بانــوی عصر آهنــی و می شناسمت
جلاد خوشگل منی و می شناسمت
تاریک،سر به زیر، مه آلــود، بی خیال
صبح عبوس لندنی و می شناسمت
انگار قند تــــــوی دلــــم آب مــــی کنند
وقتی که زنگ می زنی و می شناسمت
می دانم از شکنجه من شاد می شوی
آخر زنی ، زنـی ، زنی و می شناسمت
یک روز صبـــح بی که خداحافظی کنی
دل را یواش می کنی و می شناسمت
یاسر اکبری