از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

به من تکیه کن

این دختردریا 

 ای خواهر پونه کوهی 

 ای شناگر!  

 ای تنت پاک تراز آب چشمه ها 


 ای که خونت سرختر از سرخ  


با تو زمین  به بر مینشیند
با هر نفست
چشم هایت باهر اشک رودی می زایند
و دست هایت، دانه ها رابارور می کنند
تو قلب زمین را تو، دل آب رامی شناسی
سینه هایت راچونان فیروزگان
چون جواهری پرداخت کن
تا آنها بزرگ شوند و زمین را در برگیرند
در میان بازوان من آرامگیر
که تاریکی بمیرد، که سبزه بخندد
که عشق برید
در میا بازوان من آرامگیر
به من تکیه کن!


پابلو نرودا

ای پرنده!  
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد