از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

بغض غم

مرا راه گلو ای بغض غم، وا می کنی یا نه 


برایم چاره ای جز گریه پیدا می کنی یا نه 


ببین سوز درونم از خطوط چهره ام پیداست 


تو هم در چهره ام غم را تماشا می کنی یا نه 


دلم در هر طپش صد بار آواز تو را خواند 


نمی دانم تو هم یاد دل ما میکنی یا نه 


فشردم بار ها زنگ در میخانة چشمت 


که آیا بین عشاقت مرا جا می کنی یا نه 


تو در قلب منی هرجا که هستی هر کجا باشی 


ندانم کنج این ویرانه مأوا می کنی یا نه 

 
گلی، باغی، بهاری، گلشنی، چون عطر صحرایی 


برای دیدن گل عزم صحرا می کنی یا نه 


چنان امروز زیباتر ز دیروزی، که گیجم من 


تو خود را اینچنین هر روز زیبا می کنی یا نه 


میان عقل من با عشق تو دعواست روز و شب 

 

 

تو هم مانند من با خویشتن دعوا می کنی یا نه

  

احسان تاجی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد