از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

دستی به گِل کشیدی و تن آفریده شد

دستی به گِل کشیدی و تن آفریده شد

بعد از کمـــی تمـــام بدن آفریــــده شد

یک کاسه آب و چرخ ، که می چرخد و بر آن

انــدام خیس دلبـــر من آفریــده شد

آرام با دو دست خودت حلقه می زدی

تا اینکه سر بـــه روی بدن آفریده شد

ساکت نشسته بودی و شیطان به صورتش

ناخــن کشید و بعــد دهــــن آفریـــده شد

آنوقت روبروی تو خندید و گفت : آه !

یک اشتباه کــردی و زن آفریده شد  

 

رضا سیرجانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد