از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

حتی به روزگاران - شعر شفیعی کدکنی

حتی به روزگاران 

 

ای مهربانتر از برگ، در بوسه‌های باران!
بیداری ستاره، در چشم جویباران!

آیینة نگاهت، پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت، صبح ستاره‌باران



بازآ که در هوایت، خاموشی جنونم،
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاینگونه فرصت از کف، دادند بی‌شماران.

گفتی: « به روزگاران مهری نشسته...» گفتم:
بیرون نمی‌توان کرد « حتی » به روزگاران

بیگانگی زحد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان، سر خیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار، بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

وین نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی‌ست آواز باد و باران
 

 

شعر از محمد رضا شفیعی کنی

نظرات 1 + ارسال نظر
م.ر جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام میخوام معنی این شعر رو پیدا کنم تروخدا کمکم کنید
ممنون

سلام بزرگوار
متاسفانه متوجه منظورتون نشدم
اگر معنی شعر استاد شفیعی کدکنی را می فرمایید
که خوب این شعر احتیاج به معنی نداره
اگر هم شعر دیگری است مشخص بفرمایید
تا جایی که بتونم در خدمتم
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد