از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

نیایش

خدایا،ای سازنده شب و روز،ای بی نیاز از اما و اگر و هنوز،ای برازنده خاطره انگیزترین عشقها،اگر یک قدم از تو دور شوم،قلبم سردتر از قطب شمال خواهد شد.
خدایا،تو از نفسهایم به من نزدیکتری و می دانی که پس فردا در کدام چاه خواهم افتاد و کدام در به رویم بسته خواهد شد و چه کسی سلامم را جواب نخواهد گفت. تو می دانی که چه وقت آب و هوای زندگی ام خوب می شود و یا کی سنگپاره های بلا و اندوه بر سرم باریدن می گیرد،پس یک لحظه هم مرا تنها مگذار و دیدن سپیده دم را از من دریغ مدار!

خدایا،ای آنکه هیچ کس شبیه تو نیست و زیبایی گسترده تو در بالهای متوازن و رنگارنگ پروانه ها و سوسوی ستاره های خوشبخت و آوازهای نرم زنجره ها پیداست،از تو می خواهم چشم بر زشتی هایم فرو بندی و از اینکه باغهای آباد فطرتم به غارت رفته است،بر من خرده نگیری!
خدایا،نه سرگردان جاده سرنوشتم و نه در جستجوی بهشتم،بلکه منتظرم کسی بیاید و مهربانانه آسمان را بشکافد و تو را واضح تر از امروز به من نشان دهد و سایه های شب را از پیراهنم پاک کند.
خدایا،چراغهایی را که در اعماق درونم مرده اند،روشن کن و مرا در این سالهای سترون گناه با ابرهای دست و دلباز آشتی بده!
خدایا،خورشیدهای بسیاری را نادیده گرفته ام و از کنار هزاران رود ذست نخورده،بی اعتنا گذشته ام،اما هرگز ناامید نشده ام،چون می دانم این خیابان مه آلود و دراز که پر از پرنده و یاسمن است،هر روز در عطر مهر و محبت تو غوطه می خورد و هر گاه توقف کنم،از دور به من اشاره می کنی و تالارهای آبی توبه را نشانم می دهی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد