از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

مناجات - خواجه عبداله انصاری

الهی ای داننده هر چیز و سازنده هر کار و دارنده هر کس ، نه کس را با تو انبازی و نه کس را از تو بی نیازی ، کار به حکمت می اندازی و به لطف میسازی ، نه بیداد است و نه بازی .

 


بار خدایا بنده را نه چون و چرا در کار تو دانشی و نه کس را بر تو فرمایشی ، سزا ها همه تو ساختی و نوا ها همه تو ساختی ، نه از کس بتو و نه از تو به کس ، همه از تو بتو ، همه توئی و بس ، خلایق فانی و حق یکتا به خود باقی است.

 


نام تو شنید بنده دل داد بتو چون دید رخ تو دل داد بتو

 


الهی به عنایت هدایت دادی و به معونتها بذر خدمت رویانیدی و به پیغام آب پذیرش دادی ، به نظر خویش میوه محبت وارسانیدی اکنون سزد که سموم مکر از آن باز داری و بنائی که خود ساخته ای به گناه ما خراب نکنی .

 


خدایا تو ضعیفان را پناهی ، قاصدان را بر سر راهی و وجدان را گواهی ، چه باشد که افزائی و نکاهی.

 


روضه روح من رضای تو باد قبله گاهم در سرای تو باد

 


سرمه دیده جهان بینم تا بود گرد خاک پای تو باد

 


گر همه رای تو فنای من است

 


کار من بر مراد رای تو باد

 


شد دلم ذره وار در هوست دلم این ذره در هوای تو باد

 


الهی تو آنی که از احاطت اوهام بیرونی و از ادراک عقول مصئونی ، نه مدرک عیونی ، کار ساز هر مفتونی و شاد ساز هر محزونی در حکم بی چرا و در ذات بی چند و در صفات بی چونی .

 


تو لاله سرخ و لولو مکنونی من مجنونم تو لیلی مجنونی

 


تو مشتریان با بضاعت داری با مشتریان بی بضاعت چونی

 


الهی نصیب این بیچاره از این کار همه درد است ، مبارک باد که مرا اینهمه درد در خور است ، بیچاره آن کس که از این درد فرد است حقا که هر کس بدین دردننازد نا جوانمرد است .

 


من گریه به خنده در همی پیوندم

 


پنهان گریم به آشکارا خندم

 


ایدوست گمان مبر که من خرسندم

 


آگاه نه ای که چون نیازمندم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد