از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

شانه هایت را بیاور شانه کم آورده ام

شانه هایت را بیاور شانه کم آورده ام
یک بغل دلواپسی یک سینه غم آورده ام


 خسته و در مانده ام می جویمت در فالها
با توام ! باور نداری قهوه هم آورده ام


 این غبار راه را از شانه هایم پاک کن
عشق را از جاده ی پرپیچ وخم آورده ام


 آرزوی روزهای دور احساس منی
حکم کن هر جور خواهی متهم آورده ام


 بی تومی لرزد دلم آرامشم از من مگیر...
این دل ویرانه را از شهر بم آورده ام


 بی تو گاهی فکرهای ظاهرا بد می کنم
حرف آخر را بگویم بی تو کم آورده ام

؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد