از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

تنهایی

در این هوای ابری

هیچ چیز مرا به اندازه ی تنهایی خوشبخت نمی کند

پس این در نیمه باز را

به روی تو خواهم بست

پس با دلتنگی هام

دو گوشواره ی آبی می سازم

به گوش می آویزم

کاش بگویی

این همه که من نگاهت می کردم

کجای دنیا

مجسمه ی کوچکی میان کتاب ها

با کفش های سرخابی اش

به پنجره ای زل می زند؟

کاش بگویی

جز من

موهای روشن چه کسی

کشیده می شود روی شب های تاریک ات؟

من غمگینم

این در را حالا می بندم

تنهایی

میان دیوارها قشنگ تر است. 

 

فرناز خان احمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد