از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

در سرم باش و بیا یکسره سرسام بده

در سرم باش و بیا یکسره سرسام بده

قدری از باده ی ته مانده در آن جام بده

بنشین دود کنـــم هستی خود را با تو

مثل قلیان دو سر چاق به من کام بده

گره ی روسریت را کمی امشب شل کن

به تمـــام شعرا...نه...به من الهــــام بده

رعیت بـــاغ تـوام دختــــر ارباب فقط

مشتی از نوبر هرساله ی بادام بده

دست کم جای جوابی به سلامم یکبار

بی تفـــاوت نگذر از من و دشنــــام بده

حکم دادی به خداحافظی آخر ، قبلش

قدر یک بوسه به من فرصت فرجام بده

به سراغ من اگر آمدی آهسته بیا*

غــزلی تازه بخوان ، فاتحه آرام بده  

 

فواد میرشاه ولد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد