از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

دنیای شیرینت به کـام دیگران باشد

دنیای شیرینت به کـام دیگران باشد

لبخندهایت سهم از ما بهتران باشد

کج کرده راهش را به سمت دامنت خورشید

پرچیــن گلهـــای تـــــو وقتـــی زعفران باشد

گلگونه های شرجی شهریور گیلان

نارنـــج های نوبــــر مـــازندران باشد

یک دکمــــه از پیراهنت افتاده در کوچــه

جوینده اش یابنده ی گنجی گران باشد

شب زنده تر شد با پل ابروکمان شهرم

تا لهجه ی شیرین خرما هم در آن باشد

مطلــع ندیدم ناب تـــر از بیت ابرویت

باید قلم در بیت بیتش خیزران باشد

مستی خیالی نیست،همدستم اگر باشی

هر جــام چشمت ناب تر از شوکـــران باشد

وقتی که می دانم نگاهت در نگاهم نیست

دیگـــر نبــاید انتــظار از دیگـــران باشد

پس لااقل شب روسری را از سرت بردار

مهتـــاب باید آسمانش بـی کـــران باشد  

 

فواد میرشاه ولد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد