از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

ناله زنجیر (ه.ا.سایه)

ناله زنجیر 

 

گفتمش:

" شیرین ترین آواز چیست؟ "

چشم غمگینش به رویم خیره ماند

قطره قطره اشکش از مژگان چکید

لرزه افتادش به گیسوی بلند

زیر لب غمناک خواند:

" ناله زنجیرها بر دست من! "

گفتمش:

" آنگه که از هم بگسلند... "

خنده تلخی به لب آورد و گفت:

" آرزوئی دلکش است اما دریغ!

بخت شورم ره بر این امید بست.

و آن طلائی زورق خورشید را

صخره های ساحل مغرب شکست!... "

من به خود لرزیدم از دردی که تلخ

در دل من با دل او می گریست.

گفتمش:

" بنگر در این دریای کور

چشم هر اختر چراغ زورقی است! "

سر به سوی آسمان برداشت گفت:

" چشم هر اختر چراغ زورقی است

لیکن این شب نیز دریایی ست ژرف.

ای دریغا شبروان کز نیمه راه

می کشد افسون شب در خوابشان... "

گفتمش:

" فانوس ماه

می دهد از چشم بیداری نشان... "

گفت:

" اما در شبی این گونه گنگ

هیچ آوایی نمی آید به گوش.. "

گفتمش:

" اما دل من می تپد

گوش کن اینک صدای پای دوست! "

گفت:

" ای افسوس در این دام مرگ

باز صید تازه ای را می برند

این صدای پای اوست!... "

گریه ای افتاد در من بی امان

در میان اشک ها پرسیدمش:

" خوش ترین لبخند چیست؟ "

شعله ای در چشم تاریکش شکفت

جوش خون در گو نه اش آتش فشاند

گفت:

" لبخندی که عشق سربلند

وقت مردن بر لب مردان نشاند. "

من ز جا برخواستم بوسیدمش

شعر از : ه.ا.سایه

نظرات 1 + ارسال نظر
علی یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ق.ظ http://sahargaheomid.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد