از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

هزار جهد بکردم که یار من باشی -شعر حافظ

هزار جهد بکردم که یار من باشی  

 مراد  بخش دل بیقرار من باشی
چراغ دیده ی شب زنده دار من گردی  

 انیس خاطر امیدوار من باشی

چو خسروان ملاحت به بندگان نازند 

 تو در میان خداوندگار من باشی
از آن عقیق که خونین دلم از عشوی او  

اگر کنم گله یی غمگسار من باشی
در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند 

 گرت ز دست برآید نگار من باشی
شبی به کلبه ی احزان عاشقان آیی  

 دمی انیس دل سوگوار من باشی
شود غزاله ی خورشید صید لاغر من 

 گر آهویی تو چو یکدم شکار من باشی
سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه ی من 

 اگر ادا نکنی قرض دار من باشی
من این مراد ببینم بخود که نیمشبی  

به جای اشک روان در کنار من باشی
من ار چه حافظ شهرم جوی نمی ارزم   

 مگر تو از کرم خویش یار من باشی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد