از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

گنجشک

 

گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز 


بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم... 


من می گریستم به اینکه حتی او هم 


محبت مرا از سادگی ام می پندارد... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد