از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

مرگ با عشق


این روزها، هم از تو، هم از دستِ دل، سیرم

پس می زنم . . . . . اما دوباره با تو درگیرم


دیگر تلاطم هم حریف قهر دریا نیست

موجم ، که دست ساحلِ خود را نمی گیرم


تصویرهای مات چشمان تو هم می گفت

زنگار این آیینه های رو به تکثیرم


قد قامت عشق تو رکن بیقراری شد

الله اکبر از تو و از بانگ تکبیرم


ایمان نیاوردی بر این پیغمبرِ عاشق

با آیه های این غزل در اوج تفسیرم


ای همزبان لحظه های بی سرانجامی

در انزوای عشق های دست و پاگیرم


با اینکه تنهایی شریکِ لحظه هایم بود

دلشادم از این ماجرا . . . "با عشق می میرم "


نسیم پریشان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد