از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

دلفین های آبی

هر صبح

از خواب می پرم

عجله می کنم

دلفین های آبی را بـه موهایم می زنـم

جای ِ لب هایت را بـر لب هایم صـورتی می کنـم

مـیـز را می چینم

صدایـت می زنـم

بعـد بـه یـاد می آورم

از پـاییز بـه بعد

دیگر نبوده ای و من

هر صبح از خواب پریده ام

عجله کرده ام

دلفین هـای ِ آبی را بـه مـوهایم زده ام

جای ِ لب هایت را بـر لـب هایـم صورتی کـرده ام

میز را چیده ام و بعد

صدایت زده ام...

"روجا چمنکار"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد