از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

دعا

محبوبم  

می دانم و می دانی ناسپاسم 

 تو بهترین می خواهی و من کمترین می جوییم 

 تو اوج می خواهی من فرود می جویم 

 تو طلوع می خواهی 

 آنگاه که من ظلمت خود می جویم و بر آن اصرار میکنم 

 تو ای بهترینم منت می گذاری به سخن بیهوده ام گوش نمی دهی 

 آنگاه که بر بیهودگی درخواست خود اصرار دارم  

و تو می خواهی بهترینم عطا کنی 

 ای مهربان بی نیاز من ای محبوب یکتای بی همتای من 

 خجلت زده ام اما می خوانمت 

 چون تو خواسته ای 

 پس تو را 

 به سپیده صبح آنگاه که گستره می افکند 

 و به شب آن هنگام که بر افق دامن میکشد 

 به آفتاب آنگاه که آسمان را تسخیر میکند 

 و به ماهتاب که چراغ شب است 

 قسم می دهم  

مرا به خاطر آنکه نمی دانم و اصرار می کنم 

 ملامت نکن  

که من بشری ناچیزم  

که تنها به قوت آنکه تو را دارم رشد یافته ام  

بر من منت افزون کن 

 نیروی صبرم عطا کن 

 ای بخشنده بی منتها ...

آمین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد