از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

دیوانه ی رویت شده ام ، لحظه ای دریاب

دیوانه ی رویت شده ام ، لحظه ای دریاب

چون ماهی دور از وطن و کاسه ی بی آب

با هر نفســــم نقش تو شد زنده در این جام

این جســــم که افتـاده به آب و تن بی تاب

در صبــــح ازل ، نام تو شــــد وِرد زبانم

عمریست زغم مانده به دل حسرت یک خواب

در هــر ورق از دفتــر تقـــدیر چه جویم ؟

من کوفته ام روز و شب از عشق تو هر باب

هر قـــــدر که می گردم و یاد تو مرا نیست

جان گفت که این بار شـــــدی نادر و نایاب

افسوس! که عمری سپری شد ، تو کجایی ؟

من تا به ابد منتـــظرم ، لحظـه ای دریاب 

 

زهره طغیانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد