از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

حیف مـوهای پر کلاغی نیست ، روسری دور آن قفس بکشد

حیف مـوهای پر کلاغی نیست ، روسری دور آن قفس بکشد

جز من و تو کسی که اینجا نیست بگذار آسمان نفس بکشد!

اهــل سیگار نیستم امــا بگذار این مسافـــر خسته

نخ پیراهن ترا گاهی بعد چای، از سر هوس بکشد !!

و خدا در مدار لبهایت ، خال را آفرید چون می خواست

مرز دنیـــای کوچک من را ، کمتر از دانـــه عدس بکشد

دهنِ فکرم از تو آب افتاد مثل لیموی ترش می مانی

کاش نقاشـــی تو را از نو ، بار دیگر خدا ملس بکشد

"این دغل دوستان که می بینی" ، عاشقت نیستند، می ترسم

دست این روزگار عاشق کش ، گِــــرد شیرینی ات مگس بکشد

ارث ما شاعران که قابل نیست ای رفیقان وصیتم این است

نفـس آخــــر مــــرا دم مــــرگ بگذارید همنفس بکشد 

 

مجید آژ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد