از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

می پرسی در چه فکرم؟

می پرسی در چه فکرم؟
یه گریه از ته دل
مثل بارون بهار
تند و بی امان
یکریز
شاید که آروم بشه
این دل عاشقم که
شداز بی کسی لبریز

دلم یه گریه می خواد
خیلی دلگیرم خدا
می خوام سکوت سردم
بغض فرو خورده ام
بشکنه حالا فقط
با گریه ای پرصدا

می پرسی در چه فکری
ذهنم خیلی درگیره
مپرس از چی ام دلتنگ
چی بر سر ما اومد
دلهامون شده از سنگ

می پرسی در چه فکری؟
توفکر چیزی نیستم
مرگ آرزوهامو
نشسته ام تماشا
مثل همیشه آروم
بدون اعتراضی

در حسرت یه لبخند
یا یک جرعه شادی ام
توقفس پر شکسته
به فکر آزادیم

می پرسی در چی فکری؟
اصلا مگه چیزی هست
برای بی کسی ها
مگه همنفسی هست
دلم گرفته بی حد
نه شعر می خوام نه غزل
نفس نفس می میرم
دلم می خواد یک سفر
خدا دستامو بگیر
منو از دنیا ببر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد