از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

ساده

آنچنان ساده ام
که گنجشک‌ها هم می توانند در جیب هایم لانه کنند با پروانه ای سال ها دوست می شوم برای پای مورچه ام که به گل می ماند های های گریه می کنم در دور و دراز باور خود کودک می مانم همیشه


حالا چقدر با من رو راستی از اینجا تا کجای دنیا برای تو بدوم و یا با کدام شاخه ی خیالت خودم را حلق آویز کنم


روزی وقتی که دیگر من نیستم نمی خواهم در پیدا و پنهان تلخ بخندی و یا به خنده بگویی که من واقعا ساده بوده ام حتی در پیله ی تصور و تصویر

از: علی عبداللهی برفجانی

(ملقب به صلصال گیلانی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد