان را پر از شقایق و فانوس کنند و روزی دیگر عاشق گیسوانی که
بی واسطه به سمت تو می وزند و روز سوم عاشق عطر هایی که در بالهای پرندگان
موج می زنند.
خدایا، می دانم که سکوت از هزار مصرع شعر بهتراست،اما دلم می خواهد صدایم را
بشنوی و دارچین و درختان پرتقال را در طنین آن ببینی. دلم می خواهد در خلوتستان
سحربا جبرئیلی که در خطوط پیشانی ام راه می رود،حرف بزنم.
خدایا، تو را به پیچکها و سنجاقکها قسم، مرا به کوهپایه های ملکوت دعوت کن و
اجازه بده روی گلدسته های توبه آواز بخوانم. بگذار با کجاوه ی شیشه ای دعا به
عرش بیایم و آیه های سپید معصومیت را تلاوت کنم.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد