از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

دو بیتی

تمـــام ِ لحظه هایم را غــزل کن

نوازش کن پر از شور ِ عسل کن

خدا ! امشب دلم خیلی گرفته

کمی پایین بیــا من را بغل کن 

  

*

دوباره ناله های ساز در من

هـزار و یک شب آواز در من

بریز انگور در رگهـــای شعرم

که خیامی برقصد باز در من

*

شر و شور غزل می ریخت تا صبح

تب و تاب بغـــل می ریخت تا صبح

بــــه لبهایت شبـــی کردم اشاره

از انگشتم عسل میریخت تا صبح

*

قشنگی سینه های مرمر توست

گل خشـخاش نام دیـــــگر توست

دو چشم کابلی! لب قندهاری!

تمام جنگ افـــغانها سر توست

*

خراب و مست بگذارد به دستت

بـه ناز شست بگذارد به دستت

غلـــــط کرده النــــگوی کثـــــافت

که گفته دست بگذارد به دستت؟

*

زمین لرزیــــــد، پشت ماه خــم ماند

کسی رفت و بجــایش آه و غم ماند

شبــــی کــه نقطـــه ی آواز افتاد

نت "بســــطامی" من زیر بم ماند

*

دلیل هــر شب آهت نمیکرد

بلور اندام و دلخواهت نمیکرد

خدا می خواست من شاعر بمانم

وگـــــــرنـه این همه ماهت نمیکرد

*

از این دنیا کمی خوبی بسم هست

دو فنجان طلاکوبــــــی بسم هست

غـــــروب و چای سبز و جنگلــــی دور

تو باشی کلبه ای چوبی بسم هست

 

 

** 

بگردم دورت و سیرت بگردم

اسیر دست زنجیرت بگردم

چه می شد، می شدم یک قاب چوبی؟

که عمری دور تصویرت بگردم

*****

تب و لرز گسل می گیرم امشب

شر و شور غزل می گیرم امشب

خداحافظ...برای آخرین بار

خودم را در بغل می گیرم امشب

*****

درختم که بهارم ته کشیده

گل سرخ انارم ته کشیده

برایم چند بوسه شارژ بفرست

که بد جور اعتبارم ته کشیده

*****

که حتی سر نخی جایت نباشد

کسی دنبال پیدایت نباشد

مرا طوری بکُش که روی لبهام

اثر انگشت لبهایت نباشد

*****

دو دریا و دو بندر می شود دید

چه زورقها شناور می شود دید

میان چشم تو بانوی کارون

خدا را جور دیگر می شود دید

*****

 

میدری

نظرات 1 + ارسال نظر
vurujak.ir یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:01 ب.ظ http://vurujak.ir

ممنونم از پستت! به دردم خورد

خواهش می شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد