از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

اول ، تــــو را شبیــه خودم پیـــر می کشم

اول ، تــــو را شبیــه خودم پیـــر می کشم

بدتر...عصا به دست و زمین گیر می کشم

یا نه ، کنـــار ساحلی ، تنها و منتظر

با یک غروب مرده ی دلگیر می کشم

وقتی کـه ذره ذره ی شکلت تمام شد

همراه دست وپای تو زنجیر می کشم

آنگاه جـــای روسری ، همراه مـــوی تــــو

خطی شبیه ضربه ی شمشیر می کشم

***

...اما بدون تـــو ، ولــــی...،آخر نمی شود

روی شقیقه ی خودم هفت تیر می کشم

کاغذ هزار پاره شد ؛ وقتی که روی آن

شلیک ناگهانـــی یک تیـــر می کشم!!! 

 

حمیدرضا برزکار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد