دیری است
مثل ستاره ها چمدانم را
از شوق ماهیان و تنهایی خودم
پُر کرده ام ، ولی
مهلت نمی دهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پَر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم .
اما ،
من عاقبت از اینجا خواهم رفت .