از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

قصه ی بیماری دل - شعر

باور کَس نشود قصه ی بیماری دل
 

تا گرفتار نگردد به گرفتاری دل

من و دل زار چنانیم که شب ها نکنند
 

مردم از زاری من خواب و من از زاری دل 

  

.دل من روز نیاساید از این چشم پر آب
 

چشم من شب نکند خواب ز بیماری دل

دل گرانم ز غم دهر بیاور ساقی
 

قدحی چند ز می بهر سبکباری دل

بس که از زلف تو دلهای پریشان جمعست
 

شانه را راه درو نیست ز بسیاری دل

چون نگهدارم ازآن رشک پری دل که رفیق
 

پیش او حد بشر نیست نگهداری دل 

 

 

شاعر : ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد