باران را به خانه دعوت کردم
آمد ، ماند ، و رفت
شاخه گلی برایم جا گذاشته بود
آفتاب را به خانه دعوت کردم
آمد ، ماند ، و رفت
آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود
درخت را به خانه دعوت کردم
آمد ، ماند ، و رفت
شانه سبزی برایم جا گذاشته بود
تو را به خانه دعوت کردم
تو ، زیباترین دختر جهان
و آمدی
و با من بودی
و وقت بازگشت
گل و آینه و شانه را با خود بردی
و برای من شعری زیبا
زیبا جا گذاشتی و من کامل شدم
"شیرکوه بی کس"