همیشه نوشتن از موضوعاتی که لقلقه زبان همگان است دشوار است! موضوعاتی که همچون عارضه ای اپیدمیک، ذهن و زبان همگان را مشغول می کند. مثل «عشق»!اما به اعتقاد نگارنده برای رسیدن به تعریفی حداقلی در مورد عشق؛ رویکرد «سلبی» به آن کوتاه ترین راه است. یعنی با شمردن آنچه عشق «نیست»، خود به خود «معنای» عشق مستفاد می شود. همچنان که برای تعریف «شعر» بهتر است که بدانیم چه متنی شعر «نیست»! بی شک «عشقی» که با شیدایی و کوری و ذوب در محبوب آغاز می شود و درصورت امتناع حاجت با تهدید به خودکشی و اسیدپاشی(!) ادامه می یابد و پس از ازدواج با زیاد شدن «دفترچه های قسط»، همچون انتهای چوب کبریت خاموش می شود نه «عشق» که آروق عقده های فروخفته فرد است! «عشقی» که با یک تماس تلفنی افتتاح می شود و در بهترین حالت ممکن با تفسیر اشعار «فریدون مشیری» و «سهراب سپهری» فعلیت می یابد و با توصیف چهره «آنجلینا جولی» و اندام «جنیفر لوپز» ادامه می یابد و در انتها با دعوت به «خونه خالی»(!) و نگرفتن کامی دلخواه به تیتراژ پایانی خود می رسد!/
«عشقی»که با تقدس و لاهوتی کردن محبوب، جرقه می خورد و روزگاری بعد با گفتن «قربونت برم» به همسر و نگاه معنادار به اندام موزون زن همسایه (یا پسر همسایه) به تحملی تلخ و گزنده و طاقت سوز مبدل می شود!«عشقی» که در ابتدای امر با ادبیات رمانتیک و لفظ قلم و شخصیتی متین و تابع و پاچه خوار(!) آغاز می شود و چند صباحی بعد به محض تصاحب محبوب، با ادبیات مبتذل و سخیف و خاک توسری و شخصیتی زورگو و بی منطق، رتق و فتق می شود! و «عشق» آتشینی که با شعار گزاف «یا تو یا مرگ» متولد می شود و پس از استماع جواب منفی، یک هفته بعد «یا تو یا مرگ» را به دیگری می گوید! «عشقی» که... آری تمام اینها نه «عشق» که صرفا فرافکنی و تخلیه دو عقده بزرگ آدمیزاد است: «عقده مالکیت» و «عقده جنسی». همان عقده هایی که با ظاهر شدن چند لک و جوش در صورت محبوب خویش یا گنده شدن شکم وی یا کچل شدنش، مایحتاج سیرناشدنی خویش را از دیگران مدد می کند(!) و همان عقده هایی که به محض تصاحب و مالکیت بر موجودی بنام «معشوقه» به یکباره مبدل به آدمی واجد انواع رذیله های اخلاقی می شود. آری تمام اینها «عشق » نیست؛ عشق، عشق است
برگرفته از http://chaploo3.javanblog.com
جالب بود مرسی
خواهش میکنم