حال من بد نیست غم کم می خورم
کم که نه هر روز کم کم می خورم
آب می خواهم سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند
عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
عشق اگر اینست مرتد می شوم
خوب اگر اینست من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم!دیگر مسلمانی بس است
شعر از : ؟
دوست عزیز این شعر برای مرحوم حسین پناهی
از شما دوست عزیز ممنونم .
خدا حسین پناهی را رحمت کند
این شعر مال منه.....امین ۱۷ ساله از تهران