عاشق شدن این روزها یک جور ناهنجاری است
ایــن مساله از دید تو یک سـوژه ی تکراری است
مـی خواهـی از من بگذری دنبـــال از من بهتـری
حالا تو و وجدان تو… این رسم مردم داری است؟
“اذن دخول”م می دهـی در “بارگاه” بسترت؟
_رفتار تو مانند یک دوشیزه ی درباری است_
در انقباض لحظه ها من استخوانم خرد شد
تنهـا گــواه ادعایم سـاعت دیـــواری است
مازندران چشم تو یک مقصد گردشگری ست
یک اررش افــزوده بـر بـازارهـای ساری است
تشنه بــه خـــون من شدی از شــعر من سیراب شو
خونی که در شعر من است از زخم های کاری است
افعــال مــا تــا ایـــن زمـــان جز ماضــی مطلق نبود
تنها “تو را می بوسمت” یک حال استمراری است
بنیامین پورحسن