از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

با ساعت دلم ، وقتِ دقیق آمدن توست

با ساعت دلم ، وقتِ دقیق آمدن توست

من ایستاده ام ، مانند تک درخت سر کوچه

با شاخه هایی از آغوش

با برگ هایی از بوسه

با ساعت غرورم _ اما

من ایستاده ام ، با شاخه هایی از تابستان

با برگ هایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من ، هنگام شعله ور شدن توست

ها ... چشم ها را می بندم

ها ... گوش ها را می گیرم

با ساعت مشامم _ اینک _ وقت عبور تن توست

" محمدعلی بهمنی "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد