-
غم که می آید در و دیوار، شاعر می شود
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1393 17:20
غم که می آید در و دیوار، شاعر می شود در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی خط کش و نقاله و پرگار، شاعر می شود تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی؟ حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم از تو تا دورم دلم انگار شاعر می شود باز می پرسی: چه طور این گونه شاعر شد...
-
شده هرگز دلت مال کسی باشد که دیگر نیست ؟
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1393 17:19
شده هرگز دلت مال کسی باشد که دیگر نیست ؟ نگاهت سخت دنبال کسی باشد که دیگر نیست ؟ برایت اتفاق افتاده در یک کافهی ابری ته فنجان تو فال کسی باشد که دیگر نیست ؟ خوش و بش کردهای با سایهی دیوار وقتی که دلت جویای احوال کسی باشد که دیگر نیست ؟ چه خواهی کرد اگر هر بار گوشی را که برداری نصیبت بوق اشغال کسی باشد که دیگر نیست...
-
نامهربانِ من !
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1393 08:21
با اینکه رفتهای... تو ، هنوز یک دنیا شعری ، نامهربانِ من ...!!! . . . . . . یاشار تهرانی
-
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
جمعه 17 بهمنماه سال 1393 18:03
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم بجز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم برآی...
-
ساده می گذری..
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 11:20
ساده می گذری از منی که به پیچیده ترین شکل ممکن گرفتار تو ام... ! ؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 بهمنماه سال 1393 21:08
آن لحظه که بی تو سر آید ، مرا مباد ... " فریدون مشیری "
-
اگر تو نبودی ، عشق هم نبود..
چهارشنبه 8 بهمنماه سال 1393 21:06
اگر تو نبودی ، عشق هم نبود همین طور اصراری برای زندگی اگر تو نبودی ، زمین یک زیر سیگاری گلی بود جایی برای خاموش کردن بی حوصله گی ها . اگر تو نبودی ، من کاملا بیکار بودم هیچ کاری در این دنیا ندارم جز دوست داشتن تو . " رسول یونان "
-
خود نتوانستیم با هم مهربان باشیم
چهارشنبه 8 بهمنماه سال 1393 21:03
افسوس که ما می خواستیم زمین را آماده ی مهربانی کنیم خود نتوانستیم با هم مهربان باشیم اما شما که پس از ما می آیید اگر بدانجا رسیدید که انسان ، یاور انسان باشد ... از ما به بزرگواری یاد کنید . " برتولت برشت "
-
افسوس
دوشنبه 6 بهمنماه سال 1393 15:30
افسوس ؛ که از " تو و من " در این دیار هرگز " ما " زاده نخواهد شد ! سعید آزاد
-
هر نسیمی که نصیب ، از گل و باران ببرد
دوشنبه 6 بهمنماه سال 1393 15:26
هر نسیمی که نصیب ، از گل و باران ببرد می تواند خبر از مصر ، به کنعان ببرد آه از عشق ، که یک مرتبه تصمیم گرفت: یوسف از چاه درآورده ، به زندان ببرد وای بر تلخی فرجام رعیت پسری که بخواهد دلی از ، دختر یک خان ببرد ماهرویی ، دل من برده و ترسم این است سرمه بر چشم کشد ، زیره به کرمان ببرد دودلم ، اینکه بیاید من معمولی را سر...
-
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
جمعه 3 بهمنماه سال 1393 20:53
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی کند تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست سربسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گریه های عقده گشا در گلو شکست ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد ای وای ، های های عزا در گلو شکست آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود خوابم پرید و خاطره ها در گلو...
-
قول دادم به خودم غصه تراشی نکنم
دوشنبه 29 دیماه سال 1393 21:26
قول دادم به خودم غصه تراشی نکنم فکر این را که تو باشی و نباشی نکنم فکر این را که تو هر روز بیایی سر ظهر روی گلدان دلم آب بپاشی نکنم! حوض این خاطره را گرچه پر از گِل شده است قول دادم به خودم بعد تو کاشی نکنم! من پر از زخم جگرسوزم و باید بروم که تو را اینهمه درگیر حواشی نکنم □ امشب افسوس نشد بر سر قولم باشم نشد از فاصله...
-
گفته بـــودم بی تو می میــرم ولی ایــن بار ، نه
دوشنبه 29 دیماه سال 1393 21:24
گفته بـــودم بی تو می میــرم ولی ایــن بار ، نه گفته بـــودی عاشقـــم هستی ولی انگــار ، نه هـــرچه گویی "دوستت دارم" به جز تکرار نیست خو نمی گیــــرم به این تکــــرارِ طوطیــــوار ، نه تا که پا بندت شَــوَم از خـــویش می رانی مـــرا دوست دارم همدمت باشــم ولی ســــربار ، نه دل فروشی می کنی گویا گمان...
-
برای دختران کوبانی ...
جمعه 26 دیماه سال 1393 20:15
دنیایی عاری از جنگ ------- روزی خواهد آمد که من و تو تفنگ هایمان را زمین بگذاریم و بی تیر و خشاب و کینه به شقیقه های هم عشق شلیک کنیم تو زن باشی با همه ی خصوصیات خداگونه ات و من مردی با تمام خصوصیات انسانی اش دستهای قشنگ تو به این خشم تحمیلی عادت ندارند تو باید گل بکاری روی ناخن هایت من کتاب در افکار پوسیده ام کاش یکی...
-
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی
جمعه 26 دیماه سال 1393 20:12
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی نی به خدا که از دغل چشم فراز میکنی چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را چونک بخفت بر زرش دست دراز میکنی سلسلهای گشادهای دام ابد نهادهای بند کی سخت میکنی بند کی باز میکنی عاشق بیگناه را بهر ثواب میکشی بر سر گور کشتگان بانگ نماز میکنی گه به مثال ساقیان عقل ز مغز میبری گه...
-
من مهربانی را ستایش می کنم ؛ آیینم این است ..
جمعه 26 دیماه سال 1393 20:10
من دل به زیبایی ، به خوبی می سپارم دینم این است.. من مهربانی را ، ستایش می کنم آیینم این است.. من رنج ها را با ، صبوری می پذیرم ..... من زندگی را دوست دارم ..... انسان و باران و چمن را ، می ستایم ...... انسان و باران و چمن را ، می سرایم ..... در این گذرگاه !! بگذار خود را گم کنم در عشق ، در عشق ..... بگذار از این ره...
-
دخترِ خیام ! یک جرعه شرابم می دهی ؟
سهشنبه 31 تیرماه سال 1393 15:40
دخترِ خیام ! یک جرعه شرابم می دهی ؟ دزدکی بابا نفهمد شعــر ِ نابم می دهی؟ مانده ام پشت ِ در ِ چوبی ، "بفرما"یی بگو تشنه هستم از سفال ِ کوزه آبم می دهی؟ تا نلرزم بیش از اینهـا در شب ِ موهای ِ تو از دو چشم ِ روشن ِ خود آفتابم می دهی؟ نم نم ِ باران ِ انگــور است و عطر ِ کاهگل دست در دست ِ نسیمت پیچ و تابم می...
-
شیـرم و از دست آهـــویت فـــراری می شوم
سهشنبه 31 تیرماه سال 1393 15:32
شیـرم و از دست آهـــویت فـــراری می شوم می روم در گوشه ای مشغول زاری می شوم می سپارم یال و کـــوپال پریشان دست باد های و هــوی گریه های بیقراری می شوم می گذارم زیر پا قانون جنگل، هرچه باد بی خیال آنهمه قانـون مداری می شوم شیرها حق داشتند از جمع خود طردم کنند من فقـط ننگــم دلیل شرمساری می شوم جای خونت خــون دلها می...
-
جان بود و دلی ما را
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1393 17:54
جان بود و دلی ما را ، دل در سر کارَت شد جان مانده چه فرمایی، در پای تو افشانم انوری
-
مناجات
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1393 16:23
گفتم از زشتی گفتار بدم ، گفت :بیا از سیهکاری رفتار بدم ، گفت: بیا گفتم از غفلت دل از هوسم از نَفَسم صاحب آن همه کردار بدم ، گفت :بیا گفتم از سرکشیام ، سینه سپر داد زدم نیستم خسته دل از کار بدم ، گفت :بیا گفتم از دوست گریزانم و در خود غرقم دائما در پی پندار بدم ، گفت :بیا گفتم از گوهر ذکر تو ندارم بهره غوطهور مانده...
-
شانه هایت را بیاور شانه کم آورده ام
دوشنبه 23 تیرماه سال 1393 20:12
شانه هایت را بیاور شانه کم آورده ام یک بغل دلواپسی یک سینه غم آورده ام خسته و در مانده ام می جویمت در فالها با توام ! باور نداری قهوه هم آورده ام این غبار راه را از شانه هایم پاک کن عشق را از جاده ی پرپیچ وخم آورده ام آرزوی روزهای دور احساس منی حکم کن هر جور خواهی متهم آورده ام بی تومی لرزد دلم آرامشم از من مگیر ......
-
شهامت میخواهد
دوشنبه 23 تیرماه سال 1393 19:52
شهامت میخواهد دوست داشتن کسی که هیچ وقت هیچ زمان سهم تو نخواهد شد ! ... "ویسلاوا شیمبورسکا"
-
گاهگاهی که دلم می گیرد
شنبه 21 تیرماه سال 1393 13:38
گاهگاهی که دلم می گیرد پیش خود می گویم آن که جانم را سوخت یاد می آرد از این بنده هنوز؟ گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت سالها هست که از دیده من رفتی لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز … حمید مصدق
-
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
شنبه 21 تیرماه سال 1393 13:35
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق، به امضا شدنش می ارزد گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم کوشش رود به دریا شدنش می ارزد کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم به همان لحظه برپا شدنش می...
-
ای از خود من با خود من آشناتر
شنبه 21 تیرماه سال 1393 13:34
ای از خود من با خود من آشناتر آیینه ای از تو ندیدم باصفاتر ” ای کاش من هم مثل تو آیینه بودم” آیینه ای از راستی هم بی ریاتر اسطوره هم، رنگ حقیقت دارد اینجا وقتی تو باشی از خدایان هم، خداتر حِس می کنم دانستنت کاری ست دشوار تو کیستی،ای تو از ادراکم فراتر ؟ : از پنجره،از آسمان،ازعشق،از من دلبازتر،باران تر،آبی تر،رهاتر...
-
می بوسمت
جمعه 20 تیرماه سال 1393 11:03
میبوسمت و ماه میشوم بر سینهی تو آویخته به زنجیری که دستهای من است با خیالت زندگی میکنم و با خودت عاشقی عباس معروفی
-
تنها نبودنت
جمعه 20 تیرماه سال 1393 08:05
ما بین تمام تـوهـم های بـودنـت تـنـها نبودنت است کـه حـقـیـقـت دارد! --- امید جشن سده
-
مـن از آن روز کـه قـومم به شب آلـوده شـود
جمعه 20 تیرماه سال 1393 08:01
مـن از آن روز کـه قـومم به شب آلـوده شـود و خــدا حــکــم به طــوفــان نـکــند می ترسم مــن از آن مــســجــد و مــحراب فـراوانی که برکــت ســفــره فـــراوان نــکــنــد مــی ترسم من از این زندگی سخت اگر آخر کار مرگ را ساده و آسان نکند می ترسم نه که از بوسه ی معشوق بترسم هرگز ! از گناهی که پشیمان نکند می ترسم ... یاسر...
-
من مست غم عشقم
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1393 19:44
من مست غم عشقم با خنده خمارم کن صیاد اگر هستی ، با بوسه شکارم کن آتش به تنم افتد بگریز به آرامی خاکستر جان هستی ،هر لحظه بهارم کن آرام بگیر از من گهواره ی تنهایی ... ای سنگ صبور من از غصه ندارم کن بی شک همی افتد بر خاطرمان یادی سرمست از این خلوت، تو بوسه نثارم کن ... ؟
-
من به مردی «وفا» نمودم و او
دوشنبه 9 تیرماه سال 1393 16:17
من به مردی «وفا» نمودم و او پشت پا زد به «عشق و امیدم» هر چه دادم به او حلالش باد غیر از آن «دل» که مفت بخشیدم ... دل من کودکی سبکسر بود خود ندانم چگونه رامش کرد! او که می گفت دوستت دارم پس چرا زهر غم به جامش کرد؟! ... فروغ فرخزاد