از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

من مستم - شعر سیاوش کسرائی

من مستم  

 

من ، مستم.
من، مستم و میخانه پرستم.

راهم منمایید،
پایم بگشایید!


وین جام جگر سوز مگیرید ز دستم!
می، لاله و باغم
می، شمع و چراغم.
می، همدم من،
              هم‌نفسم، عطر دماغم.
خوشرنگ،
         خوش آهنگ
لغزیده به جامم.
از تلخی طعم وی، اندیشه مدارید،
گواراست به کامم.

در ساحل این آتش.
من غرق گناهم
همراه شما نیستم، ای مردم بتگر!
من نامه سیاهم.

فریاد رسا!
          در شب گسترده پر و بال
از آتش اهریمن بدخو، به امان دار
هم ساغر پر می
هم تاک کهنسال.
کان تاک زرافشان دهدم خوشه زرین
وین ساغر لبریز
اندوه زداید ز دلم با می دیرین

با آنکه در میکده را باز ببستند
با آنکه سبوی می ما را بشکستند
با محتسب شهر بگویید که: هشدار!
هشدار!
      که من مست می هر شبه هستم 

 

 

شعر از سیاوش کسرائی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد