از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

آفتابگردان..

به تو می خندند؟
گل های آفتاب گردان؟
نه
بر برکه خیال های دور تاکنون
حضور مواج چهره تو
بهشتی است که تنها کولیان
بر آن آشیان می سازند
تا خاطره تلخ راه های سخت شیب گذشته
شیرین
بر چشمان تو نقش گیرد
لبخند تو
دختر
میزبان خوابی به عمق تمام خیال های ناخواسته است
پروانه های پنهان در ابرهای بازدمت
زیبا دختر کولی
گل های زمین را به نطفه ی بهشت بارور می کنند
و تعجب حضور هزاران فرشته را بر سطح برکه ای
در چشم اسب کولی خواب طرح می زنند
پشت دستان تو پرندگان بسیار مرده اند
با بهترین آوازهایشان
برای تو


نه ، نه
نه
آفتاب گردان ها نمی خندند
لبخند می زنند
گوشواره های تو
مروارید های سیاه ملیله دوزی شده اند
پیشکش بی رویا زندگی کردگان ساکن دوزخ
به رویایی ترین گوش ها
تو را پلک بر هم زدنی کافیست
تا تمام آفتاب گردان ها
تا مسافران خسته ی در خواب بر برکه
چون برگ های سرخ با باد
دور و دورتر شوند
نه دختر، نه
تمام آفتاب گردان ها
به تو، تنها به تو
لبخند می زنند.
"کیکاووس یاکیده"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد