از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

خدا همین نزدیکیست

خدا همین نزدیکیست

وقتی چشمان خسته ات را بر روی تمام دورنگی ها و بی محبتی ها می بندی، وقتی دست های خالی ات را نگاه می کنی، زمانی که برای یاری کردن دست دراز می کردی و اکنون کسی نیست تا نهال سبز امید را به تو هدیه دهد، وقتی آنقدر گریه می کنی که دیگر اشکی منتظر جاری شدن از چشمانت نیست، وقتی دنبال آغوشی پر از محبت می گردی، وقتی دلت برای قشنگی فرشته ها و زیبایی خنده هایشان و جذابیت چشمان پری تنگ شده و ندایی درون قلبت برخاسته، مطمئن باش که بخشنده تر و مهربان تر از خدا نخواهی یافت. به سویش برو. او با آغوش باز منتظر توست.

چرا از مرگ می ترسید؟

چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید ؟

- مپندارید بوم ناامیدی باز ،
به بام خاطر من می کند پرواز ،
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است .
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است –

مگر می این چراغ بزم جان مستی نمی آرد ؟
مگر افیون افسون کار
نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد ؟
مگر این می پرستی ها و مستی ها
برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست ؟
مگر دنبال آرامش نمی گردید ؟
چرا از مرگ می ترسید ؟

کجا آرامشی از مرگ خوش تر کس تواند دید ؟
می و افیون فریبی تیزبال وتند پروازند
اگر درمان اندوهند ،
خماری جانگزا دارند .

نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید
خوش آن مستی که هشیاری نمی بیند !

چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید ؟
بهشت جاودان آنجاست .
جهان آنجا و جان آنجاست
گران خواب ابد ، در بستر گلبوی مرگ مهربان ، آنجاست !
سکوت جاودانی پاسدار شهر خاموشی ست .

همه ذرات هستی ، محو در رویای بی رنگ فراموشی ست .
نه فریادی ، نه آهنگی ، نه آوایی ،
نه دیروزی ، نه امروزی ، نه فردایی ،
زمان در خواب بی فرجام ،
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند !

سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دوران که از آزادگی نام و نشانی نیست
در این دوران که هرجا ” هرکه را زر در ترازو ،
زور در بازوست “ جهان را دست این نامردم صد رنگ بسپارید
که کام از یکدگر گیرند و خون یکدگر ریزند
درین غوغا فرو مانند و غوغاها برانگیزند .

سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
همه ، بر آستان مرگ راحت ، سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟
چرا از مرگ می ترسید ؟

از اشعار فریدون مشیری

ترکی آذربایجانی

ترکی آذربایجانی

 

این نوشتار پیرامون زبان ترکی آذربایجانی است. در مورد زبان آذری به صفحه زبان آذری مراجعه نمایید.

زبان ترکی آذربایجانی (به ترکی آذربایجانی: Azərbaycan türkcəsi و یا Azərbaycan dili) زبان گفتاری اهالی در منطقه آذربایجان ایران و سایر مناطق آذری‌نشین ایران و زبان رسمی جمهوری آذربایجان است. ترکی آذربایجانی به عنوان زبان گفتاری همچنین در نواحی شرقی ترکیه و جنوب گرجستان و داغستان رایج است. در دهه‌های اخیر آذربایجانی‌های بسیاری به شهرهای بزرگ روسیه، اروپا، امریکا و کانادا مهاجرت کرده و جوامع قابل توجهی را در این کشورها تشکیل می‌‌دهند

 

ادامه مطلب ...

مایکل فلپس پرده از راز موفقیت هایش برداشت

مایکل فلپس پرده از راز موفقیت هایش برداشت

مایکل فلپس پسر طلایی بازی‌های المپیک ‪ ۲۰۰۸‬پکن به خاطر کسب هشت مدال طلا در این بازی‌ها به یک ستاره ورزشی در جهان تبدیل شد اما کمتر کسی می‌داند که هدف واقعی او از یاد گرفتن شنا، قهرمانی نبوده است.

نشریه ‪ The Sun‬به نقل از وی نوشت، مادرش او را مجبور کرد شنا یاد بگیرد تا غرق نشود.

فلپس که قهرمان محبوبش مایکل جردن اسطوره آمریکایی بسکتبال است، با اشاره به اینکه همه چیز از دعواهای دوران کودکی شروع شد، گفت: بچه‌ها عادت داشتند مرا اذیت کنند اما همین امر مرا به انسان بهتری تبدیل کرد.

فوق ستاره شنای آمریکا افزود: روزهایی بود که در اتوبوس مدرسه بچه‌ها کلاه بیس بال مرا از پنجره بیرون می‌انداختند. جالب است چون همان کسانی که این کارها را می‌کردند حال سعی می‌کنند که با من دوست شوند اما پاسخ من به آنها نه است.

به گفته فلپس، شک و تردید معلم هایش به او، دلیل دیگری شد که او برای ثابت کردن دل و جراتش، بیشتر و بیشتر تلاش کند.

وی اظهار داشت: یکی از معلم هایم در مدرسه متوسطه که نامش را به خاطر ندارم گفت که من هرگز موفق نخواهم شد. با شنیدن این حرف تصمیم گرفتم بیشتر تلاش کنم تا به او ثابت کنم اشتباه می‌کند. رسیدن به چیزی که قبلا هیچکس موفق به انجام آن نشده بود، آرزویی بود که به حقیقت پیوست.

فلپس ادامه داد: شنا به من کمک کرد به اختلال کم توجهی که به خاطر بیش فعالی داشتم چیره شوم. نمی‌توانستم آرام یکجا بنشینم و تمرکز نداشتم. شنا در آب و در یک خط به من کمک کرد بیشتر تمرکز کنم و بدون توجه به این بیماری رشد کنم.

حوادث زندگی را سخت نگیریم

حوادث زندگی را سخت نگیریم

عوامل متعددی در شکل گیری خلقیات همه انسان ها از جمله ایرانی ها مؤثرند که مهم ترین آن ها «خودمان» هستیم.
هر یک از ما نقش تعیین کننده ای در سرنوشتمان داریم و با افکار و کردار و رفتارمان نه تنها شخصیت خود را شکل می دهیم، بلکه تصویر حال و آینده خود را بر بوم تاریخ نقش می بندیم. از خود بپرسیم که جزو کدام دسته از افراد هستیم؟ کسانی که تسلیم حوادث می شوند؟ یا کسانی که از حوادث مختلفی که در زندگیشان به وجود می آید، ایجاد فرصت می کنند؟
آیا وقتی حادثه ناخوشایندی برای شما اتفاق افتد، سریعا به دنبال چاره می افتید؟ یا این که ناامید و دلسرد و پریشان، تسلیم شده، زمین و زمان را عامل پیش آمدن آن می دانید؟ مثلا چرا فکر می کنیم در محیط کار، فردی موفق نیستیم و درآمد مکفی کسب نمی کنیم؟ چرا می پنداریم همیشه با تشویش و اضطراب روبه رو هستیم؟
چرا گمان می کنیم شادی و شور را کمتر تجربه می کنیم؟ و ده ها چراهای دیگری که می توان در ابعاد خرد و کلان مطرح کرد.
مطمئناً برای پاسخگوئی به تمامی «چراها» باید ابتدا خلقیات خود را کنکاش کرده، به چگونگی احساس و دیدمان به محیط پیرامونی نظر افکنیم. اجازه دهید که به موضوع مورد مطالعه که همان چگونگی برخورد با حوادث بود، برگردیم. آیا ما به استقبال حوادث می رویم یا از آن گریزان و هراسناکیم؟ آیا تاکنون این گونه اندیشیده ایم هر حادثه ای که در زندگی ما رخ می دهد، دلیل و حکمتی دارد؟ شاید خیر و صلاح ما در آن بوده است. شاید منفعتی که از آن در آینده خواهیم دید، به مراتب بیشتر از نقصانی باشد که امروز فکر می کنیم با آن
رو به رو شده ایم. شاید آن حادثه بتواند به ارتقاء و بلوغ فکری ما کمک کرده، ما را مقاوم تر کند. شاید آن حادثه به ما کمک کرده از آن طریق بتوانیم اطرافیان و فضای پیرامون خود را بهتر بشناسیم. شاید اگر آن حادثه اتفاق نمی افتاد، حوادث ناگوارتری که مقابله با آن ها به مراتب سخت تر می نمود، رخ می داد.
بنابراین اگر نگاهمان به حوادثی که در زندگی با آن ها روبه رو می شویم این گونه باشد، آنگاه درخواهیم یافت که حوادث، بخشی جداناشدنی از زندگی تک تک ما را تشکیل می دهند؛ و اصلا زندگی بدون این گونه حوادث، سرد و بی روح و خشک و خسته کننده خواهد بود. تمامی لحظات لذت بخشی که در زندگی ما پدیدار شده و ما از آن ها مسرور و شادمان می شویم؛ تمامی زیبایی هایی که در اطراف خود مشاهده کرده و از داشتن و دیدنشان لذت می بریم، بدون حوادثی که آن ها را ناگوار فرض می کنیم، بی معنی می شوند.
ما می توانیم در زمانی که با حادثه ای روبه رو می شویم، با تولید انرژی مثبت، آن را به یک فرصت قابل استفاده تبدیل کنیم. فرصتی که امکان پیدائی آن در غیر این صورت، برایمان ممکن نخواهد بود. پس همان طور که ملاحظه می کنید، بستگی دارد چگونه به مسائل نگاه می کنیم و به تولید چه انرژی ای مبادرت می ورزیم.
می توانیم در مقابل هر حادثه ای حالت تدافعی گرفته، از آن گریزان شده، نالان و مضطرب و پریشان شویم یا به استقبال حوادث رفته و آن ها را تبدیل به فرصتی شیرین و خاطره انگیز کنیم. آری؛ خلقیات ما این گونه ساخته می شوند که تماما به «خودمان» بستگی دارد. اطمینان داشته باشیم که با کمی صبر و ممارست، موفق خواهیم شد از تلخ ترین حوادث، شیرین ترین فرصت ها را بیافرینیم

روزنامه کیهان

سامی یوسف

سامی یوسف

بیوگرافی کامل

 سامی یوسف (sami yusuf) در ماه جولای ۱۹۸۰ از خانواده ای ایرانی آذری الاصل بدنیا آمد. اما او به همراه خانواده اش به انگلستان رفت و در آنجا نوجوانی و جوانی اش را سپری کرد. و ساکن لندن شد . او که از همان ابتدا به موسیقی علاقه داشت در ۱۸ سالگی به مدرسه موسیقی لندن Royal Academi of Music رفت و در آنجا با تحصیلات آکادمیک موسیقی آشنا شد. او تا کنون ۲ آلبوم روانه بازار کرده به نامهای : ( المعلم ) و (امت من ) و اولین کنسرت موسیقی اش را در مصر برپاکرد که بعد از استقبال وسیع از آن برنامه به کشورهای زیادی از جمله آلمان ترکیه هند و... برای اجرای برنامه دعوت شده ...

آموزش موسیقی را از سن کم توسط پدر ـ که موسیقیدان، نوازنده و شاعری مشهور بود ـ آغاز نمود و پس ازتسلط بر چند ساز، موسیقی را به صورت آکادمیک ابتدا در دانشگاه منچستر و سپس در معتبرترین مؤسسات موسیقی لندن و پس از دریافت بورس تحصیلی در 18 سالگی تحت نظر مشهورترین موسیقیدان‌های «مدرسه سلطنتی موسیقی لندن» فرا گرفته است. گرچه سامی از سه سالگی در لندن بزرگ شده اما ریشه‌‌های شرقی‌اش (او در یک خانواده ایرانی آذربایجانی الاصل  به دنیا آمده است) در ساخت ملودی‌ها، آهنگ‌ها و نماهنگ‌‌هایش کاملاً مؤثر بوده است. هوش سرشار سامی و فهم عمیق او در تئوری موسیقی و نوازندگی، زمینه‌ای شد تا بتواند فرهنگ‌‌های مختلف موسیقی کلاسیک غربی تا موسیقی مقامی خاورمیانه اعم از عربی و ایرانی و صوفی)، ترکی، آواز‌های فارسی، آذری، هندی و پاکستانی و حتی ملودی‌‌های افغانی را یاد بگیرد.

www.samiyusuf.ir 

این جوان 26 ساله انگلیسی، در 23 سالگی (2003) آلبوم اول زیبایش، «المعلم» را به بازار‌های جهانی عرضه کرد که شکلی مدرن‌تر و بسیار جذاب تر از همان تواشیح خودمان است به زبان‌‌های انگلیسی و عربی. اهل فن می‌گویند که این آلبوم، انقلابی در اناشید انگلیسی بوده است. بعد از کت استیونس (یوسف اسلام)، خواننده مسلمان بریتانیایی، حالا نوبت به سامی یوسف رسیده است که آواز‌‌های اسلامی‌اش به صدر جدول فروش آلبوم‌‌های اروپا و آمریکا برسد؛ فراموش نکنید که موسیقی پاپ در این کشور‌ها برای خودش بروبیایی دارد. بسیاری به محض اینکه صدای مسحورکننده‌اش را شنیدند به خریدن آلبوم‌‌هایش روی آوردند تا جایی که تعداد فروش آن در روز اول به طور متوسط به 40 نسخه در هر فروشگاه رسید. یکی از معتبرترین روزنامه‌‌های اروپا در خصوص آلبوم او نوشته است «آثار این هنرمند به قدری زیباست که قلب‌‌ها را تسخیر می‌کند». در کشور‌های عربی البته استقبال نسبتاً بیشتری نسبت به آلبوم سامی یوسف شد. درست همزمان با حلول ماه مبارک رمضان در یکی از کشور‌های عربی تعداد فروش متوسط آلبوم وی در هر فروشگاه به۷۵۰ نسخه رسید. سامی توانست در مدت یک سال تحول عظیمی در عالم موسیقی و سرود دینی ایجاد کند. اولین آلبومش جزو پرفروش‌ترین‌‌های خاورمیانه و اروپا شد. نماهنگ «المعلم» به مدت 21 هفته در مصر و 12 هفته در ترکیه در صدر جدول آلبوم‌‌های پر فروش بوده است.  

www.samiyusuf.ir     

       در سال 2005 آلبوم عالی‌اش «امت من» را، در میان استقبال بی نظیر مردم، با مضامینی و اشعاری قوی و غالباً اجتماعی، آرمان‌گرایانه، معترض و عدالت‌خواهانه منتشر نمود. همین ویژگی است که سامی یوسف را از بسیاری از خواننده‌‌های مسلمان جهان ـ که متأسفانه تنها از اسلام یک دین سکولار شبهه مسیحی (مسیحیت تحریف شده منظور است) و نعوذ با… خدا و پیامبر را یک چهره لیبرال معرفی می‌کنند ـ متمایز می‌کند. اگر به نام آلبوم آخر ـ که آهنگ آغازینش در ابتدا ذکر شده بود ـ یا به نام مؤسسه سامی یوسف «Awakeing» (به معنای بیداری) نیز دقت کنیم، شاید مفهوم «بیداری اسلامی» در ذهنمان تداعی شود. ملودی محلی کشور‌های گوناگون، انواع سبک‌‌های موسیقایی و شش زبان  که در این آلبوم از آن‌ها استفاده شده است، شاهدی دیگر بر این مدعاست.

 سامی یوسف تاکنون بیش از ۳۰ کشور در دنیا کنسرت موسیقی برگزار کرده است . از استانبول ترکیه تا کازابلانکای مراکش از ایالات متحده امریکا تا آلمان و بزرگترین کنسرت وی در فشن ترکیه بود که بیش از 200000  نفر شرکت کرده بودند.  سامی یوسف اواخر سال ۲۰۰۷ نیز کنسرتی را برای حمایت از مردم مظلوم و ستمدیده دارفور منطقه ای جنگ زده در سودان برگزار کرد، این کنسرت در ورزشگاه تاریخی ویمبلی لندن برگزار شد که بیش از ۲ ملیون یورو برای مردمان دارفور جمع آوری شد.

مجله ایندیپندت لقب "Sami Yusuf is the biggest name in Muslim Music - anywhere" ، (بزرگترین نام موسیقی در هر جای جهان اسلام )  و مجله تایمز لقب "Islam's biggest Rock Star" (بزرگترین ستاره موسیقی اسلام )را به سامی یوسف دادند.  

>> مشاهده گالری عکس

>> آشنایی با آلبومهای سامی یوسف

>>ویدئو کلیپهای سامی یوسف

>> کنسرتهای سامی یوسف

>> خرید مجموعه آثار سامی یوسف

 >> وبلاگ فارسی سامی یوسف

او تا به حال با آمیختن موسیقی اصیل شرقی با نواهای کلاسیک غربی و اشعاری که اکثرا در وصف پیامبر اسلام و دین اسلام است مخاطبین بسیاری را جذب کرده و از ویژگی های دیگر کار های او این است که هم به زبان انگلیسی و هم عربی کارهایش را می خواند .

برگرفته از http://www.samiyusufmusic.blogfa.com/

سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند-غزلی از حافظ

سرو چمان1 من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند

دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که: »این سیاه کج گوش به من نمی کند»2

تا دل هرزه گرد من رفت به چین3 زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند

پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولی
گوش کشیده4 است از آن گوش به من نمی کند

با همه عطف دامنت5 آیدم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند

چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پر شکن
وه که دلم چه یاد از آن عهد شکن نمی کند

دل به امید روی او همدم جان نمی شود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند

ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند

کشته ی غمزه ی تو شد حافظ ناشنیده پند
تیغ سزاست هر کرا درد سخن نمی کند.6

پانوشت:
1- چمان: از چمیدن، خرامیدن، سرو چمان: استعاره از معشوق بلند قامت که حرکات موزون دارد.
2- معنی بیت: دیروز از زلف او گله ای کردم و با شوخی و ریشخند گفت که: «این سیاه کج(استعاره از زلف) به حرف من گوش نمی کند.»
3- چین: پیچ و تاب زلف« ایهام به کشور چین که از ایران دور بوده است. چین زلف: اضافه ی تشبیهی، زلفی که مثل کشور چین دور است و جایگاه مشک است.
4- گوش کشیده: صفت کمان به این حالت است که برای تیراندازی آماده باشد.
5- عطف دامن: فرود دامن، سجاف دامن که به آن عطر می زده اند و در شکاف آن مشک و عنبر می ریخته اند
6- درد سخن نمی کند: سخن در او اثر نمی کند، درد این کار را ندارد.

عوارض تزریقات وریدی

عوارض تزریقات وریدی

اینفیلتراسیون

 

نشت مایع یا دارو را به خارج از فضای داخل سیاهرگ - به بافتهای نرم اطراف - اینفیلتراسیون می گویند. عموماً به علت جاگذاری نامناسب نیدل یا آنژیوکت در فضای خارج لومن رگ به وجود می آید. از نظر بالینی با تورم بافت نرم اطراف محل تزریق، مشخص می شود. همچنین پوست، سرد، سفت، و رنگ پریده می شود. اگر مایع نشت یافته اندک باشد، عواقب کمی را به دنبال دارد، اما داروهای خاصی هستند که ولو به میزان بسیار اندک، برای بافتهای نرم اطراف صدمه زا خواهند بود.

  

هماتوم

 

هماتوم حالتی است که در اثر نشت خون از رگ به بافت های نرم اطراف به وجود می آید. اگر آنژیوکت بیش از یک دیواره از یک رگ را پاره کند؛ و یا در صورتی که پس از در آوردن آنژیوکت روی محل ورود آنژیوکت فشار وارد نشود این حالت ایجاد می شود. هماتوم با فشار مستقیم قابل کنترل بوده و پس از یک دوره دو هفته ای خود به خود برطرف می شود.

 

آمبولی هوا

 

آمبولی هوا در اثر ورود مقادیر زیاد هوا به داخل سیاهرگ بیمار از طریق ست سرم به وجود می آید. تیوب های ست سرم در حدود 13 سی سی هوا را در خود نگه می دارند؛ هر بیمار می تواند عموماً تا 1cc/kg هوا را تحمل کند. بچه های کوچک در معرض خطر بیشتری قرار دارند. آمبولی هوا به آسانی با هواگیری ست های سرم قابل پیشگیری است. خوشبختانته این عارضه بسیار نادر است.

  

فلبیت و ترومبوفلبیت

 

فلبیت و تروبوفلبیت شیوع بالایی دارند. فلبیت التهاب دیواره رگ است که در اثر pH ماده دارویی تجویز شده به وجود می آید. اما ترومبوفلبیت، التهابی است که در اثر ترومبوز ایجاد می شود. هر دو این عوارض در رگهای پشت دست، نسبت به رگهای آنتی کوبیتال، شایع ترند. این عوارض مشخصاً در بیماران بستری در بیمارستان که یک آنژیوکت برای چند روز در جای خود باقی می ماند به وجود می آیند.  در بیمارستان ها معمولاً از آنژیوکت  برای تزریق استفاده می شود که این وسیله در مقایسه با نیدل های فلزی خطر فلبیت را افزایش می دهند. چون نیدل های فلزی برای اندوتلیوم عروق حساسیت زایی کمتری دارند. ( نیدل ها معمولاً در تزریقات کوتاه مدت سیاهرگی، - کمتر از سه ساعت - استفاده می شوند؛ در حالیکه آنژیوکت ها زمان بیشتری در جا می مانند.) ماده تزریق شده نیز به خودی خود می تواند فلبیت ایجاد کند و برای پوست محرک باشد. بیماران سالمند نیز استعداد بیشتری برای ابتلا به فلبیت دارند.

  

تزریق خارج از رگ

 

تزریق خارج رگ یک دارو ممکن است منجر به درد، تاخیر در جذب، و یا صدمه بافتی شود (در صورتی که pH ماده تزریق شده بسیار پایین یا بسیار بالا باشد). چنانچه حجم تزریق شده زیاد بوده، و پوست برآمده شده و ایسکمیک به نظر برسد؛ باید پروکایین1% در ناحیه مورد نظر تزریق شود. پروکایین یک گشاد کننده عروقی است. این دارو هم خونرسانی به ناحیه و هم تخلیه سیاهرگی را افزایش داده و باعث بیرون راندن دارو از بافت می گردد.

  

تزریق داخل سرخرگی

 

تزریق داخل سرخرگی، به ندرت اتفاق می افتد، اما بسیار خطرناک تر است. بهترین اقدام پیشگیری و مطمئن شدن از ورود نیدل به داخل سرخرگ به هنگام رگ گیری است. به یاد داشته باشید که سیاهرگ ها نسبت به سرخرگ ها سطحی ترند. چنانچه موقع رگ گیری وارد سرخرگ بشوید، پمپاژ خون روشن را به درون آنژیوکت خواهید دید. این حالت زمان وارد شدن به سیاهرگ دیده نمی شود. تزریق داخل سرخرگ معمولاً باعث اسپاسم سرخرگ شده و نهایتاً به علت گانگرن، سبب از دست رفتن عضو می گردد.

  

در موارد تزریق داخل سرخرگ، تشخیص وضعیت اهمیت فوق العاده ای دارد. رنگ پوست و  پر شدن مجدد مویرگی را مورد مشاهده قرار داده و نبض رادیال را لمس کنید. پر شدن مجدد مویرگی (زمان لازم برای بازگشت رنگ قرمز به نوک انگشتان پس از فشار دادن آن) انعکاسی از خونرسانی به بافت است. اگر زمان پر شدن مجدد مویرگی کاهش یافته باشد؛ می توان گفت که خونرسانی به اندام نیز کاهش یافته است.

  

 درمان: در موارد تزریق درون سرخرگ، داروها بیش از سرم ها مشکل سازند.نیدل را درون سرخرگ رها کرده و به آرامی در حدود 10 سی سی پروکایین 1% را از آن طریق تزریق کنید. پروکایین یک داروی گشاد کننده عروقی است. این دارو اندکی خاصیت اسیدی دارد ( pH = 5) و لذا با داروهای قلیایی اگر به تازگی مصرف شده باشند، تداخل ایجاد می کند. در ادامه درمان بیمار باید در بیمارستان بستری شده و اغلب به یک بلاک کننده سمپاتیکی احتیاج خواهد داشت. Endarterectomy و هپارینه کردن نیز ممکن است جهت جلوگیری از عوارض بعدی لازم باشد.

 

 منبع : پرستار حقگو 

انتخاب جنسیت فرزند به روش علمی

گفت‌وگو با دکتر ملک‌منصور اقصی، متخصص بیماری‌های زنان و زایمان و نازایی

 

نخستین نوزاد انتخاب جنسیت‌شده با روش تشخیص ژنتیکی پیش از لانه‌گزینی (PGD) در کشورمان پسری است که به‌تازگی تولد یک‌سالگی‌اش را جشن گرفته است. دکتر ملک‌منصور اقصی، متخصص بیماری‌های زنان و زایمان، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و عضو گروه عمل لقاح خارج رحمی (IVF) بیمارستان مهر تهران، علت تأخیر در اعلام خبر موفقیت پژوهشگران ایرانی در تشخیص ژنتیکی جنسیت جنین‌های انتقالی به روش لقاح خارج رحمی را اطمینان از سلامت کامل نوزاد بیان می‌کند. هم‌اکنون نوزادان دختر و پسر دیگری هم متولد شده‌اند که با استفاده از این روش جنسیت آنها انتخاب شده. چند مادر هم در انتظار تولد فرزندان با جنسیت انتخابی هستند. اما برخلاف انتظارِ اغلب خانواده‌ها، این روش که حدود دو سال است در برخی از کشورهای پیشرفته استفاده می‌شود برای تحقق خواستة والدین در داشتن فرزند دختر یا پسر نیست و عمدتاً با هدف انتخاب جنسیت فرزندان زوج‌هایی مورد استفاده قرار می‌گیرد که در معرض ابتلا به بیماری‌های ژنتیکی وابسته به جنس نظیر هموفیلی هستند. چرا نمی‌توان از این روش برای تعیین جنسیت فرزند استفاده کرد؟ از لحاظ اخلاقی درست است که والدین جنسیت فرزندشان را خودشان تعیین کنند؟ تعیین جنسیت نوزادانی که متولد می‌شوند اِعمال نوعی تبعیض جنسی در جامعه نخواهد بود؟ دکتر اقصی موفقیت در این روش را حاصل تلاش گروه عمل لقاح خارج رحمی بیمارستان مهر تهران می‌داند، شاملِ دو متخصص دیگر بیماری‌های زنان و زایمان (دکتر مهرا کتابی و دکتر شهرزاد انصاری)، یک متخصص جنین‌شناسی (لیلا باجلان)، و یک متخصص ژنتیک (دکتر سعیدرضا غفاری). دکتر اقصی در این گفت‌وگو به سؤالات مطرح در زمینة تولد فرزندان با جنسیت منتخب پاسخ داده است.

 

* آقای دکتر، منظور از انتخاب جنسیت فرزند چیست و چه اهمیتی دارد که والدین جنسیت فرزندشان را خودشان انتخاب کنند؟

 

○ به‌طور طبیعی تخمک‌ها همیشه یک کروموزوم X دارند؛ اما اسپرم‌ها بعضی دارای کروموزوم X و برخی دارای کروموزوم Yاند. اگر یک اسپرم حاوی کروموزوم X با یک تخمک ترکیب شود، جنینی به‌وجود می‌آید با دو کروموزوم X یعنی کودک دختر است و اگر یک اسپرم حاوی کروموزوم y با تخمک ترکیب شود، کودک دارای الگوی کروموزومی XY، یعنی پسر خواهد بود. در واقع کروموزوم جنسی تخمک‌ها همیشه X است و این اسپرم‌ها هستند که ممکن است X یا Y داشته باشند. در حالت طبیعی، در حدود 49 درصد کودکان دختر و 51 درصدشان پسر می‌شوند. از قرن‌ها پیش این بحث مطرح بوده است که آیا می‌توان جنسیت کودک را انتخاب کرد. در گذشته و حال معمولاً هدف از این انتخاب جنسیت کودک تمایل والدین به فرزند پسر یا دختر بوده است. مثلاً خانواده‌ای چند فرزند پسر داشته است و ترجیح می‌داده دختر داشته باشد یا برعکس. اما در قرن بیستم میلادی انتخاب جنسیت فرزند ابعاد دیگری یافت. دیگر مسئله فقط ترجیح دادن جنسیتی خاص از سوی پدر و مادر نبود. برخی از بیماری‌های ژنتیکی وابسته به جنس‌اند یعنی فقط یک جنس به این بیماری‌های مبتلا می‌شود. مثلاً بیماری هموفیلی یا بیماری تحلیل عضلانی دوشِن. در خانواده‌ای می‌بینیم که دو پسر وجود دارد که هر دو به بیماری دوشن مبتلایند. آنها به فلج پیش‌رونده دچار می‌شوند و در نوجوانی می‌میرند. در این خانواده اگر فرزند سوم هم پسر شود، به وضعیت سایر فرزندان دچار می‌شود. بنابراین تنها راه داشتن فرزند سالم برای این خانواده آن است که دختر باشد.

 

 * انتخاب جنسیت فرزند به روش علمی اولین بار چگونه انجام شد؟

 

 ○ اولین بار خانم کرن و رابرت وینستون برای چند زوجی که فرزندان مبتلا به دوشن داشتند، طی عمل لقاح خارج رحمی، جنسیت جنین‌ها را تعیین کردند. این شروع ماجرا بود. به‌تدریج تعیین جنسیت جنین ابعاد دیگری پیدا کرد و موضوع از تعیین کروموزوم‌های جنسی فراتر رفت. متخصصان می‌توانستند یکی از سلول‌های جنین را جدا کنند، بعد هستة آن سلول را خارج و کروموزوم‌ها و ژن‌هایش را بررسی و مطالعه کنند. در نتیجه علم جدیدی پایه‌گذاری شد به نام تشخیص ژنتیکی پیش از لانه‌گزینی. بنابراین یک موضوع سادة انتخاب جنسیت ابعاد وسیعی پیدا کرد.

 

* چه روش‌هایی برای تعیین جنسیت جنین استفاده می‌شود؟

 

 ○ بیش از یک روش برای تعیین جنسیت جنین وجود ندارد. این تصور قدیمی عامه که اگر فلان کار را انجام دهند فرزندشان دختر یا پسر می‌شود، درست نیست. خانم پروفسور ساندرا کارسون مطلعات زیادی در این زمینه انجام داده است. او چند سال قبل رئیس انجمن نازایی امریکا بود و براساس مطالعاتش، توصیه‌هایی که بسیاری از مردم به آنها عمل می‌کنند مثل فلان غذا را خوردن، فلان زمان آمیزش کردن، یا با فلان ماده بدن را شست‌وشو دادن در جنسیت جنین تأثیری ندارد. تنها روشی که برای این کار وجود دارد، تشکیل جنین‌ها و انتقال جنین‌های با جنسیت منتخب از بین آنها به داخل رحم است. با این روش، جنسیت جنین قطعی است. اما احتمال موفقیت بارداری موضوع دیگری است، مانند سایر موارد لقاح خارج رحمی.

 

*یعنی با تشخیص ژنتیکی پیش از لانه‌گزینی، شانس موفقیت باروری تغییر می‌کند؟

 

 ○ اخیراً در مجلة پزشکی نیوانگلند، که شاید معتبرترین نشریة پزشکی جهان باشد، مقاله‌ای در این زمینه منتشر شد. در مطالعه‌ای در 500 نفر از زنان با سن بالا که قصد بچه‌دار شدن داشتند، تشخیص ژنتیکی انجام شده بود تا ببینند که آیا اینها از نظر کروموزومی مشکلی دارند یا خیر. مشاهده شده بود زمانی که سلول از جنین برداشت می‌شود، درصد زیادی از جنین‌ها خراب می‌شوند و در نتیجه باروری درصد کمی از این زنان موفقیت‌آمیز است. یک هفته بعد، پروفسور ژاک کوهن در نیوجرسی امریکا، یکی از شاخص‌ترین افراد در تشخیص ژنتیکی پیش از لانه‌گزینی، نقد تندی علیه این مقاله نوشت. وی ادعا کرد که در تحقیق مذکور افرادی که این تشخیص انجام داده بودند تجربة کافی برای این کار را نداشتند و نباید این‌همه جنین از بین برود.

 

* بنابراین، تنها روش علمی مورد تأیید برای تعیین جنسیت جنین تشخیص ژنتیکی پیش از لانه‌گزینی است و هیچ روش سنتی دیگری وجود ندارد؟

 

 ○ بله، کاملاً درست است.

 

* پس این آرزوی پدر و مادرها که بتوانند خودشان جنسیت فرزندشان را تعیین کنند هنوز هم محقق نشده است؟

 

○ متأسفانه ذهنیتی که بسیاری از مردم ما از تعیین جنسیت دارند غیرعلمی است. فکر می‌کنند علم به جایی رسیده است که بتوانند به‌سهولت همة ویژگی‌های فرزندشان را تعیین کنند. جنسیت، رنگ چشم و… یعنی بتوانند بچه‌شان را خودشان طراحی کنند. البته درحال‌حاضر تمام این دستکاری‌ها ممکن است، ولی اصلاً کار آسانی نیست و جنبة تفننی هم ندارد. روش‌هایی که برای این منظور به‌کار می‌رود بسیار پرهزینه و حساب‌شده است.

 

* یعنی همه نمی‌توانند از این روش استفاده کنند؟

 

○ البته ما تعیین جنسیت جنین را برای همه انجام نمی‌دهیم. خانواده‌ای به ما مراجعه کردند که سه دختر و یک پسر داشتند. پسر جوان آنها در اثر تصادف فوت کرده بود و زندگی این خانواده داشت از هم می‌پاشید. پدر و مادر خانواده با مرگ فرزند تعادل روحی‌شان را کاملاً از دست داده بودند. ما با آنها صحبت کردیم که بالاخره سه بچة دیگر هم دارند. اما پدر و مادر فکر می‌کردند که همة مشکلاتشان با تولد یک پسر برطرف می‌شود. ما جنین پسری را از میان جنین‌های تشکیل‌شده انتخاب کردیم و در رحم گذاشتیم. اما فرض کنید که زن و مرد تازه‌ازدواج‌‌کرده‌ای بیایند و فرزند پسر یا دختر بخواهند. برای آنها تعیین جنسیت جنین را انجام نمی‌دهیم.

 

* تعیین جنسیت جنین قبل از تولد چه جنبه‌های اخلاقی مثبت و منفی دارد؟

 

○ اخیراً خانم پروفسور ساندراپارسون در کنگره‌ای دربارة جنبه‌های اخلاقی تعیین جنسیت سخنرانی کرد. در بخشی که مربوط به پیشگیری از ابتلا به بیماری‌ها می‌شود، جای هیچ‌گونه تردیدی نیست و همه موافق‌اند که باید از این روش استفاده شود. اما فرض کنید که زوجی یک پسر دارد و حالا می‌خواهد فرزند دومش دختر باشد. فرزند بعدی را به دنیا می‌آورد که باز هم پسر است، فرزند سوم و چهارم هم پسر است. در چنین مواردی تا چه اندازه می‌توان از روش تعیین جنسیت سود جست؟ دو بحث وجود دارد. اول آنکه انسان حق انتخاب دارد. علم پزشکی روش‌هایی را جلو بیمار می‌گذارد و او می‌تواند انتخاب کند. مثلاً برای به دنیا آوردن بچه می‌توان سزارین کرد یا زایمان طبیعی. امروزه این حق را برای بیمار قائل می‌شوند که بتواند روش درمانی، بیمارستان یا پزشک معالج خود را انتخاب کند. البته ابعاد اخلاقی انتخاب جنسیت فرزند در مقابل مباحثی مانند تخمک اهدایی، رحم اهدایی، جنین اهدایی، انجماد جنینی، پیوند اعضا، سلول‌های بنیادی یا مرگ مغزی بسیار کوچک‌تر است، یعنی تصمیم‌گیری در موردش نسبتاً ساده‌تر است. بحث دوم، امکان استفاده از شیوة تعیین جنسیت برای کمک به تنظیم خانواده در برخی جوامع است. درحال‌حاضر که تعیین جنسیت جنین به روش تشخیص ژنتیکی پیش از لانه‌گزینی چندان آسان نیست، جایگاه مقبولی در تنظیم خانواده ندارد. ولی در آینده ممکن است این روش به‌راحتی انجام شود.

 

* چه قوانینی برای آن وجود دارند؟

 

 ○ ببینید، قوانینی که درحال‌حاضر برای لقاح خارج رحمی در امریکا و اروپا وجود دارد کاملاً متفاوت‌اند. در آلمان، انجماد جنین ممنوع است، اما در فرانسه نه. در ایتالیا، از چند سال گذشته، اهدای تخمک و جنین و استفاده از رحم اجاره‌ای ممنوع شده است و قوانین سختی برای آن وجود دارد، حال آنکه در 60 کشور این کار مجاز است. در مقاله‌ای خواندم که در ژاپن انتقال تخمک یا جنین به زنان یائسة بدون شوهر ممنوع است. اما در سایت‌های خبری دیدم که اولین زن ژاپنی بدون شوهر در 60 سالگی با جنین اهدایی باردار شده است. او برای این منظور به امریکا رفته است. هر کشوری قوانین جامعه‌اش را با شرایط بومی‌اش تعیین می‌کند.

 

 * در کشور ما، قانون مشخصی برای تعیین جنسیت جنین وجود دارد؟

 

○ خیر، البته بحث حقوقی این مسئله بسیار آسان‌تر از موضوعاتی نظیر جنین اهدایی است. در این مورد زن و مردی که قصد دارند جنسیت فرزندشان را تعیین کنند و می‌شود این کار را برایشان انجام داد کاملاً مشخص و محدودند. به عبارتی دیگر، تعداد افرادی که برای تعیین جنسیت به ما مراجعه می‌کنند زیاد نیستند. در مقایسه، تعداد زنانی که با سن بالای 50 سال برای باردار شدن مراجعه می‌کنند خیلی بیشتر است. در ایران هیچ محدودیت سنی در این مورد نداریم. برای تعداد جنین‌هایی که باید به داخل رحم منتقل شوند هم محدودیتی نداریم، درحالی‌که در تمام کشورها محدودیت‌های قانونی وجود دارد زیرا بارداری‌های چندقلویی پرعارضه‌اند. در زمینة استفاده از سلول‌های بنیادی انسانی و کاربرد آنها در انسان زنده هم در بسیاری از کشورها ممنوعیت وجود دارد. اما ما محدودیتی از این بابت نداریم و شاید قضیة تعیین جنسیت جنین از نظر قانونی در اولویت آخر باشد.

 

*در کشور ما، در همة مراکزی که عمل لقاح خارج رحمی انجام می‌شود، تعیین جنسیت جنین امکان‌پذیر است؟

 

○ دقیقاً اطلاع ندارم، ولی فکر می‌کنم همة مراکز بتوانند این کار را انجام دهند. روند کار به‌طور خلاصه آن است که ما برای تعیین جنسیت جنین با روش لقاح آزمایشگاهی جنین‌هایی را درست می‌کنیم. هستة یکی از سلول‌های جنین را جدا می‌کنیم و می‌فرستیم برای متخصص ژنتیک. متخصص ژنتیک با امکاناتی که دارد می‌تواند کروموزوم‌های آن هسته را ببیند؛ مثلاً می‌تواند کروموزوم 21 را ببیند که آیا به‌جای دو تا، سه تا نشده است که اگر سه تا باشد، سندروم داون مطرح است و جنین را از بین می‌برد. متخصص ژنتیک می‌تواند کروموزوم‌های جنسی را ببیند و تشخیص دهد که جنین دختر است یا پسر. حتی این متخصص ژن‌ها را می‌بیند. در بیمارستان مهر تهران، می‌توانیم کروموزوم‌های 16، 18، 21 و کروموزم‌های جنسی را ببینیم. در مورد کروموزوم‌های دیگر، باید دستگاه‌های لازم خریداری شوند. درحال‌حاضر، در جهان مطالعه بر روی 16 کروموزوم‌ اصلی انجام می‌شود. توجه داشته باشید که این کار باید بسیار سریع انجام شود و فقط حدود 24 ساعت برای آن وقت هست، نمی‌توان جنین را روزها بیرون از رحم نگه داشت. البته فقط یک جنین هم نیست. برای هر زوج، متخصص ژنتیک باید در عرض 24 ساعت 16 زوج کروموزوم هستة هفت سلول را بررسی و اعلام کند که کدام جنین خوب است و کدام جنین بد. این کار باید خیلی سریع انجام شود. فکر می‌کنم فقط چهار، پنج مرکز در دنیا با چنین توان و قدرتی وجود داشته باشد. البته پیشرفت بسیار سریع است.

 

*چه آینده‌ای را برای روش ژنتیکی پیش از لانه‌گزینی پیش‌بینی می‌کنید؟

 

○ فکر می‌کنم که در پنج سال آینده اتفاقات عجیبی در این زمینه خواهد افتاد. ارزش این روش در این نیست که بگوید جنین پسر است یا دختر، بلکه اهمیتش آن است که بتوانیم یک سلول را از جنین جدا کنیم، هسته‌اش را بیرون بیاوریم، کروموزوم‌هایش را ببینیم. بعد جنین را بگذاریم در رحم و بچة سالم به دنیا بیاید.

 

*زوج‌هایی که برای بچه‌دار شدن به مراکز شما مراجعه می‌کنند تا چه اندازه تمایل دارند که خودشان جنسیت فرزندشان را تعیین کنند؟

 

○ خیلی از زوج‌ها چنین تمایلی دارند. البته ما برای آنها توضیح می‌دهیم که برای زوجی که اصلاً بچه‌ای ندارند بی‌معنی است که چنین درخواستی داشته باشند، چون ممکن است جنین‌هایی در حین تعیین جنسیت از بین بروند. اما فرض کنید که با خوردن یک قرص می‌توانستیم جنسیت جنین را تعیین کنیم. در این صورت، مسلماً برخورد ما هم متفاوت بود. اگر روش موجود در آینده ساده‌تر شود، مطمئناً درخواست برای آن هم بیشتر خواهد شد. اما درحال‌حاضر وقتی که پیچیدگی‌های این کار را برای زوج‌ها توضیح می‌دهیم، دیگر علاقه‌ای به آن نشان نمی‌دهند.

 

* تعیین جنسیت جنین چقدر هزینه‌بر است؟

 

○ به‌طورکلی هزینة لقاح خارج رحمی در امریکا ده برابر ایران است. هزینة جهانی این عمل در حدود 10 هزار دلار، 5 هزار یورو یا 3 هزار پوند است. هر چقدر عملیاتی که در این ضمن انجام می‌شود پیچیده‌تر باشد، هزینه بالاتر می‌رود. استفاده از روش تشخیص ژنتیکی پیش از لانه‌گزینی در خارج از ایران مبلغی در حدود 5 تا 10 هزار دلار به مبلغ گفته‌شده اضافه می‌کند، اما در ایران باز هم نسبت یک به ده است.

 

*به زوج‌هایی که به تعیین جنسیت فرزندشان علاقه‌مندند چه توصیه‌ای دارید؟

 

○ توصیه می‌کنم که تصور درستی دربارة تعیین جنسیت جنین داشته باشند. هدف اصلی در استفاده از روش تشخیص ژنتیکی پیش از لانه‌گزینی مطالعة کروموزوم‌های جنین با هدف تولد فرزندی سالم است و درحال‌حاضر آن‌قدر ساده و سهل‌الوصول نشده است که زوج‌ها بتوانند به‌راحتی بگویند دختر می‌خواهند یا پسر.■

منبع   zanan.co.ir

ای کاش روزی  بیاد که همه ما به این واقعیت برسیم  که  فرزند  باید  صالح و سالم باشه . دیگه پسر یا دختر بودنش مهم نیست .

اما  زحمات  پزشکان  که برای  پیشرفت  علم پزشکیه جای تقدیر داره

 

افلاطون

افلاطون

افلاطون که یکی از بزرگترین فلاسفه جهان به شمار می رود، در آتن در سال 428 ق. م، در یک خانواده متشخص آتنی متولد شد. نام اصلی او« آریستو کلس» بود و نام افلاطون، بعد ها به مناسبت پیکر تنومندش به او داده شد.

او در یک خانواده اشرافی بزرگ شد. دوره جوانی او همراه بود با دوره درخشندگی فرهنگ آتنی و در همان دوران، در سن بیست سالگی با سقراط ملاقات کرد و شاگرد او شد. بستگانش اصرار داشتند که او به حرفه خانوادگی خود یعنی سیاست بپردازد، اما وقتی محاکمه و مرگ استادش را به دست سیاستمداران مشاهده کرد، سیاست را رها کرد. او در محاکمه سقراط حاضر بود و اتفاقات آن را در آثار خود ثبت کرده است.پس از مرگ استاد، افلاطون آتن را ترک و به مناطق مختلفی نظیر مگارا و سیسیل سفر کرد که خطرات بزرگی هم برایش در بر داشت؛ تا جایی که اسیر شد و حتی در معرض مرگ قرار گرفت؛ اما سرانجام آزاد شد و به آتن باز گشت.

وی در بازگشت به آتن در سال 388 ق.م، « آکاد می» خود را با هدف ترویج و تشویق بی طرفانه علم، در این شهر بنا کرد. آکادمی افلاطون را به حق می توان نخستین دانشگاه اروپایی نامید، زیرا در آنجا مطالعات و تحقیقات محدود به فلسفه محض نبود، بلکه رشته های وسیعی از علوم دیگر مانند ریاضیات، نجوم و علوم طبیعی را نیز در بر می گرفت. جوانان از شهر های دور و نزدیک به آن جا می آمدند و علوم مختلف را فرا می گرفتند. یکی از همین جوانان، ارسطو بود که بعدها در زمره بزرگ ترین فلاسفه جهان قرار گرفت. افلاطون علاوه بر سرپرستی آکادمی و رهبری مطالعات، خود به تدریس نیز می پرداخت و شاگردانش از درس های او یادداشت بر می داشتند.

بسیاری از آثاری که از او باقی مانده، حاصل این درسهاست. شهرت و اعتبار افلاطون به عنوان یک فیلسوف بزرگ و آگاه، سبب شد تا حاکم سیراکوز از او دعوت کند تا برای تربیت جانشینش به آن جا برود. این سفر به علت حوادثی که پیش آمد، برای افلاطون جز رنج و دشواری در پی نداشت و او به آتن بازگشت. وی بعدها سفر دیگری هم به سیراکوز داشت که آن هم بی نتیجه بود. او از سال 360 ق.م که پایان سفر سومش بود، تا آخر عمر به فعالیت های علمی و فلسفی خود ادامه داد و در سال 348 ق.م درگذشت. افلاطون پایه گذار و در واقع طلایه دار بسیاری از مباحث عمیق فلسفی است. یکی از متفکران قرن بیستم می گوید: تمام تاریخ فلسفه تا به امروز، چیزی جز حاشیه نویسی بر آثار افلاطون نیست. او در فلسفه که تا آن زمان حول حقیقت واقعی اشیاء می گشت افق های تازه ای گشود و برای اولین بار مباحث گسترده معرفت شناسی را مطرح کرد. او حکیمی الهی بود و حقیقت چیز ها را ورای ماده و محسوسات و جزئیات می جست و بر همین اساس بود که نظریه خاص خود موسوم به نظریه مثل را طرح نمود. تفکرات وی، مسیر فلسفه را تعیین کرد و شاگرد بزرگش ارسطو در بستر نظریات او بود که حرکت فلسفی اش را آغاز نمود. از افلاطون آثار بسیار بر جای مانده است که شامل همه موضوعات مهم فلسفه و علوم انسانی می شود؛ مانند فیزیک، سیاست، اخلاق، منطق، زیبایی شناسی و غیره… .

آثار افلاطون همه در شمار بهترین آثار فلسفی تاریخ هستند. از آن ها می توان به رساله های: تیمائوس، تئتتوس، مهمانی، فیدون و پارمنید س اشاره کرد. مهم ترین ومشهور ترین اثر او جمهوری نام دارد که جزو ده کتاب برتر تاریخ محسوب می شود. مسئله عمده ای که افلاطون با آن روبرو بود، این بود که آیا جهانی که انسان در پیرامون خود درک می کند، واقعیت دارد یا ندارد؟ اگر واقعیت دارد، چرا متغییر است و ثابت نیست؟ و اگر واقعیت ندارد، پس آنچه هست، چیست؟ او می دید که همه چیز در حال تغییر و تحول است و حقیقت، چیزی است که همواره ثابت است و اصولا ما به چیزی که مدام در حال دگرگونی باشد، واقعیت نمی گوییم. در واقع او در پی کشف رابطه میان دو امر در اشیا و موجودات بود:میان ثبات موجودات و میان دگرگونی موجودات و جهان. مانند فلاسفه پیش از سقراط، افلاطون عقیده داشت که تمام طبیعت در حال حرکت و تغییر است. تمام چیزها از ماده ساخته شده اند و در اثر زمان دچار فرسایش می شوند.اما چیزهایی هم هستند که جاودانه و تغییر ناپذیرند. آنها قالب ها یا صورت های موجوداتند.مثلا تمام انسان ها به وجود می آیند و می میرند، اما یک چیزی هست که همه انسان ها به طور مشترک دارند، چیزی که سبب می شود آنها را انسان بدانیم. آن چیز، الگو، قالب و یا همان صورت انسان است.

این صورتها، جاودانه و تغییر ناپذیرند و در واقع الگوهایی غیر مادی هستند که تمام چیزها از روی آنها ساخته شده است. تمام انسان ها صورت انسان و تمام فیل ها صورت، یعنی قالب و ساختار فیل را دارند. افلاطون به این نتیجه رسید که در ورای جهان مادی، باید حقیقتی نهان باشد. وی این حقیقت را عالم مثال( عالم این صورت ها ) خواند.در این عالم، صورت های جاودان و تغییر ناپذیر موجودات طبیعت وجود دارند. حقائق و واقعیات عالم که جاودان و دگرگونی ناپذیرند، تنها این صورتها هستند و آنچه ما با حواس خود درک می کنیم(یعنی پدیده های طبیعی و محسوسات)، چیزی جز سایه های این حقائق نیست. وجود حقیقی متعلق به مثال ها است و عالم طبیعت فقط نمود آنها است. تمام امور عالم چه مادی مانند حیوانات و جمادات و نباتات و چه غیر مادی مانند شجاعت، عدالت و تمام فضایل اخلاقی، صور و حقایقی دارند که نمونه کامل این امور بوده و در عالم مثال قرار دارند. در نظر افلاطون، ما قادر نیستیم از چیزی که پیوسته در حال تغییر است، شناخت حقیقی پیدا کنیم.

جهان طبیعت پیوسته در حال تغییر است و شناخت حقیقی نمی تواند به آن تعلق بگیرد. در مورد عالم ظاهر، یعنی عالم محسوسات، فقط می توان با حدس و گمان حرف زد. بلکه شناخت حقیقی فقط به صورت ها یا مثال های عالم تعلق می گیرد؛ زیرا شناخت حقیقی شناختی است که عقل به دست دهد و عقل نیز فقط با امور جاودان و تغییر ناپذیر عالم، یعنی با مثال ها سروکار دارد. بدین ترتیب در نظر افلاطون، حقیقت به دو بخش تقسیم می گردد:جهان محسوسات که شناخت ما از آن از راه کابرد حواس و بنابراین ناقص است. در این جهان همه چیز در حال تغییر است و هیچ چیز ثابت و دائمی نیست. در حقیقت در این جهان، هیچ چیز هستی و بود ندارد؛ بلکه این جهان، جهان نمودها و شدن هااست. چیزها می آیند و می روند و هیچ چیزی پایدار نیست و واقعیت ندارد.

بخش دیگر، عالم مثال است که فقط با عقل می توان از آن شناخت کامل و حقیقی به دست آورد و این عالم را نمی توان با حواس ادراک نمود. به گفته وی و بر همین اساس، انسان نیز موجودی دوگانه است. مابد نی داریم که به جهان محسوسات پیوند خورده و متغیر است، ولی ما روح فنا ناپذیری نیز داریم که چون مادی نیست، می تواند به عالم مثال وارد شود. افلاطون معتقد بود روح پیش از آنکه در جسم حلول کند، در عالم مثال وجود داشته و مثل یعنی حقایق را درک کرده است. اما همین که به این دنیا آمد و در بدن انسان حلول کرد، همه مثالها را از یاد می برد.

با این حال، خاطره ای مبهم از آن ها را داراست، طوری که وقتی در جهان طبیعت با موجودات مختلف و شکل ها و صورتهای آنها روبرو می شود، به یاد عالم مثال و صورتهای آن می افتد و همین امر در روح، حسرت بازگشت به جهان اصلی را بر می انگیزد. بدین معنا علم و شناخت حقیقی انسان، چیزی جز یاد آوری نیست؛ یادآوری صورتهای جاودانه و حقائق اصلی عالم. افلاطون در عین حال می گوید که انسانها نمی خواهند روح خود را آزاد کنند تا به عالم مثال باز گردد. اکثر مردم به محسوسات یعنی سایه های حقایق چسبیده اند و به دنبال خود حقایق نیستند.وی این وضعیت را در مثال و داستان مشهور خویش، معروف به تمثیل غار نشان داده است. فلسفه افلاطون یک فلسفه منجم است که در اخلاق و هنر و سیاست و دیگر حیطه های فلسفه به طور گسترده ای وارد می شود.آراء او در زمینه های مختلف فلسفی، تاثیرات شگرفی بر فلسفه و فرهنگ بشری تا به امروز گذاشته است.

گفتگو با خدا

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم .
خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟
گفتم : اگر وقت داشته باشید .
خدا لبخند زد
وقت من ابدی است .
چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟
خدا پاسخ داد ...
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند .
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند .
این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.
و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند .
این که با نگرانی نسب به آینده فکر میکنند .
زمان حال فراموش شان می شود .
آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال .
این که که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد .
و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم .
بعد پرسیدم ...
به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آدم ها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟
خدا دوباره با لخند پاسخ داد .
یاد بگیرن که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد .
اما می توان محبوب دیگران شد .
یاد بگیرن که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند .
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد .
بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد
یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم .
و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد .
با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن .
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند .
اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند .
یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند .
یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند .
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند .
و یاد بگیرن که من اینجا هستم .
همیشه ...

عزت الله انتظامی

عزت‌الله انتظامی

عزت‌الله انتظامی

عزت‌الله انتظامی در موزه سینما
تولد۳۱ خرداد ۱۳۰۳
تهران
سال‌های فعالیت۱۳۲۸ - حال
فرزندانمجید انتظامی
صفحه در دادگان فیلم‌ها
صفحه در وب‌گاه سوره

عزت‌الله انتظامی متولد ۱۳۰۳ تهران بازیگر پر سابقهٔ تئاتر و سینمای ایران است.داریوش مهرجویی کارگردان گاو (۱۳۴۸) استعداد انتظامی را کشف کرد و پروراند. بازی های او در دیگر آثار مهرجویی همچون آقای هالو، دایره مینا، پستچی، اجاره نشین ها، هامون ،بانو باعث بروز توانایی های بسیار او شد. انتظامی علاوه بر نقش آفرینی در آثار مهرجویی، در فیلمهای کارگردانان دیگری چون علی حاتمی و محسن مخملباف نیز بازی کرد.

مسعود کیمیایی از حضور انتظامی در آخرین اثرش «حکم» به عنوان افتخاری بزرگ یاد کرد.

 کارنامه بازیگری

عزت‌الله انتظامی در نقش سامری خون فروش در دایره مینا
عزت‌الله انتظامی در نقش سامری خون فروش در دایره مینا

 منابع

 پانویس

 پیوند به بیرون

برگرفته از

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B2%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C

پرواز با خورشید -شعر مشیری

           پرواز با خورشید

بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم .
آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبکبال ،
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم

خورشید از آن دور ، از آن قله پر برق
آغوش کند باز ، همه مهر ، همه ناز
سیمرغ طلایی پرو بالی ست که – چون من –
از لانه برون آمده ، دارد سر پرواز

پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست
پرواز به آنجا که سرود است و سرورست .
آنجا که ، سراپای تو ، در روشنی صبح
رویای شرابی ست که در جام بلور است .

آنجا که سحر ، گونه گلگون تو در خواب
از بوسه خورشید ، چو برگ گل ناز است ،
آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد ،
چشمم به تماشا و تمنای تو باز است !

من نیز چو خورشید ، دلم زنده به عشق است .
راه دل خود را ، نتوانم که نپویم

هر صبح ، در آیینه جادویی خورشید
چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم !

او ، روشنی و گرمی بازار وجود است .
در سینه من نیز ، دلی گرم تر از اوست .
او یک سرآسوده به بالین ننهادست
من نیز به سر می دوم اندر طلب دوست .

ما هردو ، در این صبح طربناک بهاری
از خلوت و خاموشی شب ، پا به فراریم
ما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبیعت
با دیده جان ، محو تماشای بهاریم .

ما ، آتش افتاده به نیزار ملالیم ،
ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم ،
بگذار که – سرمست و غزل خوان – من و خورشید :
بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم .

از اشعار فریدون مشیری

غلامرضا تختی

غلامرضا تختی

 

 

غلامرضا تختی از بزرگ‌ترین کشتی‌گیران دوران معاصر ایران و نماد جوانمردی و فروتنی در ورزش ایران است.

 

 زندگی

غلامرضا تختی در روز ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط در محلهٔ خانی‌آباد در تهران به دنیا آمد. «رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگ‌تر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خواربار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف می‌کنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی می‌نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی‌آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانواده‌های رجب خان منتقل شد و به نام خانوادگی آنها تبدیل شد.

رجب‌خان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه‌آهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود واز همین راه مخارج زندگی خانوادهٔ پرجمعیت خود را تأمین می‌کرد. نخستین واقعه‌ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچارشد خانهٔ مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانی‌آباد درس خواند و در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. تختی در دوران زندگی ورزشی‌اش رکورددار شرکت در المپیک‌ها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. درچهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشتی ایران این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بوده‌است.

او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتی‌گیران نامداری را مغلوب کرد.

وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو، ۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود. پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش، خبر درگذشت وی تحت عنوان خودکشی اعلام شد و همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفت‌انگیز فرو برد.

در مورد قتل و یا خودکشی وی دلایلی همچون ناراحتی‌های روحی و مشکلات مالی آوردند ولی هیچ گونه بازرسی برای قتل وی به صورت جدی شکل نگرفته است.

 گرایش‌های سیاسی

از جمله دلایلی که برای ضدیت دستگاه امنیتی کشور با تختی و احتمال قتل وی ذکر می‌شد، وابستگی او به جبهه ملی و علاقه‌اش به دکتر محمد مصدق بود که نظام پهلوی، بعد از کودتای ۲۸ مرداد تلاش می‌کرد تا نامش برده نشود و یاران و همفکران او را در هر فرصت به بند می‌کشید.

یک سال قبل از مرگ تختی، هنگام درگذشت دکتر محمد مصدق، غلامرضا تختی با اخطار مأموران نظامی و امنیتی هم حاضر نشد از رفتن به احمدآباد منصرف شود و به افسران می‌گفت دستگیرم کنید.[۱]

افتخارات تختی

بازیهای المپیک:

  • پنجاه و دو هلسینکی :مدال نقره ۷۹ کیلو گرم
  • پنجاه و شش ملبورن: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
  • شست رم: مدال نقره ۸۷ کیلو گرم
  • شست و چهار توکیو: چهارم۹۷ کیلو گرم

قهرمانی جهان:

  • پنجاه و یک هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلو گرم
  • پنجاه و چهار توکیو: نفر پنجم ۸۷ کیلو گرم
  • شست و یک یوکوهاما: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
  • شست و دو تولیدو: مدال نقره ۹۷ کیلو گرم

بازیهای آسیایی:

  • پنجاه هشت توکیو: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
  • جمع مدالهای غلامرضا تختی: هشت، ۴ طلا، ۴ نقره

المپیک ۳ - جهانی ۴ - بازیهای آسیایی ۱

تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال‌های جهانی و المپیک بشود: جهانی ۵۱ و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران و یوکوهاما (در ۸۷ کیلو) و جهانی ۶۲ تولیدو در ۹۷ کیلو.


 جُستارهای وابسته

 پیوند به بیرون

 منابع

  1. وب‌گاه فارسی بی‌بی‌سی

برگرفته از http://fa.wikipedia.org

چگونه به شادی برسیم؟

چگونه به شادی برسیم؟

یادداشتی برای آنان که می خواهند نکته های ساده ولی کلیدی و علمی شاد زیستن را بدانند.

1. اهداف روشن و اساسی داشته باشید: رضایت از زندگی، با هماهنگی اهداف زندگی رابطه مستقیم دارد.

   اهداف مربوط به شغل، تحصیل ، خانواده و مکان لازم است با یکدیگر همساز باشند، تا با توجه به پیشرفت، نتایجی مثبت به بار آورند. اگر یاد بگیریم که مقیاس های خود را عاقلانه انتخاب کنیم، در زندگی آرامش بیشتری خواهیم داشت.

2. توانایی و استعدادهایتان را با دیگران مقایسه نکنید: استعدادهای خود را بپذیرید و برای آنها ارزش قایل باشید. احساس رضایت خاطر، از تکامل یافتن استعدادهای خدادای خود شما بدست می آید، نه از حسرت خوردن بر استعدادهای دیگران.

   بنابراین یکی از نکات مهم که می تواند در شادی ما سهم بسزایی داشته باشد که بی هیچ قید و شرطی، خودمان را تایید کنیم، زیرا ما به اندازه هر انسانی مخلوطی از توانایی ها و محدودیت های باور نکردنی هستیم، بنابراین کاستی های خود را بپذیریم و سعی کنیم که آنها را برطرف کنیم و با در دست داشتن امکانات و تجربیات مختص خود، در راه پیروزی و کامیابی قدم برداریم.

3-سپاسگزار باشید: شکرگزاری موجب شادابی و آرامش بیشتر انسان می گردد .

   با تمرکز رو به خدای خود کنید و از او به خاطر تمام نعمت هایی که به شما داده سپاسگزاری کنید زیرا هر بار که می گوییم ((متشکرم)) در حقیقت خاطر نشان می سازیم که آنچه را داریم می پذیریم و آنچه را که باید یاد بگیریم، می آموزیم.

   این نکته را هم به یاد داشته باشید که منشا آرامش ذهن، تمرکز کردن بر موهباتی است که از آن بهره مند شده ایم، نه آنچه نصیبمان نگشته است.

4-ورزش کنید: فعالیت های جسمی، از ابزارهای نیرومندی هستند که بلافاصله روحیه ما را عوض می کنند و در ما احساس شادی و نشاط ایجاد می کنند، زیرا اگر جسم انسان ها پر تحرک و شاد باشد، روحیات آنان نیز از این حالات تبعیت می کند.

 

5-مراقبت از خویش را فراموش نکنید: مراقبت از خویش دارای این ویژگی حیرت انگیز است که فراسوی امکانات در دسترس، خوشی و شعف را به سوی مان فرا می خواند.

  گاهی اوقات کار و تلاش بی حد و حصر در محیط خانه و کسب و کار، چنان ما را به خود مشغول می کند که لذت و خوشی زندگی را به فراموشی می سپاریم. سعی کنید یک بار در هفته، ساعتی را به خود اختصاص دهید.

   توجه کنید که وقتی به خود بهتر برسید، سرحال تر هستید و اثر بخشی شما در کار و زندگی افزایش می یابد و به دستاوردهای بهتر و بیشتری در کار و زندگی نایل خواهید شد.

6-زندگی را بر خود سخت نگیرید: باید به یاد داشته باشید که هیچ گاه زندگی را بر خود سخت نگیرید، افرادی در زندگی موفق هستند و به شادی می رسند که اعضای آن بیهوده بر سر مسائل بی مورد با هم بحث و جدل نکنند، خانواده ای به شادی می رسند که در بدترین شرایط، زندگی را بر خود سخت نگیرند و امید خود را از دست ندهند.

برگرفته از http://www.vnews.ir/sitenews/232.aspx

 

 

 

 

 

 

آزادی چیست؟

آزادی چیست؟

 واژه ی آزادی از کجا اومده؟ و یعنی چه؟هر کسی آزادی رو با توجه به روحیات و سن خودش تعریف میکنه..یک کودک آزادی را در این می بیند که مادرش به او اجازه بدهد که با اسباب بازیهایش بازی کند و افراد دیگر به گونه های مختلف آن را معنی میکنند ولی معنی واقعی آزادی چیست؟ در این قسمت سعی کردم در مورد آزادی بگم البته نه خیلی فلسفی و پیشرفته در حدی که شما تا حدودی به فکر فرو برید کمی در مورد آزادی بیاندیشد..به نظر من آزادی یعنی آزادانه اندیشیدن..آزادی یعنی زندگی کردن برای رسیدن به هدفی که درست باشه...آزادی یعنی لذت بردن از زندگی در راهی درست و منطقی ..آزادی یعنی احترام گذاشتن به اعتقادات......آزادی یعنی صلب نکردن هر فرد از اظهار نظر کردن...آزادی یعنی شبها بدون دغدغه ای خوابیدن و صبح را با عشق و سلامی گرم به خورشید شروع کردن...آزادی یعنی شاد بودن...آزادی یعنی فرق نذاشتن بین مردم ها با هر رنگ پوست و نژادی...آزادی یعنی همه به یک اندازه از جهان بهره ببرن نه بشتر نه کمتر...آزادی یعنی احساس دلسوزی کردن برای یتیمان...آزادی یعنی در گرفتاری دست یکدیگر را گرفتن...آزادی یعنی داشتن جهانی واحد و مملو از صلح و دوستی...آزادی یعنی هر کس جای خودش ماهی در آب و آدم رو زمین بدون اینکه صدمه ای بهم بزنند.. خلاصه آزادی واژه ای نیست که مخصوص یک قوم یا مذهب یا اقلیت فکری ای باشد آزادی برای تمام افراد هست ..آزادی تو در قبال تلاش ها و کوشش هایت هست..پس آزادانه بیا ندیش و درست و آزادانه هدف صحیحت را انتخاب کن حتی اگر کسی مانع تو هست هیچ هراسی نداشته باش چون تو آزادی پس از خودت ضعف نشون نده..سعی کن از استعدادهایت به نحو احسنت استفاده کنی همین طور که ناپلوئن بناپارت در بخشی از نوشته هایش گفته: معنی استعداد مثل نبوغ این است که فرد ظرفیت مشقات بی پایانی را داشته باشد.پس از تلاش دست نکن چون آزادی هر معنی و مفهومی که داشته باشد بر میگردد به تو که چه قدر تلاش کنی و از فرصتها و استعدادهایت استفاده کنی..پس تو هستی که آزادی را می سازی..بلند شو و از همین حالا برای ساختن اش اقدام کن....

 ... یک چیز را هیچ وقت فراموش نکن که هر روز صبح به آفتاب سلام کن تا روزت را با جواب سلامی گرم از خورشید آغاز کنی...

برگرفته از http://www.faryadeazad.blogfa.com/post-15.aspx

آزادی

آزادی

آزادی حق تمام موجودات ذی‌شعور است که بر اساس آن انسان‎ها این امکان را می‎یابند که آزادانه و بدون هیج وحشت و ملاحظه‌ای بتوانند عقاید و نظرات و عواطف خود را در هر زمینه‌ای بیان و همان‎گونه که خود می‎خواهند انتخاب، رفتار و زندگی کنند.


 انواع آزادی

واژه آزادی به خودی خود واژه بزرگی است و با عبارت‎هایی همچون آزادیهای اجتماعی و حقوق بشر آمیخته شده‌است. «آزادی» واژه‌ای تعریف شده‌است و دولت به عنوان نماینده مردم وظیفه حفظ و نگهداری «آزادی‎ها» را بر عهده دارد.

برخی از آزدای‎های شناخته شده به شرح زیر است:

برگرفته از http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C

لیلی و مجنون (سمبولی از عشق حقیقی)

نمی خواهی شروع کنی ؟

می گویند یک روز لیلی برای مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری من را ببینی ؟

اگر نیمه شب بیایی بیرون شهر ، کنار فلان باغ ، من هم می آیم تا ببینمت.

مجنون که شیفته دیدار لیلی بود ، چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست.

ولی مدتی که گذشت خوابش برد.

نیمه شب لیلی آمد و وقتی او را در خواب عمیق دید ، از کیسه ای که به همراه داشت ، چند مشت گردو برداشت و ریخت داخل جیب های مجنون و رفت.

مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود، آهی کشید وگفت :

ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم .

و افسرده و پریشان برگشت به شهر.

در راه یکی از دوستانش او را  دید و پرسید :

چرا اینقدر ناراحتی؟

و وقتی جریان را شنید با خوشحالی گفت :

این که عالیه !

چون نشانه این است که لیلی به دو دلیل تو را خیلی دوست دارد !

دلیل اول این که :

خواب بودی وبیدارت نکرده !

و به طورحتم به خودش گفته :

اون عزیز دل من که تو خواب نازه ، پس چرا بیدارش کنم ؟

و دلیل دوم اینکه :

وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت ، پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری!

مجنون سری تکان داد و گفت :

نه!

او می خواسته بگوید :

تو عاشق نیستی!

اگر عاشق بودی که خوابت نمی برد!

تو را چه به عاشقی؟

بهتره بروی با گردوها بازی کنی!

نکند فرصتها را از دست بدهیم.

نکند وقتی بیدار بشویم که دیگر کار از کار گذشته باشد !

و باید بدانیم ، هر ثانیه از زندگی ما لحظه ای بی نظیر و تکرار نشدنی است.

و از آن لحظه های ناب ، بهترین استفاده را ببریم.

پس بیایید از همین لحظه شروع کنیم.

از سخنان دکتر شریعتی - تنهایی

تنـــهایی

 

 تنهایی چیست؟ اساسا تنهایی چیست؟ مسلما انسان در همه حالات ممکن است به تنهایی برسد. یعنی فقط وقتی که انسان را به گوشه ای می اندازند و در را بر رویش می بندند تنها نمی شود، بلکه گاهی در وسط زندگی و در متن جمعیت هم تنها می شود و یا اساسا ً هنگامی که رابطه ای با هستی پیدا می کند، احساس تنهایی به او دست میدهد. چند نوع تنهایی وجود دارد: یک نوع تنهایی مبتذل است. تنهایی مبتذل یک نوع عکس العمل روح بیمار است. کسی که دچار عقده های روانی سقوط اخلاقی یا سقوط عصبی است یا اصلا ً کمبود دارد از دیگران می ترسد و از جمعیت فرار میکند، این تیپ آدمها به گوشه ای می روند و تنها می نشینند.این نوع تنهایی یک نوع بیماری ست که ارزش بحث ندارد، این بیماری ها را دکتر روانپزشک باید معالجه کند و البته بعد از مدتی هم خوب می شود، دوباره به جمع بر می گردد. نوع دیگر تنهایی که من به آن تنهایی متعال می گوییم تنهایی است که ناشی از رشد روح انسان و بالا رفتن آن از سطح رابطه های عادی و روزمره است. گاهی تکامل روح انسان بجایی می رسد که از سطح روزمرگیها وجاذبه هایی که انسانهای معمولی را در بر میگیرد و مشغول می کند و لذت به آنها می دهد، اوج می گیرد. به میزانی که انسان از سطح معمولی اوج بگیرد، به خلوت می رسد. انسان به میزانی که به خودش توجه می کند و یک آگاهی درونی و وجودی می یابد، رابطه های بیرونی اش کم می شود و به میزانی که اشتغال درونی و ذهنی پیدا می کند و درون گرا میشود،بیرونگرایی اش کم می شود. و یه میزانی که رابطه ماورایی پیدا می کند، رابطه روزمره اش کم می شود. اینها عواملی اند که یک انسان متعالی را به تنهایی و تامل در خویش می کشاند. اما یک نوع سوم تنهایی هم وجود دارد و آن تنهایی مصنوعی است. در اینجا یک نوع تنهایی مصنوعی را به انسان تحمیل میکنند مثلا ً انسان را گوشه ای می اندازند و او را در این حالت رها میکنند. هنگامی که بخواهند انسان را از همه نیروها خالی کنند تا به سادگی بتواند رام شود، ابزار شود، یکی از موثر ترین روش ها تنها کردن اوست. اگر رابطه ای نباشد یعد از ده پانزده یا بیست روز به تنهایی مطلق می رسد. روح هم درست مثل بدن است، همان طوری که بدن مقاومت و حرارت خودش را از همین مواد غذایی می گیرد که هر یک ساعت و یا دو ساعت یک مرتبه می خورد روح هم در رابطه با انسان هاست که که گرم و داغ و نیرومند میماند. در آنجا فرد به تنهایی مطلق می رسد، چون در آنجا سکوت مطلق است. بعد آن شکل و آن شرایط را به وی تحمیل میکنند، زیرا در این سکوت همه جهات برایش مساوی می شود، هر کاری برایش ممکن می شود، هیچ چیز برایش بد نیست. تجربه نشان داده که در این حالات، درونگراها دیرتر به تنهایی می رسند. انسان هایی که می توانند ساعتها تنها بمانند و با خودشان فکر کنند بیشتر از انسانهای بیرون جوش و مردم جوش و جامعه جوش، در برابر تنهایی مقاومت می کنند. علت آن اینست که درونگراها تغذیه درونی دارند، این است که بیشتر مقاومت میکنند. نکته دیگری که در تمام دنیا تجربه شده است، یعنی مربوط به یک نقطه و مکان نیست این است که مذهبی ها بیشتر مقاومت می کنند تا غیر مذهبی ها. بی دین ها زودتر به تنهایی و این ضعف دلخواه می رسند .

از سخنان دکتر شریعتی

با فرزند عبدالباسط؛ پسر از پدر می‌گوید

با فرزند عبدالباسط؛ پسر از پدر می‌گوید

 

مهرداد آزاد/ azadmehrdad@yahoo.com


«عبدالباسط» نامی است که برای هر مسلمان در سراسر جهان و بخصوص برای هر ایرانی، آشنا و پرآوازه است. نام عبدالباسط چنان با قرآن عجین شده که هرگاه یادی از او می شود ناخودآگاه صوت زیبا و ترنم دلنشین آیه های نور به ذهن تداعی می کند. صدای عبدالباسط حقیقتا زینت قرآن است که بر طبق حدیث مشهور هر چیزی زینتی دارد و زینت قرآن صدای زیباست. صوت سحرانگیز عبدالباسط موهبتی آسمانی بوده که خداوند به این بنده صالح خود ارزانی داشته، و همین امر او را از سایر قاریان متمایز کرده است. طراوت، زنده بودن، زیبایی، گرمی و برخورداری از حس و حال معنوی از ویژگی های صوت این استاد بزرگ است.

شنیدن نغمه دلاویز و سرمست کننده او چنان می کرد که صدها نفر از مسیحیان و پیروان سایر ادیان را به اسلام کشاند و خیلی ها را هم با قرآن آشتی داد.
تلاوت های ماندگار استاد هر یک چراغ پرفروغی است که تلألؤ آن دل های زنگار گرفته و غفلت زده را طراوتی دوباره می بخشد و در میان آنها، تلاوت سوره حشر او الحق که میراثی جاودانه گشته است.
اگرچه قاریان مشهور دیگر قرآن، کم و بیش از صدای دلنشین و جذابی برخوردارند و محبوبیتی فراوان در میان مسلمانان به دست آورده اند اما به جرأت و بی هیچ اغراقی می توان ادعا کرد که عبدالباسط سرآمد همه قاریانی است که تاکنون با صدای خوش به تلاوت پرداخته اند. حال با این عظمت و محبوبیت وقتی بشنوی که فرزند این نابغه بی نظیر برای اولین بار قدم به خاک ایران گذاشته است طبیعتا اشتیاق وصف ناپذیری به انسان دست می دهد که او را از نزدیک ببیند و درباره پدر از او سؤال کند. همین شور و شوق ما را نیز واداشت که به دیدار او برویم و طی گفت وگویی مفصل پاسخ خیلی از سؤالات خود را از او بگیریم. برای این کار لازم بود با دست اندرکاران میزبانی ایشان - که برادران معاونت اجتماعی ناجا بودند- هماهنگی می کردیم که از یک هفته قبل، ارتباط و هماهنگی با آنان برقرار شد... ساعات پایانی آخرین شب حضور ایشان در ایران زمانی بود که طبعا با خستگی فراوان استاد همراه بود؛ آن هم به مدت نیم ساعت و در سالن عمومی هتل و به هنگام صرف چای. فرزندی که خود 37 سال دارد و صاحب دو فرزند پسر و دختر، به نام های یوسف و یمنی است.

¤ وقتی در برابر فرزند نابغه تلاوت قرآن یعنی استاد عبدالباسط بنشینی نخستین چیزی که به ذهنت خطور می کند این است که فرزند درباره پدر صحبت کند و پیرامون عوامل موفقیت و راز و رمزماندگاری او داد سخن دهد و روح تشنه ما را سیراب نماید:
-مرحوم شیخ عبدالباسط مردی بی تکلف و عادی بود. او قرآن را در ده سالگی در شهر خود ارمنت از توابع استان قنا در جنوب مصر حفظ کرد.استادش محمد سلیم حماد نام داشت. او وقتی قرآن را حفظ کرد بسیار مورد تشویق استاد قرار گرفت. ایشان تا سن 20 سالگی در شهرهای اطراف ارمنت تلاوت قرآن می کرد. در سن 20 سالگی به همراه پدرش به مرقد حضرت زینب در قاهره می رود و در آنجا پدر از او می خواهد تبرکاً پنج دقیقه قرآن تلاوت کند، اما پنج دقیقه او چنان با شور و حال و استقبال حاضران مواجه می شود که این مدت، یک ساعت و نیم طول کشید. پس از آن روز از رادیو مصر با او تماس می گیرند و می خواهند که با آنها همکاری کند تا صدایش به گوش جهانیان برسد. شیخ عبدالباسط در ابتدا نسبت به قبول این پیشنهاد مردد بود و ترجیح می داد که در شهر و روستای خود مشغول زندگی باشد زیرا زندگی در قاهره را بسیار دشوار می دانست اما آخر الامر به عنوان قاری قرآن در رادیو مصر مشغول به کار شد و از آن زمان به بعد شهرت عبدالباسط تمام آفاق جهان را دربرگرفت.

¤ چرا تلاوت های استاد عبدالباسط اینقدر دلنشین و لذت بخش است؟
-او قرآن را از جان و دل تلاوت می کرد و تلاوت او، خالص برای خدا بود. او در زمینه قرآن تقوای خدا را مراعات می کرد یعنی قرآن را برای قرآن می خواند و مسلم است که اگر سخنی از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و در یک کلام او در تلاوت هایش خالص برای خدا قرائت می کرد. او در تلاوت ها به دنبال کسب رضایت شنونده نبود بلکه فقط رضای خدا را جستجو می کرد و تلاوت او بااخلاص عجین بود.
علت دیگر این گیرایی و دلنشینی، موهبت خاصی است که خداوند به ایشان عطاکرده بود و آن صدای زیباست که منحصر در ایشان بود. آن مرحوم سعی داشت در تلاوتها صدایش به حد اعلا که در اصوات موسیقی به آن «سوپرانو» گفته می شود برسد.

¤ تعامل و رفتار ایشان در خانه و با خانواده، بخصوص در رابطه با قرآن و حفظ و تلاوت آن چگونه بود؟
-هرچند ایشان مشغولیت فراوان داشت و به سفرهای متعدد برای تلاوت می رفت اما به اعضای خانواده اهتمام زیاد نشان می داد. او دوست داشت ما اهل قرآن و قرآنی باشیم ولی هیچگاه به این کار مجبورمان نمی کرد، او ما را آزاد گذاشته بود که اگرخواستیم قرآن را حفظ کنیم و اگر نمی خواستیم کاری به کارمان نداشت و فقط برروی آموزش قرآن تاکید داشت و نه حفظ آن. او از معلمی بنام عبدالعزیز بکری(ره) دعوت کرده بود به خانه مان بیاید و به ما قرآن بیاموزد. بکری وقتی به خانه می آمد همه خواهران و برادران ما را جمع می کرد و از بزرگ تا کوچک به ترتیب قرآن می آموخت.
مرحوم پدر با وجود اشتغالات فراوان می دانست که در خانه، چه کسی قرآن می خواند و چه کسی نمی خواند و چه کسی مشغول حفظ قرآن است. آن مرحوم شخصی صاف و ساده دل بود و دائم تبسم بر لب داشت و آن را دوست می داشت. ویژگی او این بود که مردی آرام و ساکت و باطمأنینه بود. اکثراً سکوت می کرد. توکل بالا داشت. وقتی قرآن می خواند دنیا را فراموش می کرد.

¤ ایشان ناراحت و عصبانی هم می شدند؟
-برخی اوقات، اگر کاری و یا مسئله ای که خارج از چارچوب عقل و منطق بود می دید ناراحت می شدند، اما اغلب متبسم بودند، در حق ما دعا می کردند و ما را به خود نزدیک می ساختند.

¤ شنیدن خاطرات از زبان فرزند استاد عبدالباسط درباره پدر بسیار شنیدنی خواهد بود. به برخی از این خاطرات اشاره کنید.
-روزهای شنبه هر هفته ساعت هشت تلاوت پدر از رادیو مصر پخش می شد. در این ساعت همه اعضای خانواده بر سر سفره و کنار هم نزد پدر می نشستیم و به تلاوت ایشان گوش فرا می دادیم. همگی ما به مدت نیم ساعت سراپا گوش می شدیم، هیچکس تکان نمی خورد و حتی صندلی را هم تکان نمی داد و مرحوم پدر در اثنای پخش تلاوت، سر خود را روی آستینش می گذاشت و به فکر فرو می رفت.

ایشان در منزل با صوت تلاوت قرآن نمی کرد، مگر زمانی که عده ای از خبرنگاران یا مجریان رادیو یا عکاسان در منزل حضور می یافتند. اما عادت همیشگی ایشان این بود که هر روز پس از نماز صبح در اتاق خود قرآن می خواند. من وقتی شش ساله بودم با ایشان به مسجد امام شافعی می رفتم و به تلاوت های ایشان گوش می دادم.
در برخی مراسم و محافل قرآنی و جشن ها که ایشان به تلاوت می پرداختند مردم حاضر از ایشان می خواستند تلاوتش را تکرار کند. من دوست داشتم که در برنامه های تلاوت ایشان همراه پدر باشم، او همواره مرا به تلاوت قرآن تشویق می کرد. به یاد دارم هر وقت در اتاق، قرآن می خواندم و او در اتاق دیگری بود و از حضور ایشان بی خبر بودم، او صبر می کرد تا من به آخر آیه برسم آنگاه وارد اتاق می شد. اگر در اثنای تلاوت وارد می شد من تلاوت را قطع می کردم و او برای اینکه من کارم را کامل تمام کنم پس ازتمام کردن آیه به نزدم می آمد، و این خاطره زیبایی برای من است.

در بیشتر اوقات که برنامه تلاوت ایشان به پایان می رسید به هنگام خروج از مسجد یا محفل به خاطر کثرت مردمی که دور و بر ایشان را می گرفتند بسختی می توانست آن محل را ترک کند.
زمانی که اسرائیل هنوز فلسطین را اشغال نکرده بود ایشان به دعوت مسلمانان آن دیار به فلسطین مسافرت کرد و در محل مسجدالاقصی سوره اسرا راتلاوت نمود. وقتی فلسطین اشغال شد، ایشان دائماً از این موضوع اظهار ناراحتی و تألم می کرد و نسبت به ظلم رفته بر فلسطین ابراز انزجار و بیزاری می نمود و آرزو داشت که بار دیگر بتواند به مسجدالاقصی برود و خاطرات گذشته را تجدید کند و اگر هم خود نتوانست، فرزندانش پا به فلسطین گذاشته و در مسجدالاقصی به تلاوت قرآن بپردازند.

¤ ویژگی های سبک استاد عبدالباسط چیست؟
-ایشان در شیوه قرائت قرآن مبتکر بود یعنی هیچگاه از کسی تقلید نکرد، و با موسیقی درونی خود تلاوت می کرد. او سبکی را ابتکار کرد که پیش از او سابقه نداشت. از ویژگی سبک تلاوت ایشان اینکه در اثنای تلاوت، از قواعد موسیقی پیروی نمی کرد که از مقامی به مقام دیگر منتقل شود. زیرا او به عقیده من موسیقی تلاوت را بر طبق قرآن تنظیم می کرد نه قرآن را براساس موسیقی، به عبارت دیگر هیچ نغمه معینی وجود ندارد که قرآن بر آن تطبیق داده شود بلکه این قرآن است که موسیقی قرائت براساس آن تعیین و تنظیم می شود و شکل می گیرد.

¤ نقش قرآن در زندگی شما چگونه بود؟
-من از کودکی و سن شش سالگی قرآن می خوانم. از زمانی که در دوره ابتدایی درس می خواندم تا پایان تحصیلات دبیرستانی، خواندن قرآن در سر صف دانش آموزان به عهده من بود تا اینکه در سال 2001 (1380) به سفر عمره مشرف شدم و پس از بازگشت، شروع به حفظ قرآن کردم و این کار را با جدیت و پشتکار دنبال نمودم تا آنکه در سال 2003 (1382) موفق به حفظ کل قرآن به صورت حرفه ای شدم. پس از بازگشت از سفر فرانسه درخواست خود را به وزارت اوقاف مصر دادم و از سوی وزارت به عنوان قاری رسمی مسجد سیدی حسن انور انتخاب شدم.

¤ آیا تاکنون به کشورهای خارجی برای تلاوت سفر کرده اید؟
-وقتی شروع به کار تلاوت کردم اولین سفرم به کشور فرانسه بود که به دعوت مسلمانان آنجا در هفت استان این کشور به تلاوت قرآن پرداختم. پس از تعیین شدنم به عنوان قاری رسمی مسجد سیدی حسن به ترکیه و چند کشور دیگر که مسلمانان در آنها حضور دارند سفر کردم.

¤چطور شد که تصمیم گرفتید برای اولین بار به ایران سفر کنید
-من دعوت نامه ای از طریق سفارت ایران در قاهره دریافت کردم. در ابتدای امر در مورد سفر به ایران مردد بودم چون تاکنون به این کشور سفر نکرده بودم اما بحمدالله خداوند توفیق داد که به جمهوری اسلامی ایران بیایم و به اعتقاد من این یک فرصت بزرگی برایم است که با برادران مسلمان خود در ایران دیدار کنم. من با اقبال زیادی از سوی جوانان برای شنیدن قرآن مواجه شدم و حافظان و قاریان مجد و کوشایی را دیدم.

¤ قبل از سفر به ایران چه ذهنیتی از ایران داشتید و چرا برای آمدن مردد بودید؟
-من شناخت عینی دقیقی از ایران نداشتم اما پس از آمدن دیدم قرآن در این کشور مورد تکریم و احترام است و ماشاءالله تعداد زیاد و قابل توجهی از قاریان و حافظان و نمازگزاران در این کشور وجود دارند و این مسأله ای افتخارآمیز است و من هرگز چنین چیزی را پیش بینی نمی کردم.

¤ ارزیابی شما از قاریان ایرانی از لحاظ فن قرائت و صوت و لحن چگونه است؟
- من دیدم اکثر قاریان ایرانی از قراء مصری تقلید می کنند. این مسأله اشکالی ندارد اما باید تلاش کنند در آینده خودشان دارای سبک و روش خاصی شوند؛ ولی تلفظ حروف آنان بسیار خوب بود.

¤ اصولا نظر شما در مورد تقلید در تلاوت قرآن چیست؟
-یک قاری در ابتدای شروع به کار با قرآن بایستی قرآن را دوست داشته باشد. پس از آن باید به تلاوت قرآن گوش دهد و مطمئناً در این راه تلاوت قاریانی چند برای او دلنشین خواهد بود و او سعی خواهد کرد از آنها تقلید کند. عده ای هستند که می توانند بخوبی از قاری الگوی خود تقلید کنند و برخی نمی توانند چون صدایشان با صدای او همخوانی ندارد. اما همه اینها در آغاز راه است و چند سال هم می تواند ادامه یابد و اشکال ندارد ولی رفته رفته باید راه خود را از او جدا کند و برای خویشتن روش تلاوت خاصی انتخاب کند.

¤ شرایط موفقیت یک قاری قرآن را در چه می بینید؟
-باید گفت هیچ قاری نمی تواند مانند دیگری شود و هر یک روش و بهره خاص خود را دارد اما به نظر من یک قاری در ابتدای امر باید یک حافظ کل قرآن باشد و هر روز صفحاتی چند از آن را مطالعه و مراجعه کند و شرط اساسی دیگر این است که در تلاوت هایش برای خدا اخلاص داشته باشد، رضای خدا را مدنظر قرار دهد و کسب رضای خلق برای او اهمیت نداشته باشد.

¤ آیا فرزندان قاریان مشهور مصری توانسته اند راه پدران خود را ادامه دهند؟
- این مسأله یک مسأله ژنتیکی است، اما لازمه این کار این است که اولا فرزند یک قاری به قرآن و تلاوت آن عشق بورزد و علاقمند باشد و هرگاه حب قرآن و حب تلاوت با هم جمع شد و از موهبت الهی صوت و لحن زیبا هم برخوردار گردید، در آن صورت است که می تواند جا پای پدر گذاشته و از او این روش را به ارث ببرد.

¤ از میان فرزندان استاد عبدالباسط چرا یاسر بطور رسمی وارد سلک تلاوت و قرائت قرآن در محافل رسمی شده و به عنوان قاری رسمی یکی از مساجد مهم مصر تعیین شده است؟
-من پیش از این، در کار تجارت پوست فعالیت می کردم. شبی مرحوم پدر را در خواب دیدم که در میان جمعی نشسته و قرآن را با یک نفس تلاوت می کند. او در همان خواب روبه من کرد و گفت: باید قرآن را با یک نفس تلاوت کنی (شاید منظورش این بوده که باید مداوم قرآن را بخوانم). پس از آن خواب بود که را و رسم من عوض شد و با خود تعهد کردم که وارد عرصه حفظ و تلاوت قرآن شوم و اکنون جز تلاوت قرآن به کار دیگری نمی پردازم.

¤ پس می توان نتیجه گرفت که یاسر توانسته است پا جای پـای پدرش عبدالباسط بگذارد و از او دنباله روی کند؟
-بله، خداوند این توفیق را داده است که عملا دنباله رو ایشان باشم و این از برکت قرآن عظیم است و به نظر می رسد مرحوم پدرم برای ما زیاد دعا کرده که این توفیق شامل حالمان شده است.

¤ شنیده ام که مصری ها به اهل بیت پیامبر(ص) ارادت قلبی زیادی دارند و آنان را بسیار دوست می دارند.
-ما همگی مزار اولیای صالح را زیارت می کنیم، از مزار رأس الحسین(ع) تا دیگر اولیای الهی و حتی اولیاء بزرگان غیر منسوب به اهل بیت.
ما ایام ولادت حضرت حسین و حضرت زینب و حضرت نفیسه و رقیه و حسن انور را جشن می گیریم و بسیاری از قاریان مصری علاقمند هستند که در این مناسبت هابه تلاوت قرآن بپردازند. شاید تعجب کنید که مرحوم پدر یکی از علاقمندان و عاشقان اهل بیت(ع) بود و چنانکه ابتدا گفتم مرحوم پدر زمانی که 20 ساله بود باتفاق پدرش عازم حرم حضرت زینب در قاهره می شود، در آنجا از او می خواهند که به تبرک این مکان شریف ایشان نیز ده دقیقه قرآن تلاوت کند اما تلاوت استاد عبدالباسط چنان جمعیت را منقلب می کند و شور و ولوله در آنها ایجاد می نماید که تا یک ساعت و نیم به طول می کشد. از آن پس بود که رادیو و مطبوعات به سراغ او آمدند و ایشان دارای آوازه جهانی شد. مرحوم پدر دائماً به فرزندانش می گفت او هرچه دارد از حضرت زینب است و رمز موفقیت و شکوفایی هنر قرائت او بخاطر حب حضرت زینب و اهل بیت بوده است.

(در اینجا به یاد سخن یکی از همراهان یاسر عبدالباسط می افتم که می گفت در جریان سفر به ایران گرایشات اهل بیتی ایشان کاملا مشهود بود، به طوری که وقتی او را به مشهد بردیم تا در محفل انس با قرآن که در مهدیه مشهد برقرار بود به تلاوت بپردازد او پیش از آنکه وارد مهدیه شود رو به بارگاه امام رضا(ع) کرد و نسبت به آن حضرت ادای ادب و تحیت و احترام کرد و پس از مراسم نیز راهی زیارت امام رضا شد و در حرم مطهر دوبار نماز خواند و برای پدرش دعا کرد. او نسبت به این همه عظمت و احترام و تکریم نسبت به امام معصوم از سوی زائران حاضر در حرم ابراز شگفتی می کرد. او همچنین سؤالاتی در مورد امام علی و حضرت زهرا و سایر ائمه معصومین علیهم السلام مطرح می کرد که پاسخ های لازم به او داده می شد.)

¤ هرچند ما سؤالات متعدد دیگری نیز داشتیم که می خواستیم از او بپرسیم اما فشار اطرافیان و میزبانان استاد و اظهار خستگی ایشان ما را از ادامه این گفت وگو ناکام گذاشت اما ایشان به ما وعده داد که در سفر بعدی با زمان بیشتر به گفت وگو بپردازد و من او را تا اتاق محل استراحتش در طبقه دهم هتل لاله تهران بدرقه می کنم در حالی که ساعت 30/1 بامداد را نشان می داد.

کیهان

برگرفته از http://www.ketabnews.com/detail-2835-fa-1.html

زندگینامه استاد عبد الباسط محمد عبد الصمد

زندگینامه استاد عبد الباسط محمد عبد الصمد    

 

 

   ولادت و نسب
استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد در سال 1927 در روستاى المزاعزه یکى از توابع شهر اَرمنت در استان قنا در جنوب مصر متولد شد، او در مکانى پاک که به امر قرآن کریم از حیث حفظ و تجوید اهتمام مى شد متولد شد، جدّ او استاد عبدالصمد از مردان با تقوا و از حافظان قرآن که از نظر حفظ قرآن کریم و تجوید و احکام آن مردى متمکّن بود، و پدر بزرگِ مادرى او عارف بالله استاد جلیل ابو داود صاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنت، مى باشد، اما پدرش استاد عبدالصمد یکى از مدرّسین حفظ و تجوید قرآن کریم بود، دو برادر او محمود و عبدالحمید در آموزشگاه (مکتب) قرآن را حفظ مى کردند و برادر کوچک آنها عبدالباسط هم در سن 6 سالگى به ایشان ملحق گردید.

ادامه مطلب ...

بار خدایا ...

بار خدایا ...

بار خدایا، تو را از سویدای دل صدا می زنیم، به رحمانیتت که سراسر هستی را فرا گرفته است و به غلبه و قدرتت که بر همه چیز چیره است و به عزتت که دست محدودگر نیاز به دامانش کوتاه است و به بزرگی و عظمتت که همه جا را پر کرده است.
بار پروردگارا از لغزش هایی که مانع چشیدن لذت دعاست درگذر و ما را به ضیافت آزادگان و ابرار برسان و ساحت دلمان را از گناهانی که مخل خلوص و حیا است، دور گردان.

شاهنامه

شاهنامه

شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌های جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی و حماسهٔ ملی ایرانیان و نیز بزرگ‌ترین سند هویت ایشان است و آن را قرآن عجم نیز نام نهاده‌اند.[۱]

شاهنامه اثری است منظوم در حدود پنجاه‌هزار بیت در بحر متقارب مثمن محذوف (یا مقصور) (فعولن فعولن فعولن فعل (فعول)). سرایش آن حدود سی‌سال به طول انجامید. فردوسی خود در این باره ‌می‌گوید:

بسی رنج بردم درین سال سیعجم زنده کردم بدین پارسی

آخرین ویرایشهای فردوسی در شاهنامه در سالهای ۴۰۰ و ۴۰۱ هجری قمری روی‌داد.

 موضوع داستان‌های شاهنامه

شاهنامه شرح احوال، پیروزیها، شکستها، ناکامیها و دلاوریهای ایرانیان از کهنترین دوران (نخستین پادشاه جهان کیومرث) تا سرنگونی دولت ساسانی به دست تازیان است (در سده هفتم میلادی).

کشمکشهای خارجی ایرانیان با هندیان در شرق، تورانیان در شرق و شمال شرقی، رومیان در غرب و شمال غربی و تازیان در جنوب غربی است.

علاوه بر سیر خطی تاریخی ماجرا، در شاهنامه داستان‌های مستقل پراکنده‌ای نیز وجود دارند که مستقیماً به سیر تاریخی مربوط نمی‌شوند. از آن جمله: داستان زال و رودابه، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، بیژن و گرازان، کرم هفتواد و جز اینها بعضی از این داستان‌ها به طور خاص چون رستم و اسفندیار و یا رستم و سهراب از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان به شمار ‌می‌آیند.

 دودمان‌های پادشاهی در شاهنامه

پیشینه داستان‌های شاهنامه

باید دانست که بن‌مایه‌های داستان‌های شاهنامه ساختهٔ فردوسی نیست و این داستان‌ها از دیرباز در میان ایرانیان رواج داشته‌اند. مثلاً در کتب پهلوی مانند بندهشن، ایاتکار زریران (که مشابهتهای بسیار با گشتاسب‌نامهٔ دقیقی دارد) و دینکرد تلمیحات و اشارات بسیاری به قهرمانان و پهلوانان شاهنامه وجود دارد. همچنین در اوستا خصوصا در نسک یشت‌ها اشارات فراوانی به بسیاری از شخصیتهای شاهنامه (پیشدادیان و کیانیان) شده است.

این قضیه در تمام آثار حماسی بزرگ به چشم می‌خورد به این معنا که در آغاز (و شاید برای مدتی مدید) داستان‌های حماسی در میان مردم دهان به دهان و از نسلی به نسلی سینه به سینه می‌گردد تا آنکه شاعر توانا و با ذوق و قریحه‌ای پدیدار شده و اثری بزرگ از روی آنها می‌آفریند.

مأخذ اصلی فردوسی در به‌نظم کشیدن داستان‌ها، شاهنامهٔ منثور ابومنصوری بود که چندی پیش از آن توسط یکی از سپهداران ایران‌دوست خراسان از روی آثار و روایات موجود گردآوری شده بود. فردوسی در شاهنامه از پنج راوی شفاهی نیز به نام‌های آزادسرو، شادان برزین، ماخ پیر خراسانی، بهرام و شاهوی یاد کرده که او را در بازگوکردن داستاه‌ها یاری رسانده‌اند اما ذبیح‌الله صفا در کتاب «حماسه‌سرایی در ایران» با ذکر دلایلی آورده است که به احتمال فراوان راویان یادشده مربوط به روزگاران پیشین بود‌اند و فردوسی به جهت احترام از آنان سخن به زبان آورده و هیکدام معاصر با حکیم طوس نبوده‌اند.[۲]

نیز شایان ذکر است که کتاب بسیار عظیمی در اواخر روزگار ساسانی به نام خوتای ‌نامگ (خدای‌نامه) تالیف شده بود که به یک معنا کتاب تاریخ رسمی شاهنشاهی به شمار می‌آمد. روزبه پسر دادوویه با کنیهٔ عربی «عبدالله بن مقفع» یا همان ابن مقفع مترجم کلیله و دمنه آن را به عربی ترجمه کرد. این کتاب یکی از مآخذ تقریباً همهٔ تاریخنگاران سده‌های آغازین اسلامی به شمار می‌آمد. از خوتای نامگ در شاهنامه با نام نامهٔ خسروان یاد شده‌است. «خوتای» برابر پهلوی «خدای» است که به معنی پادشاه به کار می‌رفته است. معنی مشابهی برای خدا هنوز هم در نامهایی چون «کدخدا» دیده می‌شود.

این نکته دارای اهمیّت است که داستان‌های شاهنامه در آن دوران نه به عنوان اسطوره بلکه به عنوان واقعیّتی تاریخی تلقی می‌شدند. یعنی فردوسی تاریخ ایرانیان و حماسه‌های ملی آنان را به نظم کشید نه اسطوره‌های آنان را.

شاهنامه‌های منظوم دیگر

فردوسی نخستین کسی نبود که به نظم حماسه‌های ملی اقدام کرد پیش از او دیگرانی نیز دست بدین کار یازیده‌ بودند. از آن میان دقیقی طوسی (همشهری فردوسی) شایستهٔ نامبردن است. وی شاعری خوش‌قریحه بود که نخست به نظم شاهنامهٔ ابومنصوری اقدام کرد ولی هنوز چندی از آغاز کارش نگذشته بود که به دست یکی از بندگانش کشته شد و کار او ناتمام ماند. فردوسی در شاهنامهٔ خود از دقیقی به نیکی نام می‌برد و هزار بیت از سروده‌های او را در کار خود می‌گنجاند (احتمالاً برای قدردانی). هزار بیت دقیقی مربوط به پادشاهی گشتاسب و برآمدن زرتشت است. ذبیح‌الله صفا به این هزار بیت لقب گشتاسپ‌نامه داد که خوشبختانه امروز جاافتاده و مقبول است.

شخص دیگری که پیش از آن دو به نظم حماسه‌های ملی پرداخته بود شاعری‌ بود با نام مسعودی مروزی. متاسفانه امروز بیش از چند بیت از شاهنامهٔ او در دست نیست. اما ظاهراً در زمان فردوسی شهرتی بسزا داشته‌است. جالب توجه است که شاهنامهٔ او در بحر تقارب نیست بلکه در بحر هزج است (مفاعیلن مفاعیلن فعولن).

 پانویس

  1. صور خیال در شعر فارسی- 306
  2. حماسه‌سرایی در ایران- ۷۸-۸۴

جستارهای وابسته

 فهرست منابع و مآخذ

  • صفا، ذبیح‌الله. تاریخ ادبیات ایران ج۱ چاپ دوم. تهران: انتشارات قُقنوس ۱۳۸۱. شابک: ISBN 964-311-013-3
  • صفا، ذبیح‌الله. حماسه‌سرایی در ایران، از قدیمی‌ترین عهد تاریخی تا قرن چهاردهم هجری. انتشارات امیرکبیر. چاپ سوم. سال ۱۳۵۲
  • شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی. تهران. انتشارات نیل 1350

پیوند به بیرون

برگرفته از

  http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87

اصول و قواعد زندگی

زندگى هم اصول و قواعدى دارد

 اصولى که در تمام مراحل و ابعاد زندگى باید به کار بست تا با رعایت آنها، بتوان به هدف نائل شد. بسیارى از این اصول را مى‏توان با تکیه بر تجارب و آزمودنى‏هایى که دیگران به آن دست یافته‏اند، شناخت. آن چه در زیر مى‏آید، همان اصول و آزمون‏هایى است که دیگران به آن رسیده‏اند و مى‏تواند براى بسیارى از ما راه‏گشا باشد. اصول هفت‏گانه‏اى که هر کدام با هفت دستورالعمل جزئى و تفصیلى بیان شده است، از این مقوله است؛ گرچه ادعا نمى‏کنیم که تمام اصول زندگى در همین هفت اصل و 49 دستورالعمل خلاصه مى‏شود.
چه بسا شما نیز بتوانید چندین اصل دیگر به آن بیافزایید.

۱) اصل مقاومت‏

1. وقتى با مشکلى روبه‏رو مى‏شوید، هرگز تسلیم نشوید و همواره اصل تسلیم‏ناپذیرى را به کار گیرید.
2. به خاطر داشته باشید که با نظم در تفکر، مى‏توانید بر کوه مشکلات پیروز شوید.
3. همیشه به خود بگویید که هنوز براى تسلیم شدن زود است؛ هرگز تسلیم نشوید.
4. همیشه سخنان امیدوار کننده بر زبان جارى کنید و هرگز منفى فکر نکنید.
5. به دنبال آن باشید که حقیقت خود درونى‏تان را بشناسید و اگر بار اول نتوانستید، بار دیگر سعى کنید.
6. به خود تلقین کنید که خواستن، توانستن است و مطمئن باشید که با اندیشه و تعقل، بر مشکلات پیروز مى‏شوید.
7. خداوند شما را یارى مى‏کند؛ اگر خودتان به یارى خویش بشتابید.

 

 

۲) اصل ایمان و باور

1. زندگى، بدون داشتن مشکل و مسئله، مصیبت‏بار و غم‏انگیز است.
2. زنده‏ها همیشه مسئله دارند؛ شما به اندازه عظمت مشکلاتتان زنده‏اید.
3. مشکل خود را بفهمید و بشناسید و تمام جوانب آن را به روش علمى و منطقى بررسى کنید.
4. در برخورد با مشکل، خونسرد باشید و واکنش‏هاى ناگهانى انجام ندهید.
5. مغز آدمى براى تفکر و نتیجه‏گیرى صحیح، نیاز به آرامش دارد.
6. راه حل تمام مسائل، در ذهن شماست؛ به خودتان فرصت مناسب را براى چاره‏جویى بدهید.
7. ایمان با پیروزى، رکن اصلى رسیدن به مقصود است.

 

 

۳) اصل سعه صدر


1. سعى کنید عصبانى نشوید. شما مى‏توانید بر اعصاب خود تسلط پیدا کنید؛ اگر ایمان داشته باشید که مى‏توانید، موفق خواهید شد.
2. آرامش خاطر، به آسانى به دست نمى‏آید؛ بلکه تمرین و مداومت مى‏خواهد؛ از همین حالا شروع کنید.
3. علت و دلیل اصلى ناراحتى خود را شناسایى کنید.
4. اندیشه‏هاى منفى و ناصوابى را که در ضمیر ناخودآگاه آزارتان مى‏دهد، پیدا کنید و آنها را از خود دور کنید.
5. هرگز عجله نکنید و خود را گرفتار شتاب عصر ماشین نکنید.
6. دوستان و معاشران خود را از افراد صبور و بردبار انتخاب کنید.
7. به خدا توکل کنید و آرام و مطمئن به پیش بروید.

 

 

۴) اصل انگیزه‏

1. محرک و انگیزه در وجود شما آتشى را بر مى‏افروزد که قواى درونى شما را برخواهد انگیخت.
2. این آتش، استعدادهاى شما را عیان مى‏کند. استعدادها و توانایى‏هاى خود را پیدا کنید و به کار بگیرید.
3. در انجام هر کارى، با تمام وجود بکوشید؛ تردید نکنید و محرک اصلى را در ذهنتان زنده نگه دارید.
4. هدف خود را هرگز از نظر دور نکنید و همیشه آن را جلو چشم خود داشته باشید.
5. هرگز نگویید که نمى‏شود؛ بگویید من مى‏توانم و انگیزه کافى براى هدفم دارم.
6. انگیزه اصلى هر کارى را در ذهن خود مجسم کنید؛ تا حدى که در اندیشه ناخودآگاهتان رسوخ کند.
7. با افزایش آگاهى و شناخت از هدف، انگیزه حرکت و تلاش به سوى آن را تقویت کنید.

 

 

۵) اصل اعتماد به نفس‏

1. به خاطر داشته باشید که اعتماد به نفس، اولین شرط پیروزى است؛ پس به خود اعتماد داشته باشید.
2. در مبارزه با مشکلات زندگى، با تمام قوا پیش بروید و نهراسید؛ زندگى، توان از دست رفته را به شما برمى‏گرداند.
3. مثبت فکر کنید؛ ابتکار عمل داشته باشید و مطمئن باشید که انجام کارها به بهترین نحو، از شما بر مى‏آید.
4. از خودتان تصویر خوبى در ذهن داشته باشید؛ زیرا همان خواهید شد که فکر مى‏کنید مى‏توانید بشوید.
5. هرگز اجازه ندهید که اشتباهى شما را از پیشرفت باز دارد؛ از اشتباه خود پند بگیرید و پیش بروید.
6. خود را بشناسید و به خود اطمینان داشته باشید و آن گاه، خود را دوست خواهید داشت.
7. جمله «خواستن، توانستن است»، جمله‏اى پر از انرژى و قدرت است؛ آن را در صفحه ذهن خود همیشه حفظ کنید.

 

 

۶) اصل تفکر مثبت‏

1. خستگى و به تنگ آمدن، لازمه زندگى نیست.
2. این فلسفه زندگى را از یاد نبرید؛ شادمان باشید.
3. خدا را فراموش نکنید که گرماى ایمان و تفکر مثبت، خستگى را از تن مى‏زداید.
4. اگر زندگى را دوست داشته باشید، زندگى هم دوستتان خواهد داشت.
5. گاهى از ازدحام و آشوب شهرها دور شوید و در آغوش طبیعت و زیبایى‏هاى آن بیاسایید.
6. معاشران خود را از میان افراد فعال، با نشاط و پرشور انتخاب کنید.
7. مغزتان را فعال نگه دارید؛ کوشا باشید و در کارها شرکت کنید و با تفکر مثبت، فعالیت‏هاى روزانه را پى‏گیرى کنید.

 

 

۷) اصل امید


1. استعداد خود را باور داشته باشید و مطمئن باشید که در لحظه‏هاى نیاز، به کمکتان خواهد آمد.
2. به خود جرأت دهید و وارد میدان عمل شوید تا موفقیت را در آغوش کشید.
3. تمام سعى خود را به کار ببرید و بقیه را به خداوند متعال واگذارید.
4. آینده را همان گونه که آرزو دارید، در نظر آورید تا همان گونه نیز پیش آید.
5. واژه‏هاى «نمى‏شود»، «نمى‏توانم» و... را از فرهنگ کلمه‏هاى مورد استفاده خود، حذف کنید.
6. از خداوند، طلب یارى کنید؛ دعا، به شما نیروى فراوان مى‏بخشد.
7. قبول کنید که میل و امید به زندگى، در رگ‏هاى شما جارى است و سلول‏هاى بدنتان، تلاش و امیدشان، به تلاش و موفقیت جدى است.

شیر خورشید چگونه به روی پرچم ایران گذاشته و برداشته شد

شیر خورشید چگونه به روی پرچم ایران گذاشته و برداشته شد

پـیـشینه

نخستین اشاره در تاریخ اساطیر ایران به وجود پرچم، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی دهاک (ضحاک) بر میگردد. در آن هنگام کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و فریدون را بر تخت شاهی نشانید.فریدون نیز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پیش بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدین سان " درفش کاویان " پدید آمد. نخستین رنگهای پرچم ایران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه ای ویژه بر روی آن وجود داشته باشد. درفش کاویان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاریخ تا پیش از حمله اعراب به ایران، بویژه در زمان ساسانیان و هخامنشیان پرچم ملی و نظامی ایران را درفش کاویان می گفتند، هر چند این درفش کاویانی اساطیری نبوده است. محمدبن جریر طبری در کتاب تاریخ خود به نام الامم و الملوک مینویسد:

درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتی متر به حساب آوریم، تقریباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول میشود. ابولحسن مسعودی در مروج اهب نیز به همین موضوع اشاره میکند. به روایت اکثر کتب تاریخی، درفش کاویان زمان ساسانیان از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوری بر روی آن

باشد. هر پادشاهی که به قدرت می رسید تعدادی جواهر بر آن می افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ایران، در جنگی که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خلیفه مسلمانان، بردند وی از بسیاری گوهرها، دُرها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود دچار شگفتی شد و به نوشته فضل الله حسینی قزوینی در کتاب المعجم

مینویسد: " امیر المومنین سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانیدند " با فتح ایران به دست اعراب - مسلمان، ایرانیان تا دویست سال هیچ درفش یا پرچمی نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملی ایران زمین، یعنی ابومسلم خراسانی و بابک خرم دین دارای پرچم بودند. ابومسلم پرچمی یکسره سیاه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همین روی بود که طرفداران این دو را سیاه جامگان و سرخ جامگان می خواندند. از آنجائی که علمای اسلام تصویرپردازی و نگارگری را حرام می دانستند تا سالهای مدید هیچ نقش و نگاری از جانداران بر روی درفش ها تصویر نمی شد .

نخستین تصویر بر روی پرچم ایران

در سال 355 خورشیدی 976 میلادی که غزنویان، با شکست دادن سامانیان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوی برای نخستین بار دستور داد نقش یک ماه را بر روی پرچم خود که رنگ زمینه آن یکسره سیاه بود زردوزی کنند. سپس در سال 410 خورشیدی ( 1031 میلادی ) سلطان مسعود غزنوی به انگیزه دلبستگی به شکار شیر دستور داد نقش و نگار یک شیر جایگزین ماه شود و از آن پس هیچگاه تصویر شیر از روی پرچم ملی ایران برداشته نشد تا انقلاب ایران در سال 1979 میلادی.

افزوده شدن نقش خورشید بر پشت شیر

در زمان خوارزمشاهیان یا سلجوقیان سکه هائی زده شد که بر روی آن نقش خورشید بر پشت آمده بود، رسمی که به سرعت در مورد پرچمها نیز رعایت گردید. در مورد علت استفاده از خورشید دو دیدگاه وجود دارد، یکی اینکه چون شیر گذشته از نماد دلاوری و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشید در ماه مرداد در اوج بلندی و گرمای خود است، به این ترتیب همبستگی میان خانه شیر ( برج اسد ) با میانهٌ تابستان نشان داده می شود. نظریه دیگر بر تاًثیر آئین مهرپرستی و میترائیسم در ایران دلالت دارد و حکایت از آن دارد که به دلیل تقدس خورشید در این آئین، ایرانیان

کهن ترجیح دادند خورشید بر روی سکه ها و پرچم بر پشت شیر قرار گیرد.

پرچم در دوران صفویان

در میان شاهان سلسله صفویان که حدود 230 سال بر ایران حاکم بودند تنها شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول بر روی پرچم خود نقش شیر و خورشید نداشتند. پرچم شاه اسماعیل یکسره سبز رنگ بود و بر بالای آن تصویر ماه قرار داشت. شاه طهماسب نیز چون خود زادهً ماه فروردین ( برج حمل ) بود دستور داد به جای شیر و خورشید تصویر گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روی پرچمها و هم بر سکه ها ترسیم کنند. پرچم ایران در بقیهً دوران حاکمیت صفویان سبز رنگ بود و شیر و خورشید را بر روی آن زردوزی می کردند. البته موقعیت و طرز قرارگرفتن شیر در همهً این پرچمها یکسان نبوده، شیر گه نشسته بوده، گاه نیمرخ و گاه رو به سوی بیننده. در بعضی موارد هم خورشید از شیر جدا بوده و گاه چسبیده به آن. به استناد سیاحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوی استفاده او بیرق های نوک تیز و باریک که بر روی آن آیه ای از قرآن و تصویر شمشیر دوسر علی یا شیر خورشید بوده، در دوران صفویان رسم بوده است. به نظر می آید که پرچم ایران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش.

پرچم در عهد نادرشاه افشار

نادر که مردی خود ساخته بود توانست با کوششی عظیم ایران را از حکومت ملوک الطوایفی رها ساخته، بار دیگر یکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی جنوب تا دهلی، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چین پیش روی کرد. در همین دوره بود که تغییراتی در خور در پرچم ملی و نظامی ایران بوجود آمد. درفش شاهی یا بیرق سلطنتی در دوران نادرشاه از ابریشم سرخ و زرد ساخته می شد و بر روی آن تصویر شیر و خورشید هم وجود داشت اما درفش ملی ایرانیان در این زمان سه رنگ سبز و سفید و سرخ با شیری در حالت نیمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشیدی نیمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دایره خورشید نوشته بود: " المک الله " سپاهیان نادر در تصویری که از جنگ وی با محمد

گورکانی، پادشاه هند، کشیده شده، بیرقی سه گوش با رنگ سفید در دست دارند که در گوشهً بالائی آن نواری سبز رنگ و در قسمت پائیتی آن نواری سرخ دوخته شده است. شیری با دم برافراشته به صورت نیمرخ در حال راه رفتن است و درون دایره خورشید آن بازهم " المک الله " آمده است. بر این اساس میتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلی ایران است.

زیرا در این زمان بود که برای نخستین بار این سه رنگ بر روی پرچم های نظامی و ملی آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند.

دورهً قاجارها، پرچم چهار گوشه

در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلهً قاجاریان، چند تغییر اساسی در شکل و رنگ پرچم داده شد، یکی این که شکل آن برای نخستین بار از سه گوشه به چهارگوشه تغییر یافت و دوم این که آغامحمدخان به دلیل دشمنی که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم نادری را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذارد. دایره سفید رنگ بزرگی در میان این پرچم بود که در آن تصویر شیر و خورشید به رسم معمول وجود داشت با این تفاوت بارز که برای نخستین بار شمشیری در دست شیر قرار داده شده بود. در عهد فتحعلی شاه قاجار، ایران دارای پرچمی دوگانه شد. یکی پرچمی یکسره سرخ با شیری نشسته و خورشید بر پشت که پرتوهای آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتی آور این که شیر پرچم زمان صلح شمشیر بدست داشت در حالی که در پرچم عهد جنگ چنین نبود. در زمان فتحعلی شاه بود که استفاده از پرچم سفید رنگ برای مقاصد دیپلماتیک و سیاسی مرسوم شد. در تصویری که یک نقاش روس از ورود سفیر ایران " ابوالحسن خان شیرازی " به دربار تزار روس کشیده، پرچمی سفید رنگ منقوش به شیر و خورشید و شمشیر، پیشاپیش سفیر در حرکت است. سالها بعد، امیرکبیر از این ویژگی پرچم های سه گانهً دورهً فتحعلی شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزی را ریخت. برای نخستین بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشین فتحعلی شاه ) تاجی بر بالای خورشید قرار داده شد. در این دوره هم دو درفش یا پرچم به کار می رفته است که بر روی یکی شمشیر دو سر حضرت علی و بر دیگری شیر و خورشید قرار داشت که پرچم اول درفش شاهی و دومی درفش ملی و نظامی بود.

امیرکبیر و پرچم ایران

میرزا تقی خان امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، دلبستگی ویژه ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه می کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ های پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمینهً پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی 10 سانتی متر در گوشه بالائی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباٌ به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد.

انقلاب مشروطیت و پرچم ایران

با پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران و گردن نهادن مظفرالدین شاه به تشکیل مجلس، نمایندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوین قانون اساسی و متمم آن می پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسی آمده بود: " الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است"، کاملا مشخص است که نمایندگان در تصویب این اصل شتابزده بوده اند. زیرا اشاره ای به ترتیب قرار گرفتن رنگها، افقی یا عمودی بودن آنها، و این که شیر و خورشید بر کدام یک از رنگها قرار گیرد به میان نیامده بود. همچنین دربارهً وجود یا عدم وجود شمشیر یا جهت

روی شیر ذکری نشده بود. به نظر می رسد بخشی از عجلهً نمایندگان به دلیل وجود شماری روحانی در مجلس بوده که استفاده از تصویر را حرام می دانستند. نمایندگان نواندیش در توجیه رنگهای به کار رفته در پرچم به استدلالات دینی متوسل شدند، بدین ترتیب که می گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پیامبر اسلام و رنگ این دین است، بنابراین پیشنهاد می شود رنگ سبز در بالای پرچم ملی ایران قرار گیرد. در مورد رنگ سفید نیز به این حقیقت تاریخی استناد شد که رنگ سفید رنگ مورد علاقهً زرتشتیان است، اقلیت دینی که هزاران سال در ایران به صلح و صفا زندگی کرده اند و این که سفید نماد صلح، آشتی و پاکدامنی است و لازم است در زیر رنگ سبز قرار گیرد. در مورد رنگ سرخ نیز با اشاره به ارزش خون شهید در اسلام، بویژه امام حسین و جان باختگان انقلاب مشروطیت به ضرورت پاسداشت خون شهیدان اشاره گردید. وقتی نمایندگان روحانی با این استدلالات مجباب شده بودند و زمینه مساعد شده بود، نواندیشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شیر و خورشید کشاندند و این موضوع را این گونه توجیه کردند که انقلاب مشروطیت در مرداد (سال 1285 هجری شمسی 1906 میلادی) به پیروزی رسید یعنی در برج اسد(شیر). از سوی دیگر چون اکثر ایرانیان مسلمان شیعه و پیرو علی هستند و اسدالله از القاب حضرت علی است، بنابراین شیر هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شیعیان در مورد خورشید نیز چون انقلاب مشروطه در میانهً ماه مرداد به پیروزی رسید و خورشید در این ایام در اوج نیرومندی و گرمای خود است پیشنهاد می کنیم خورشید را نیز بر پشت شیر سوار کنیم که این شیر و خورشید هم نشانهً علی باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد یعنی روز پیروزی مشروطه خواهان و البته وقتی شیر را نشانهً پیشوای امام اول بدانیم لازم است شمشیر ذوالفقار را نیز بدستش بدهیم. بدین ترتیب برای اولین بار پرچم ملی ایران به طور رسمی در قانون اساسی به عنوان نماد استقلال و حاکمیت ملی مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزیر وقت به پیشنهاد هیاًتی از نمایندگان وزارت خانه های خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طی بخش نامه ای ابعاد و جزئیات دیگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً دیگری در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طی آن مقرر گردید طول پرچم اندکی بیش از یک برابر و نیم عرضش باشد .

پرچم بعد از انقلاب

در اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال 1358 (1979 میلادی) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوری اسلامی از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می شود و نشانهً جمهوری اسلامی در وسط آن قرار دارد.

آلبرت اینشتین

آلبرت اینشتین
آلبرت اینشتین (۱۴ مارس ۱۸۷۹، آلمان - ۱۸ آوریل ۱۹۵۵، آمریکا) فیزیکدان مشهوری است که بسیاری او را بزرگ‌ترین دانشمند سده بیستم می‌دانند. او مولف نظریه‌های نسبیت عام و نسبیت خاص است و کمک‌های مهمی به مکانیک کوانتومی، مکانیک آماری و کیهان‌شناسی کرده است. او جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۲۱ به خاطر شرح اثرهای فوتوالکتریک و خدماتش به فیزیک نظری دریافت کرد.

پس از خورشیدگرفتگی سال ۱۹۱۹، گروه اعزامی تایید کردند که پرتوهای نورانی ستاره‌ها توسط جاذبه‌ی‌ خورشید منحرف می‌شوند، درست همانطور که او در نظریه نسبیت پیش‌بینی کرده بود. بدین ترتیب اینشتین شهرت جهانی به دست می‌آورد. در سال‌های بعد شهرت او از هر دانشمند دیگری در تاریخ فراتر رفت. امروزه در فرهنگ عمومی، نام اینشتین مترادف هوش زیاد و فرد نابغه شده است.

زندگی‌نامه

جوانی و تحصیلات

اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹، از پدر و مادری یهودی، در شهر اولم در ایالت وورتمبرگ آلمان که در حدود ۱۰۰ کیلومتری شرق اشتوتگارت قرار گرفته است زاده شد. والدینش هرمان اینشتین، که کارخانه کوچکی برای تولید محصولات الکتروشیمیایی داشت و پائولین کوخ بودند. خانوادهٔ آلبرت یهودی بودند و او را به مدرسهٔ ابتدایی کاتولیک فرستادند. آلبرت به اصرار مادرش نواختن ویلون را فراگرفت. هرچند که ابتدا علاقه‌ای به این کار نداشت و آن را رها کرد، اما بعدها نواختن سونات‌های ویلونِ موتزارت آرامش زیادی به او می‌دادند.

وقتی اینشتین پنج سال داشت، پدرش به او قطب‌نمایی جیبی نشان داد، و اینشتین پی برد که چیزی در فضای تهی بر روی عقربهٔ آن اثر می‌گذارد. او بعدها می‌خواست این آزمایش را به عنوان یکی از الهام‌بخش‌ترین آزمایش‌های زندگیش توصیف کند.

آلبرت انیشتین به هیچ عنوانی کودک اعجوبه‌ای نبود و حتّی مدّت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت بطوریکه پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد اما سرانجام آغاز به حرف زدن کرد ولی اکثر اوقات ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را که ما بین کودکان انجام می‌گرفت و موجب سرگرمی کودک و نیز محبّت میان آنها می‌شود را دوست نداشت[نیاز به ذکر منبع]. آلبرت در گفتگویی با جیمز فرانک گفته بود «گاهی از خود می‌پرسم که چطور شد تدوین چنین نظریه‌ای به دست من انجام گرفت؟ به نظرم علتش این باشد که آدم طبیعی هیچ گاه از فکر کردن درباره مساله‌های زمان و مکان باز نمی‌ایستد. من از کودکی راجع به اینها فکر کرده بودم ولی رشد فکری من به تاخیر افتاد در نتیجه موقعی به تفکر درباره مکان و زمان پرداختم که دیگر بزرگ شده بودم و بالطبع ژرف تر ار کودکی که دارای استعدادهای طبیعی است توانستم به مساله بیاندیشم»

کار و مدرک دکترا

پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه، اینشتین نتوانست شغلی در رابطه با تدریس پیدا کند. پدر یکی از هم‌کلاسی‌هایش به او کمک کرد تا در یکی از دفاتر ثبت اختراع در سوئیس در سال ۱۹۰۲ استخدام شود.

سال های آخر

وی در خلال جنگ‌جهانی دوم به آمریکا مهاجرت کرد تا در پروژه‌ای که این کشور به منظور تحقیقات برای ساخت بمب اتمی راه‌اندازی کرده بود شرکت کند. پس از پایان جنگ و تاسیس اسرائیل به آن کشور مهاجرت کرد و به عنوان عضو هیئت علمی و استاد در دانشگاه عبری اورشلیم به تدرس پرداخت. سرانجام دوباره به آمریکا بازگشت و در شهر پرینستون ساکن شد و در روز هجدهم آوریل ۱۹۵۵ در همان‌جا در گذشت.

ویژگی های او

وی از کودکی تلاش داشت تا برای عدّه بیشتری از همنوعان خود و به‌ویژه کسانیکه در حول و حوش او می‌زیسته‌اند سودمند باشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود که انیشتین را وامیداشت که نه تنها اندیشه کلی مومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتّب سازد بلکه روش تنظیم و بهینه ‌سازی آنها به نحوی باشد که چه خود او و چه مستمعان از نظر جهان‌شناسی نیز لذّت می‌برند. هدف اینشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد، نظریه نسبیت ۱۹۰۵ که در آن اینشتین فقط به حرکت مستقیم الخط متشابه پرداخته بود اینشتین با کمک از اصل تعادل پدیده‌های جدیدی را در مبحث نور پیش بینی کند که قابل مشاهده بوده‌اند و می‌توانست صحت نظریه جدید او را از لحاظ تجربی تأیید کرد.

ارهای ترجمه شده‌ی انیشتین به زبان فارسی

مقالات و کتاب‌ها

  • مقالات علمی اینشتین؛ محمود مصاحب، انتشارات پیروز/انتشارات فرانکلین
  • نسبیت نظریه خصوصی و عمومی؛ غلامرضا عسجدی، موسسه انتشارات امیرکبیر
  • فیزیک و واقعیت؛ محمدرضا خواجه‌پور، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی
  • نسبیت و مفهوم نسبیت؛ محمدرضا خواجه‌پور، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی
  • تکامل فیزیک؛ به همراه لئوپولد اینفلد، احمد آرام، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی
  • حاصل عمر؛ ناصر موفقیان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
  • اینشتین ۱۹۰۵: مجموعهٔ مقاله‌های سال ۱۹۰۵؛ آلبرت اینشتین، ترجمهٔ احمد شریعتی، تهران: دانشگاه الزهراء، ۱۳۸۳ ISBN 964-6366-59-7

درباره‌ی او

  • رنج‌های آلبرت اینشتین؛ آنتونیا والنتین، ترجمه هوشنگ گرمان، انتشارات توکا
  • انیشتین؛ ژوزف شوارتز و مایکل مک گینس، ترجمه آرام قریب، موسسه نشر و پژوهش شیرازه
  • انیشتین در ۹۰ دقیقه؛ جان و مری گریبین، ترجمه مسعود سلطانی، انتشارات ذکر

 

عشق از نگاه اوشو

برگرفته از سخنرانی اوشو

عشق ملاقات مرگ و زندگی است، ملاقاتی در نقطه اوج. فقط در صورت شناخت عشق است که می توان به تجربه این ملاقات نایل آمد . در غیر اینصورت به دنیا می آیی، زندگی می کنی و می میری، ولی در حقیقت مهمترین تجربه زندگی را از دست داده ای. تجربه ای که با هیچ چیز جایگزین نمی شود. تو تجربه حد فاصل مرگ و زندگی را از دست داده ای. تجربه این حد فاصل، نقطه اوج و حد نهایی تجربیات آدمی است. برای اینکه به آن نقطه برسی بایستی چهار مرحله را همیشه به خاطر داشته باشی.


مرحله اول: حضور در لحظه است، زیرا عشق تنها در زمان حال ممکن است. عشق ورزیدن در گذشته و آینده ممکن نیست. بسیاری از آدم ها یا در گذشته و یا در آینده زندگی می کنند، طبیعتآ عشق شان نیز در گذشته و یا آینده است که چنین عملی غیر ممکن است. اگر خواستی از عشق فرار کنی، در زمان گذشته و یا در زمان آینده زندگی کن ، ولی اگر خواستی رودخانه عشق را در درونت جاری سازی در زمان حال زندگی کن ، زیرا عشق فقط در زمان حال ممکن است.زیاده از حد فکر نکن زیرا فکر هم همیشه به گذشته یا آینده مربوط می شود و انرژی تو به جای اینکه به قوه احساس معطوف شود، منحرف شده و صرف فکر کردن می گردد وتمام انرژی های تو را تخلیه می کند. در چنین وضعیتی عشق نمی تواند وجود داشته باشد.


دومین قدم در راه رسیدن به عشق این است که : یاد بگیری چگونه سموم وجودت را به عسل تبدیل کنی .خیلی از مردم عشق می ورزند ولی عشق آنها با سمومی همچون نفرت، حسادت، خشم، خودخواهی و احساس مالکیت آلوده شده است. می پرسی چگونه می توان سموم را به شهد تبدیل کنیم؟ روشی بسیار ساده وجود دارد:


 تو لازم نیست کار خاصی انجام دهی، تنها چیزی که احتیاج داری صبر است. این یکی از بزرگترین اسراری است که برایت فاش می کنم. امتحانش کن . وقتی که خشمگین می شوی، نباید کاری کنی. فقط در سکوت بنشین و نظاره گر باش . با خشم همکاری نکن و آن را سرکوب هم نکن . فقط نظاره کن، صبور باش و ببین که چه پیش می آید. بگذار این احساس اوج بگیرد. زمانی که حال و هوای مسموم بر تو غلبه کرد، هیچ کاری انجام نده، فقط صبر کن و بگذار که آن سم به غیر خود تبدیل شود. این یکی از و اصول زندگی است که همه چیز مدام در حال تغییر به غیر خود است .

انسان در این اوقات فقط باید صبور باشد. در زمان خشمت از انجام هر عملی حذر کن و هیچ تصمیمی نگیر. زیرا برایت پشیمانی به بار می آورد. خشم نمی تواند دائمی باشد. اگر صبور باشی و به انتظار بنشینی، به این نتیجه خواهی رسید. هیچ چیز دائمی نیست. شادی می آید و می رود،غم می آید و می رود. همه چیز تغییر می کند و هیچ چیز به یک صورت باقی نمی ماند. پس برای چه عجله می کنی؟ خشم آمده است و می رود. تو فقط قدری صبر داشته باش. به آینه نگاه کن و منتظر باش . چهره خشمناکت را در آینه تماشا کن. لزومی ندارد که این چهره را به کس دیگری نشان بدهی. این مساله فقط مربوط به توست، جزیی از زندگی و حال و هوای توست. تو باید اینقدر صبر کنی که چهره خشمگینت که از شدت خشم، قرمز رنگ شده از هم باز گردد و چشمانت حالتی متین و آرام به خود گیرد. اگر صبر داشته باشی و در آینه تماشا کنی می بینی که انرژی چشمت دگرگون می شود و تو آکنده از طراوت و نشاط می شوی.


مرحله سوم، تقسیم کردن و بخشیدن است. چیزهای منفی را برای خودت نگهدار ولی خوبی ها و زیبایی ها را با دیگران تقسیم کن . معمولآ اکثر مردم عکس این عمل را انجام می دهند. چنین انسان هایی واقعآ ابله هستند ! . وقتی که شاد هستند خست به خرج می دهند و آن را با کسی تقسیم نمی کنند ولی وقتی غمگین و افسرده هستند، ولخرج و دست و دلباز می شوند و دوست دارند همه را در غم خود شریک سازند. وقتی لبخند می زنند بسیار صرفه جویانه عمل می کنند در حد یک تبسم کوچک ولی خدا نکند که خشمگین شوند، آن گاه در آستانه انفجار قرار می گیرند.

آدم وقتی دارد ، باید ببخشد. در واقع ، انسان جز آن چیزی که با دیگران تقسیم می کند و می بخشد، چیزی ندارد. عشق، پول و مال نیست که بتوان آن را جمع کرد. عشق عطر و طراوتی است که باید با دیگران تقسیم کرد. هر چه بیشتر ببخشی، بیشتر به دست می آوری. هر چه کمتر ببخشی، کمتر داری.


 اگر ببخشی ، وجودت از سموم پاک می  شود. وقتی هم ببخشی در انتظار عمل متقابل یا پاداش نباش. حتی منتظر تشکر هم نباش. بلکه تو باید از کسی که اجازه داده چیزی را با او تقسیم کنی، سپاسگذار باشی. فکر نکن که او باید از تو تشکر کند!


چهارمین گام در راه رسیدن به عشق : " هیچ بودن "  است . به محض اینکه فکر کنی که کسی هستی، عشق از جاری شدن باز می ایستد . عشق فقط از درون کسی به بیرون جاری می شود که "کسی" نباشد.
 عشق، در نیستی خانه دارد. هنگامی که خالی باشی، عشق نیز در تو جای خواهد گرفت . وقتی آکنده از غرور باشی، عشق ناپدید می شود . همزیستی عشق و غرور ممکن نیست . این دو در کنار یکدیگر جایی ندارند. عشق و الوهیت می توانند در کنار یکدیگر باشند، زیرا عشق و الوهیت مترادف هستند. بنابراین "هیچ" باش . "هیچ" منشا همه چیز است. "هیچ" منشا بی نهایت است. هیچ باش . در هیچ بودن است که به کل می رسی .


" اگر خود را کسی بپنداری، راه را گم می کنی ، ولی اگر خود را هیچ بپنداری، به مقصد می رسی"

مادر کیست ؟

مادر کیست؟

این کلمه زیبا، فاخر و فنا ناپذیر کیست و چیست؟ شکوه و والایی این موجود از خود گسسته و به لایتناهی پیوسته از چه مقوله یی است؟ با چه معیاری می توان این دریای بی پایان و این جان سودا زده و تهی از زشتیها و حقارتها را شناخت؟ شناخت این موجود پهناور در دسترس ماست، ولی ما به فضای گسترده روح او راه نداریم. چون شناخت پدید آرنده هستی پر غموض و ابهام باقی مانده و جانهای رها شده از حقارت ها به عرصه حدود ناپذیر زیبایی ها نیز به پرواز آمده نمی توانند که حقیقت او را باز شناسند و لحظات و دقایق وجود او را بنمایانند.

من خود بار ها به سیمای نجیب و عارفانه مادر خیره شده و خواسته ام رموز این شیدایی و شگفته گی نشانه های این عشق پاک و مقدس را در خطوط رخسار او بیایم و حقیقت موج ها و هیجانهای این دریای توفنده و نا آرام را که ظاهر خاموش و آرام می نماید بشناسم، اما همه ای تلاشها بیهوده مانده و تنها تبسم عاجزانه، کودکانه و دردناک و توانفرسایی در برابر این پا فشاری و خواست کودکانه ام پدید گردیده است. اما نیک میدانم که او انسانی بود، زاد و پرورد. آیا چنین نیست که جهان بر محور این زیبایی در حرکت است؟ آیا جز این است که اگر این نیروی پر جاذبه و حیات بخش را از کاینات بگیرند، جهان عنصری سرد و خاموش خواهد ماند؟

بدون تردید هیچ موجودی به قداست مادر نمی رسد و ما نیز ناتوان تر از آنیم که تکیه گاه همه امیال درونی وی شویم جز آنکه او را پس از خداوند به نیکی و زیبایی بستایم و تا آخرین دم او را سپاس گویم.

از یک شاعر اروپایی نقلیست که میگوید: مادر از هر زیبایی، زیباتر است. تنها یک عیب دارد؛ و آن اینست که نمی ماند. مادر الگوی شفقت، محبت و فدا کاریست؛ مادر معیار اصالت و نجابت است.

مـــــادر

چشمان تو دریچه یی به سوی بهشت جاودان

دستان تو محراب دعایم لبخند تو سبدی از گلهای خوشرنگ و خوشبو

قلب تو تجلیگاه پروردگار عالمیان

روح تو بزرگتر از زمین و زمان و اشکهای تو پر بها تر از مروارید غلتان ...

ای مادر!

در شبستان گیسوانت آرام می گیرم

در طلوع چشمانت زندگی را باور می کنم

در سپیده دم لبخندت لذت زندگانی را در می یابم

از قلب تو درس محبت را می آموزم

از دستان تو نوازش را ...

و از اشکهای تو صفا و آرامش را ...

ای خدا ...

ای خدا ...

ای خدایی که صبح روشن را با نطق فصیح اشراق و زبان گویای نور هویدا ساختی و شب تار را با قطعات سیاه ظلمت هول انگیز به عالم فرستادی.
ای خدایی که مرا در مهد امن و امان لطف و کرم به خواب بردی و به انواع نعمت و احسان باز بیدار کردی و دست بدخواهان را به قدرت خود از من کوتاه گردانیدی.
خدایا، درود فرست بر آن رسولی که در تاریکترین شب شرک و ضلالت خلق را به راه توحید و معرفت دعوت کرد و اشرف اسباب دعوت و رشته محکم هدایت یعنی قرآن را وسیله آن گردانید.

خیام بنیانگذار دقیق ترین تقویم جهان

خیام بنیانگذار دقیق ترین تقویم جهان

 

روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدست فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد منه
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

چه کسی باور می کند این سخن درناپایداری زمانه، از لبان کسی تراویده که دقیق ترین سنجش زمانه در تاریخ بشر را بدست داده است؟ همانی که تقویم روی میزمان یادگار جاودانه اوست: ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام نیشابوری.
این منجم، ریاضیدان و شاعر بزرگ احتمالا در سال ۴۳۹ هجری قمری در نیشابور چشم به جهان گشود و در سال ۵۱۷ هجری قمری در ۷۸ سالگی درگذشت. وقتی که آمد، گاهشماری ایران با همه پیشینه درخشانی که داشت، پریشان بود و وقتی رفت، ایرانیان مفتخر به داشتن دقیق ترین تقویم جهان بودند؛ نه فقط در آن زمان که تا به امروز.


تنظیم تقویم جدیدی با مبدأ هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه و بر اساس سال خورشیدی، به سبب اختلالاتی بود که در سده پنجم هجری در گاهشماری ها وجود داشت.
پیش از اسلام و به روزگار زمامداری ساسانیان ( ۲۲۶ تا ۶۵۲ میلادی ) هر سال مرکب از ۳۶۵ شبانه روز در ۱۲ ماه بود. از آن جا که سال مداری یا حقیقی ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۹ ثانیه است و سال عرفی ساسانیان، سرراست ۳۶۵ روز بود، هر ۴ سال یک بار، سال عرفی از سال حقیقی یک روز عقب می افتاد و نوروز با اول فروردین برابری نداشت. همچنین هر ۱۲۰ سال یک بار، سال عرفی یک ماه از سال حقیقی عقب تر بود.
منجمان ساسانی چاره کار را در این دیدند که با گذشت هر ۱۲۰ سال، یک سال را به صورت چرخشی ۱۳ ماهه حساب کنند. یعنی بعد از ۱۲۰ سال اول، دو ماه فروردین و بعد از ۱۲۰ سال دوم، دو ماه اردیبهشت داشته باشند و به همین ترتیب تا ماه اسفند پیش بروند. این رویه تا پایان دوره ساسانی رواج داشت، اما پس از اسلام به فراموشی سپرده شد و انطباق سال عرفی با سال حقیقی به هم خورد.
در زمان سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۶۵ تا ۴۸۵ هجری قمری) و وزارت خواجه نظام الملک توسی، احتمالا به اشاره خواجه، تصمیم گرفتند که به نابسامانی درگاهشماری پایان دهند و از این رو حکیم عمر خیام نیشابوری مأمور شد با همراهی گروهی از منجمان برجسته، محاسبات جدیدی را ترتیب دهد.
در آن زمان ، خیام که هنوز از مرز ۳۰ سالگی نگذشته بود، شهرت علمی درخور توجهی داشت و مورد احترام ملکشاه سلجوقی و خواجه نظام الملک بود. بدین سبب اصلاح تقویم به او واگذار شد.
تنظیم گاهشماری جلالی و زیج پیوسته به آن که زیج ملک شاهی خوانده شد، به احتمال زیاد در شهر اصفهان - پایتخت سلجوقیان - و بنابر گفته ای دیگر در ری یا نیشابور آغاز شد.
اعضای گروه تنظیم تقویم غیر از خیام عبارت بودند از ابومظفر اسفزاری، ابوعباس لوکری، محمد بن احمد معموری، میمون بن نجیب واسطی و ابن کوشک بیهقی مباهی.

همچنین عبدالرحمان خازنی (خدمتکار خزانه‌دار مرو) که به شکل غیرحرفه ای و بنا بر علقه های شخصی به پژوهش درباره تقویم سرگرم بود، در شهر مرو محاسبات جداگانه را به انجام رساند و یافته های علمی خود از جمله شیوه سنجش نوروز را برای گروه خیام فرستاد. بخشی از محاسبات خازنی از سوی گروه پذیرفته و به رسمیت شناخته شد.
اکنون از این نام ها که هریک ستارگانی در سپهر دانش بودند، چیز زیادی نمی دانیم و خیام را نیز بیشتر به اسباب و علل دیگر از جمله رباعیاتش می شناسیم . تقویم دقیقی هم که از زیر دست اینان بیرون آمد، به نام شاه زمانه، ملکشاه سلجوقی، تقویم جلالی خوانده شد؛ نه تقویم خیامی.
تقویم جلالی ، موفق شد که سال عرفی را با سال طبیعی تطبیق دهد . نه فقط نوروز ، درست در اول بهار یا به اصطلاح منجمان در نقطه اعتدال بهاری قرار گرفت ، بلکه تمام فصل های عرفی با فصل های حقیقی منطبق شدند.
این که امروزه در تقویم ایرانی یا همان جلالی ، بهار و تابستان ۹۳ روز است ، فصل پاییز ۹۰ روز دارد و زمستان ۸۹ روز حساب می شود ، برای این است که اول هر فصل عرفی دقیقا برابر با آغاز فصل حقیقی باشد.
سالی که با تقویم جلالی محاسبه می شود، برخلاف سال میلادی که در هر ۱۰ هزار سال ، نزدیک به سه روز با سال حقیقی اختلاف پیدا می کند، همواره مطابق با سال حقیقی است و هیچ گاه از آن عقب نمی ماند. از همین رو ، سال های کبیسه در تقویم جلالی ثابت نیستند و بر مبنای رصد سالانه تعیین می شوند.

به طور معمول هر چهار سال یک بار ، سال را کبیسه می گیرند، اما پس از گذشت ۲۸ یا ۲۹ سال، کبیسه گرفتن بعد از ۵ سال اجرا می شود؛ یعنی به جای آن که سال ۳۲ را کبیسه حساب کنند ، سال ۳۳ را کبیسه می گیرند.
تاریخ تأسیس تقویم جلالی، روز جمعه نهم رمضان سال ۴۷۱ هجری قمری بود. در این تاریخ، خیام کمابیش جوانی ۳۲ ساله بود. لابد در این ۳۲ سال دانش بزرگی اندوخته بود که می توانست دقیق ترین تقویم جهان را تنظیم کند؛ تقویمی که هزار سال پس از او هنوز به کار می آید و ارزش و اعتبارش کاستی نگرفته است.
این همه از دست کسی برمی آمد که دم را غنیمت می شمرد و مکرر در مکرر فانی بودن جهان را گوشزد می کرد. مردمان را به شاد زیستن فرامی خواند و از غم دنیا بر حذر می داشت. ثانیه ها و دقیقه ها و روزها و هفته ها و ماهها و سال ها را جملگی یک نفس عزیز می دانست؛ نفسی میان کفر تا به دین و ازعالم شک تا به یقین و می خواست که این یک نفس را نه در سرگردانی که در شادمانی به سرآورد.
آن گاه که تقویممان بدست خیام ورق می خورد و نوروز خرامان از راه می رسد، او نیزپای سفره هفت سین در شادیمان شریک است و طنین صدایش از ورای قرون و اعصار به گوش جان می رسد:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ساده رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

5 نکته برای تقویت حافظه

5 نکته برای تقویت حافظه

آیا تا به حال اتفاق افتاده است که نام کسی را که سابقاً ملاقات کرده بودید فراموش کنید؟ یا فلان وسیله را کجا گذاشته اید یا آیا در ماشین را قفل کردید یا نه؟ مطمئناً چنین اتفاقاتی برای شما هم افتاده است.
اما اگر این از دست دادن حافظه مکرراً اتفاق بیفتد و شما توانایی تمرکزتان را از دست بدهید چه می شود؟
متاسفانه، از دست رفتن حافظه و بالا رفتن سن رابطه ای مستقیم دارند. در اوایل 20 سالگی، مغز شروع به از دست دادن بعضی سلول های عصبی می کند و بدن کمتر مواد شیمیایی مورد نیاز مغز برای درست کار کردن را تولید می کند. خوشبختانه، شما کارهای زیادی می توانید انجام دهید تا این جریان را کندتر کنید. در اینجا به چند نکته اشاره می کنیم که با رعایت آن می توانید حافظه تان را تقویت کنید.

1- غذاهای سالم بخورید
استفاده از یک رژیم غذایی سالم و مناسب نه تنها برای جسمتان مفید است، بلکه برای مغز و حافظه تان نیز لازم است. بر طبق نظرات آکادمی عصب شناسی در امریکا، خوردن میوه ها و سبزیجاتی که حاوی میزان زیادی آنتی اکسیدان هستند مثل توتها، مرکبات، اسفناج، هویج، کلم بروکلی، گوجه فرنگی و سیب زمینی شیرین می تواند تا 11 درصد احتمال سکته را پایین تر بیاورد.
تحقیق دیگری نشان می دهد که آنتی اکسیدان ها و پلی فنول های موجود در ذغال اخته، کران بری و انگور می تواند توانایی ارتباط سلول های مغزی را با یکدیگر بالا برده و خطر آسیب رسیدن به آنها را پایین می آورد.
به جز میوه و سبزیجات، مواد دیگری مثل کارکامین و همچنین ویتامین های B مثل نیاکتین و اسید فولیک نیز در این زمینه کمک کننده هستند و خطر ابتلا به آلزایمر را پایین می آورند.

2- از نوشیدن مشروبات الکلی خودداری کنید
همه می دانند که نوشیدن مشروبات الکلی باعث از دست دادن حافظه به طور موقت می شود. اما محققین دریافته اند که می تواند عوارض طولانی مدت نیز داشته باشد و روی سلول های مغزی تاثیر می گذارد. تاثیر موقتی آن رابطه ای نزدیک با میزان مصرف نوشیدنی دارد. هرچه میزان بیشتری بنوشید، حافظه تان کندتر خواهد شد.
3- جسمتان را ورزش دهید
همه ی ما میدانیم که برای روی فرم نگاه داشتن هیکل و بدنمان باید ورزش کنیم. اما آیا می دانستید که ورزش کردن باعث تقویت حافظه تان نیز می شود؟
ورزش های قلبی-عروقی مانع از دست رفتن حافظه می شود. پزشکان بر این عقیده اند که این به این دلیل است که ورزش گردش خون را در مغز بالا می برد و نمی گذارد که بافت های عصبی مغز با بالا رفتن سن به سرعت از بین بروند.
حتماً لازم نیست که دونده ی دوی ماراتن باشید تا حافظه تان تقویت شود. ورزش های جسمی-فکری نیز می تواند با از دست رفتن حافظه مقابله کند.
4- فکرتان را ورزش دهید
ورزش دادن به فکرتان به رشد مغزتان کمک می کند. با فعال نگاه داشتن مغزتان، سلول های عصبی مغزتان را ترغیب می کنید تا ارتباطات جدید ایجاد کنند که به آنها اجازه می دهد با هم در ارتباط باشند. این مسئله به جز بالا بردن قدرت یادآوری ظرفیت حافظه را هم بالا می برد و مانع از دست رفتن حافظه می شود.
کارهای بسیاری می توانید برای ورزش دادن و فعال کردن مغزتان انجام دهیید. کارهای ساده ای مثل حل جدول، بازی شطرنج و مطالعه کردن از آن دسته هستند. گرفتن آموزش های جدید مثل یادگیری زبانی خارجی یا یک آلت موسیقی نیز می تواند مفید باشد.
5- از مکمل های تقویت حافظه استفاده کنید
علم خیلی وقت است که فایده ی بعضی مکمل های غذایی مثل روی و اسید فولیک را برای تقویت حافظه دریافته است. مکمل های دیگری نیز شناخته شده اند که می توانند به تقویت حافظه کمک کرده و مانع از دست رفتن حافظه با بالا رفتن سن شوند.
ترکیبات این مکمل ها از این قرار است:
آنتی اکسیدان ها که رادیکال های آزاد مخرب را از بین می برند و گیاهانی که سلول های عصبی را از آسیب محافظت می کنند. مواد مغذی که اکسیژن و گلوکز مغز را بالا می برند. گیاهانی که به تولید انتقال دهنده های عصبی کمک می کنند. مکمل های که باعث تقویت حافظه می شوند از این قبیل اند:
گینکو بیلوبا
نام گیاهی بسیار مشهور است که از سالیان دور به عنوان دارویی سنتی برای تقویت حافظه استفاده می شده است. خاصیت آنتی اکسیدانی قوی دارد و می تواند از آسیب رسیدن به رگ های خونی در مغز جلوگیری کند. همچنینی می تواند جریان خون در مغز را نیز بالا ببرد و با حفظ قابلیت ارتجاعی رگ ها، اکسیژن و مواد مغذی را به سلول ها برساند.
ویتامین های B
از ویتامین های B در بسیاری از عملیات متابولیک بدن استفاده می شود و برای سلامتی عمومی بدن بسیار لازم هستند. در رابطه با مغز دو تا از این ویتامین ها اهمیت بیشتری پیدا می کنند: ویتامین B12 و اسید فولیک. ویتامین B12 برای حفظ غلاف میلین، ماده ی سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب را می پوشاند و باعث میشود که به درستی کار کنند. اسید فولیک هم ماده ی بسیار موثری برای مغز است که باعث بهتر کار کردن انتقال دهنده های عصبی می شود. اگر میزان اسید فولیک مغز کم شود، احتمال از دست رفتن حافظه بیشتر می شود.
اسیدهای آمینه
اولین کار آمینو اسیدها این است که به عنوان سدی برای پروتئین ها عمل کند. اما انواع بخصوصی از آنها برای تقویت مغز هم کاربرد دارند. به طور مثال تاورین L یک محافظ عصبی قوی است که از سلول های عصبی در مواجه به استرس و فشارها محافظت می کند. پیروگلوتامین L نیز برای متابولیسم سلول های عصبی کاربرد دارند و DMAE نیز مشاهده شده است که باعث تقویت حافظه ی کوتاه مدت می شود.
همیشه هوشیار باشید...
تقویت حافظه باید یکی از کارهای روزانه تان باشد. به یاد داشته باشید که ورزش در این زمینه کمک بسیار زیادی به شما می کند. حواستان باشد که مکمل هایتان را هم حتماً استفاده کنید.

فواید جالب ازدواج کردن

فواید جالب ازدواج کردن

محققان پس از سالها تلاش به نتایجی رسیده اند که سالها پیش خداوند خصوصا در قران به آن اشاره کرده است. موفقیت در ازدواج تنها در تامین مادیات خلاصه نمی شود بلکه باید برای رسیدن به آن تلاش کنیم. تحقیقات گویای این مطلب هستند که تمام افراد خانواده در یک زندگی مشترک سالم سعادتمند و کامل از مزایای آن بهره مند خواهند شد همه ما می دانیم که خداوند به مزایای زندگی مشترک آگاه است و به همین دلیل بوده که زن ها و مرد ها را تشویق به ازدواج کرده و نتیجه این تحقیقات چیزی جز سخنان خداوند نیست.
مزایای ازدواج برای کودکان و نوجوانان.تحقیقات نشان می دهد که کودکانی که در آغوش گرم خانواده بزرگ می شوند برتی بیشتر نسبت به سایرین دارند. از آن جمله می توان موارد زیر اشاره کرد.
-
احتمال ورود آنها به مدارج بالاتر علمی بیشتر است.
-
از نظر آکادمیک بچه های موفق تری هستند.
-
از نظر جسمی سالم تر هستند.
-
از نظر عاطفی سالم تر هستند
-
احتمال خودکشی در آنها کمتر است
-
ناآرامی های کمتری را در مدرسه از خود نشان می دهند.
-
احتمال کمتری وجود دارد که قربانی سو استفاده جنسی شوند
-
کمتر از الکل و مواد مخدر استفاده می کنند
- کمتر مرتکب جنایت می شوند
-
ارتباط بهتری با پدر و مادر خود دارند
- وقتی ازدواج کردند. احتمال طلاق کمتر است
-
در ففر بزرگ نمی شوند
مزایای ازدواج سالم برای خانم ها
تحقیقات نشان می دهد که خانم هایی که در یک ازدواج سالم هستند نسبت به خانم هایی که از ازدواج نا موفق هستند نسبت به خانم هایی که در ازدواج ناموفق هستند مزایای بیشتری دارند از جمله:
-
از ارتباط خود راضی هستند
-
از نظر احساسی سالم تر هستند
- از نظر مالی غنی تر هستند
-
کمتر قربانی خشونت سو استفاده های جنسی و یا سایر جرم ها می شوند
-
تلاش کمتری برای خودکشی انجام می دهند.
-
از الکل و مواد مخدر استفاده نمی کنند
-
زیر خط فقر به سر نمی برند
- با فرزندان خود ارتباط بهتری برقرار می کنند
-
از نظر جسمانی سالم تر هستند
مزایای ازدواج سالم برای مردها
تحقیقات مزایای بسیار زیادی را در مورد مردانی که در یک ازدواج سالم هستند نسبت به سایر آقایان پیدا کرده است به نمونه زیر توجه کنید
- عمر طولانی سلامت جسمانی تامین مالی اشتغال بلند مدت
-
دستمزد بالا ریسک کمتر در روی آوردن به مواد مخدر مشروبات الکلی داشتن ارتباط بهتر با فرزندان احتمال کمتر به ارتکاب به جرم و جنایت. احتمال کمتر در خودکشی

مزایای ازدواج سالم برای اجتماع
زمانی که در جامعه درصد افرادی که در یک ازدواج سالم هستند بیشتر شود مزایای بی شماری به همراه آنها با اجتماع وارد می شود .
-
داشتن شهروندان سالم از نظر فیزیکی
دارا بودن شهروندان سالم از نظر احساسی
بالا رفتن درصد افراد تحصیلکرده
کاهش خشونت های خانوادگی
کاهش امار جرم و جنایت
کاهش میان ارتکاب به جرم در نوجوانان و حوانان
کاهش میزان مهاجرت
افزایش ارزش دارایی های افراد
کاهش نیاز به خدمت مشاوره خانوادگی

البته اینا فواید ازدواج موفق بود نه ناموفق

لبخند، راز ساده برقراری ارتباط

لبخند، راز ساده برقراری ارتباط

لبخند، راز هوش اجتماعی

یک رمز بسیار ساده در هوش اجتماعی وجود دارد، به مردم لبخند بزنید. لبخند انسان، منعکس کننده گرما، اعتماد، رفتار مثبت و خوشحالی است همچنین باعث می شود که دیگران هم جذب شما شوند.

کائنات هم برای لبخند جایزه می دهند

یک لبخند ساده بهترین راه پیدا کردن دوست و تحت تاثیر قرار دادن مردم است. یکی از اولین چیزهایی که باعث جذب مردم به سوی ما می شود، لبخندی است که بر لب داریم. وقتی ما لبخند را می بینیم، مغزمان هم واکنش نشان می دهد و به عضلات مخصوص لبخند فرمان می دهد و ما لبخند آنها را جواب می دهیم.

برایان بیتس، نویسنده ی کتاب چهره ی انسان ، لبخند زدن را در اجتماع توصیه می کند و می گوید: بیشتر اوقات ما ترجیح می دهیم که اعتمادمان را آرزوها و ثروتهایمان را با افراد خنده رو سهیم شویم.

لبخند به تلاش بسیار کمتری نیاز دارد تا اخم کردن و به مراتب به انقباض عضلات کمتری هم احتیاج دارد. علاوه بر این روانتر و پی در پی انجام  می گیرد. حتی کائنات هم برای لبخند به ما جایزه می دهند. وقتی ما لبخند می زنیم انعکاس لبخند ما باعث تولید آندروفین می شود، که خود یک ماده ی انرژی زا و ضد درد است. حالا نوبت به اولین تمرین اجتماعی شما می رسد، یک لبخند بزنید.

خنده مسری است

بخند تا دنیا به تو بخندد.

خنده مسری است، مانند سرماخوردگی، وقتی کسی به من لبخند بزند، من هم لبخند می زنم، امروزه که از خیابان می گذشتم، به کسی لبخند زدم و متوجه شدم که لبخند به او هم سرایت کرد.

وقتی راجع به لبخند فکر کردم، ارزشش را فهمیدم. یک لبخند ساده مثل لبخند من، می تواند به دور دنیا سفر کند. وقتی حال لبخند زدن داری،  بگذار لبخندت به همه سرایت کند و آن را به دور دنیا بفرست.

دیدار نخست را با لبخند آغاز کنید

همیشه با لبخند به مردم خوشامد بگویید. بخصوص اگر اولین بار باشد که آنها را می بینید، زیرا اولین برخورد در خاطر همه می ماند. به این پدیده اصطلاحا" اثر اولین برخورد می گویند، یا اصل برخورد اول که در بخشهای بعدی در این باره صحبت خواهیم کرد. در شروع آشناییها، لبخند اثر مثبت و حس خوشی بر جا می گذارد و شما بتدریج دیگران را تحت تاثیر قرار می دهید.

حرکات بدنتان با کلماتتان هماهنگ باشد

وقتی در حال توضیح نکته ای هستید، سعی کنید بدنتان مثل یک آلت موسیقی با حرفهایتان هماهنگی داشته باشد. سعی کنید صدایتان هماهنگ با آن نکته ای باشد که مشغول توضیح دادنش هستید و با حرکات دست مانند یک مجسمه ساز، نکات یا صحنه ها را تعریف کنید.

خوشامدگویی و دیدار با اشتیاق

هنگام دیدار و خوشامدگویی به مردم، حرکات بدنی آنها را زیر نظر داشته باشید. به خاطر داشته باشید که حرکات بدنی افراد و هماهنگی یا ناهماهنگی بین آنها، حاوی نکات ارزشمندی از نوع رفتار آنهاست. در این هنگام باید سعی کنید حرکات بدنی ای را بررسی کنید که افراد در دقایق اولیه نشان می دهند.

مثلا" اگر دست دادن عادتی متداول است، توجه به قوت دست آن فرد بسیار مهم است. ضمنا" به نوع دست دادن و قوت دست خودتان هم توجه کنید که گرم و با محبت باشد. حین دست دادن، حتما" به چشمان شخص نگاه کنید. معمولا" نگاه به صورت شخص، نشان دهنده ی آن است که آن فرد برای شما جالب است و این باعث می شود که او هم همین فکر را در مورد شما بکند.

از حرکات محبت آمیز مناسب استفاده کنید

در بعضی از فرهنگها ، همدیگر ، را زیاد بغل می کنند، مثلا" در روسیه مردم وقتی به هم می رسند یکدیگر را بغل می کنند  و می فشارند. این عمل در آنجا بسیار طبیعی است. ولی در انگلستان مردم بسیار محتاطانه عمل می کنند. دکتر هارولد فالک در مورد بعضی از نکات مثبت بغل کردن می گوید که سیستم ایمنی بدن را هماهنگ می کند و باعث می شود که خستگی فرد کاهش یابد و احساس شادابی کند. در همین راستا، هلن کلتون نویسنده ی کتاب لذت لمس کردن می نویسد که بغل کردن باعث افزایش هموگلوبین خون می شود. همانطور که می دانید هموگلوبین حامل اکسیژن به نقاط مهم بدن از قبیل قلب، مغز و بقیه اندامهاست. بغل کردن، بطور کلی عمل مثبتی است برای افزایش اعتماد به نفس و هوش اجتماعی .

خودتان را در آینه نگاه کنید

قبل از هر ملاقات ، خودتان را در یک آینه ی تمام قد نگاه کنید. به جای یک نگاه  سطحی، فکر کنید شما مدیر تدارک لباس، یا تهیه کننده فیلم هستید و باید لباس همه ی افراد را بررسی کنید و آنها را با صحنه های مناسب فیلم هماهنگ کنید. حالا این کار را به جای اینکه در مورد هنرپیشه ها انجام دهید، در مورد خودتان بکنید. زیرا شکل و نوع لباس باعث ایجاد آرامش و اعتماد به نفس می شود.

همه ی دنیا صحنه ی تئاتر است

به مردم نگاه کنید. این کار هم سرگرم کننده است و هم اطلاعات زیادی به شما می دهد. از خودتان یک فرد کاملا" آگاه در تشخیص حرکات بدنی بسازید. در هر جا هستید، خیابان، رستوران ، محافل عمومی، ساحل دریا، خلاصه هر جایی که مردم جمع می شوند . هر وقت در هر یک  از این مکانها حرکات بدنی هماهنگ و مناسبی دیدید، سعی کنید آن را تقلید و جزئی از ساختار حرکت بدنی خود کنید.

تقویت کننده های اجتماعی برای مغز

نکات زیر را تکرار کنید:

·         اول: من در حال بهبود حرکات بدنی هماهنگ و عالی برای بدن خودم هستم.

·         دوم: کلمات و حرکات بدنی من بسیار هماهنگ اند.

·         سوم: در هر فرصتی لبخند می زنم.

 

عشق چیست ؟

عشق

 

عشق لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است [۱]، همچنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف و یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و می‌تواند در حوزه‌هایی غیر قابل تصور ظهور کند.

عشق و احساس شدید دوست داشتن میتواند بسیار متنوع باشد و میتواند علایق بسیاری را شامل شود.

در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد به چیزی میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی می‌بخشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلح‌دوستی و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را می‌توان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف دانست که فرد آنرا دریک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم میکند. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رمانتیک که ملغمه‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق افلاطونی ، عشق مذهبی ، عشق به خانواده را می‌توان متصورشد و درواقع این کلمه را می‌توان در مورد هرچیز دوست داشتنی و فرح بخش مانند فعالیت‌های مختلف و انواع غذا به کار برد. «گراهام را دوست دارم». در زبان یونانی برای انواع مختلف عشق کلمات متفاوتی وجود دارد و درواقع کلمه عشق در زبان یونانی در قالب کلمات متعدد بیان می‌شود، اما در انگلیسی این کلمه با یک قالب هزاران معنی را تداعی می‌کند.


ریشهٔ واژه

در گذشته پنداشته می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد. ولی عربی و عبری هر دو از خانواده‌ٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی هماره در هر دو زبان عربی و عبری با معنی‌های همانند برگرفته می‌شوند. و شگفت است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد. ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی[۲] به معنی خواست، خواهش، گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن، جست‌وجو کردن» پیوند دارد. هم‌چنین، به گواهی شادروان فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری، خواسته و داراک باز مانده‌است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هند و اروپایی(زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن، جُستن می‌آید که ریخت نامی آن aisskā به چم خواست، گرایش، جست‌وجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هند و اروپایی نخستین ais بازمانده‌است.[۳] در عربی امروز نیز واژهٔ عشق کاربرد بسیاری ندارد و بیش‌تر حَبَّ (habba) و برگرفته‌های آن به کار می‌روند مانند: حب، حبیب، حبیبه، محبوب و دیگرها. فردوسی نیز که برای پاس‌داری از زبان فارسی از به کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و کوش‌مندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار می‌برد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جای‌گزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمیبرد.

 بررسی معنی

اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و مستلزم بحث‌های طولانی و دقیق است، اما جنبه‌های گوناگون آن را می‌توان از طریق بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت (وشکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولا درنقطه مقابل تنفر (یا بی احساسی محض) قرار می‌گیرد و در صورتی که درآن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد ودیگر افراد را توصیف کند که درآن زمزمه‌های رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می‌گیرد ؛ با وجودآنکه در برخی از تعاریف «عشق» بروجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافت‌های خاص تاکید دارد.

کاراکتر چینی سنتی  به مفهوم عشق (愛)  که از یک   قلب  (در وسط) تشکیل شده که حاوی «کشس»، «احساس» یا «تفاهم» است و یک احساس با ارزش را تداعی می‌کند.
کاراکتر چینی سنتی به مفهوم عشق (愛) که از یک قلب (در وسط) تشکیل شده که حاوی «کشس»، «احساس» یا «تفاهم» است و یک احساس با ارزش را تداعی می‌کند.

«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولا نوعی توجه واهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی‌ شود (مفهوم خودشیفتگی ). با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای وجود عشق را نفی می‌کنند. عده‌ای هم آنرا یک مفهوم انتزاعی جدید می‌دانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان‌ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن می‌دانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. (شعر عاشقانه باستان). عده دیگری هم می‌گویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی هم نیست، اما نمی‌توان آن را تعریف کرد و درواقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس » به دیگران است. عده‌ای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوه‌های آن در زندگی امروزی تعریف نمایند. تفاوت‌های فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای عمومی و فراگیر درمورد کلمه عشق را تقریبا ناممکن ساخته‌است. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده ، عشق به یک قانون یا موسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، و یا عشق به انواع مفاهیم دیگر مد نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز می‌دهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولا بحث درمورد آن به کلیشه‌های ذهنی خلاصه می‌شود ودرمورد این کلمه ضرب المثل ‌های زیادی وجود دارد، از گفته ویرجیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر میکند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است». برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» می‌داند که دربرابر ارزش نسبی قرار دارد.

 انواع

  • عشق حیرانی - اصطلاح حیرانی (Agape) توسط مسیحیان اولیه (و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است) برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شده‌است. این نوع از عشق بر اساس تصمیم و نه احساسات شکل می‌گیرد.
  • عشق با وقار - نوعی رفتار مودبانه وموقرانه که در اواخر قرون وسطی در مورد خانم‌ها و عاشقان آنها به کار می‌رفت
  • عشق آزاد - رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به ازدواج نمی‌شود
  • شیفتگی - در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار می‌رود یعنی «دوستت دارم چون..»
  • عشق افلاطونی – یک رابطه نزدیک که درآن رابطه جنسی وجود ندارد یا سرکوب یا محدود شده‌است.
  • عشق ظاهری - رابطه عاشقانه‌ای که در آن پختگی لازم وجود ندارد و «راستین» نیست. این کلمه دارای بار معنایی منفی است و تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معمولا کمتر راستین وواقعی است.
  • عشق راستین - عشق بدون قید و شرط یا انگیزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها یا عقایدش. همچنین به عشق بی قید و شرط اشاره دارد.
  • شهوت - عاطفه بر اساس شهوت و تمایل به ارضای نفس.
  • عشق لحظه‌ای - عشقی که در لحظه‌ای که فرد برای اولین بار با فردی تماس می‌گیرد به وجود می‌آید. از این عشق به مراتب در داستانها و ادبیات یاد شده‌است وبه “ love at first sight ” معروف است.


 دیدگاه‌های علمی

در طول تاریخ دو مقوله فلسفه ودین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان شناسی تکاملی ، زیست شناسی تکاملی، مردم شناسی ، علم اعصاب و زیست شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند. در مدلهای زیست شناشی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف ، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولا در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهمترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم بندی کرد.

 منشا شیمیایی

بر اساس شواهد علم اعصاب درهنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از : تستسترون ، اوستروژن ، دوپامین ، نورفینفرین ، سروتونین ، اوکنسیتوسین و وازوپرسین . درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و اوستروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولا دوپامین، نورفینفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند. در دسامبر ۲۰۰۵، دانشمندان ایتالیایی در دانشگاه پاویا متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصب شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد. «سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [ به طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml ] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml],[۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NT‌ها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریبا برابر سطح NGF گروه کنترل بود.» [1]

 دیدگاه‌های فرهنگی 

اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولا ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.

در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می خورد،که برخی از زمانهای دور وجود داشته است.درمتون اوستا و در گاثاها بارها ازمهر و دوستی سخن میان رفته و درمتون بجای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد.واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می خورد.مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی و سودا همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق بکاررفته یا میرود.در اشعار هم بخشی از داستان های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و ... به یان داستانهای عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و راعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کاآمدی عشق پرداخته اند.در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه های ذاتی به خدا را در درون خود می پروردند و به حالتی از جذب در راه حق میرسیدند که بدان عشق الهی میگفتندو اشعار بیشماری در همین مورد عشق سرئده اند که معشوق خود را خدا می دانستند.مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند.پاره ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل های عاشقانه زیادی استفاده نموده اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.

 دیدگاه‌های مذهبی

عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی). دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است وادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد وآنکه پرستیده می‌شود تفاوت وجود دارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم. در انجیل از عشق به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و رفتارها نام برده شده‌است که معنایی وسیع تر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعه‌ای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آنها عمل می‌کند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود وحتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتی ۸-۴: ۱۳ سخن به میان آمده‌است:

عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمی‌کن، د هرگز به خود نمی‌بالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمی‌شود، خطاهای دیگران را به خاطر نمی‌سپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی‌برد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پانیده‌است. عشق هرگز شکست نمی‌خورد.

مباحث مربوط به تعریف عشق

در اغلب لغت نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود. [۴]

  1. به طور کلی «علاقه» یک حالت ذهنی یا احساسی است که در طی آن فرد برای کسی یا چیزی نگران و دلواپس است. همچنین توجه و علاقه به کسی همواره با عدم قطعیت مسئولیت پذیری و درک مخاطب همراه است و عامل ایجاد اضطراب است. مراقبت از اشیا مانند یک خانه معمولا به صورت نگهداری و محافظت از آنها و یا پذیرش مسئولیت در قبال آنها همراه است.
  1. « دوستی » - رابطه یا همکاری مناسب بین دوفرد.
  1. « وصال » - ذوب شدن عاشق در معشوق ؛ حالت نهایی عشق راستین.
  1. « خانواده » - افرادی که از طریق اصل و نسب با یکدیگر ارتباط دارند.
  1. « پیوند روحی » - رابطه بین فرد و فردی که جزئی از وجود وی است.

توماس جای اورد عشق رایک عمل اختیاری می‌داند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقا شخصیت صورت می‌پذیرد. اورد تعریف خود را در زمینه‌های دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده می‌داند.

 همچنین رجوع کنید به

الگو:Col-start الگو:Col-break

الگو:Col-break

الگو:Col-break

|}

نکات

  1. بابک احمدی. «فصل دشواری‌های تعریف هنر». حقیقت و زیبایی. سال ۱۳۸۶، ISBN:۹۷۸-۹۶۴-۳۰۵-۱۱۵-۰، ‏صفحه ۷۸. 
  2. نوشتاری از محمد حیدری ملایری
  3. نوشتاری از محمد حیدری ملایری
  4. Oxford Illustrated American Dictionary (۱۹۹۸) + Merriam-Webster Collegiate Dictionary (۲۰۰۰).


 منابع

  • Roger Allen, Hillar Kilpatrick, and Ed de Moor, eds. Love and Sexuality in Modern Arabic Literature. London: Saqi Books, ۱۹۹۵.
  • Shadi Bartsch and Thomas Bartscherer, eds. Erotikon: Essays on Eros, Ancient and Modern. Chicago: University of Chicago Press, ۲۰۰۵.
  • Helen Fisher. Why We Love: the Nature and Chemistry of Romantic Love
  • ویکیپدیای انگلیسی
  • بخش ریشهٔ واژه از نوشتاری از محمد حیدری ملایری

برگرفته از  http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B4%D9%82

خدمت سربازی که بودیم دوستی داشتیم بچه میانه بود .بیتی در مورد محبت گفت که خیلی قشنگ بود و همیشه یادمه

      محبت بیر بلا شی دور گرفتار اولمیان بیلمز    

  زمستان چکمین بلبل بهارین قدرینی بیلمز

معنیش تا جایی که یادمه این بود :محبت دردیست که فقط مبتلایان آن را درک میکنند و بلبلی که زمستان را ندیده باشد قدر بهار را نمیداند

از دوستان آذری میخوام معنی دقیق این بیت را مرحمت فرمایند

عجب صبری خدا دارد !-شعر معینی کرمانشاهی

عجب صبری خدا دارد

 

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    همان یک لحظه ی اول ،

    که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،

    جهان را با همه زیبایی و زشتی ،

    به روی یکدگر ، ویرانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    که در همسایه ی صد ها گرسنه ، چند  بزمی  گرم عیش و نوش می دیدم ،

    نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ،

    بر لبِ ، پیمانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی  رنگین ،

    زمین و آسمان را

    واژگون ، مستانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    نه طاعت می پذیرفتم ،

    نه گوش از بهر این بیداد گر ها تیز کرده ،

    پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

    سبحه ی ، صد دانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

    هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

    آواره و دیوانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    بگرد شمع سوزان ِ دل عشاق سرگردان ،

    سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

    پروانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    به عرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

     تا که می دیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،

    گردش این چرخ را

    وارونه ، بی صبرانه می کردم  .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

     اگر من جای او بودم .

    که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنه ی این علم ِ عالم سوز مردم کش ،

    به جز اندیشه ی عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

     در این دنیای ، پر افسانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    چرا من جای او باشم .

    همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد

    وگرنه من به جای او چو بودم ،

    یک نفس کی عادلانه سازشی ،

    با جاهل و فرزانه می کردم .

    عجب صبری خدا دارد !   عجب صبری خدا دارد !

شعری از: معینی کرمانشاهی

من که خیلی  حال کردم .اما  خدائیش  : عجب صبری خدا دارد !!!

 

عمر خیام-زندگینامه

عمر خیام

 

 

حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری (زاده ۴۳۹ قمری، مرگ در ۵۱۷ یا ۵۲۶ قمری) [۱] به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری[۲] هم نامیده شده است. او از ریاضی‌دانان، اخترشناسان و شُعرای بنام ایران در دوره سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و دارای لقب حجةالحق بوده‌است،[۳] ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد.[نیازمند منبع] افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند. فیتزجرالد [۴] رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده که بیشتر مایه شهرت وی در مغرب‌زمین گردیده‌است. یکی از برجسته‌ترین‌ کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک ،که در دوره سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶-۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجهٔ سوم و مطالعات‌اش در بارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده است.[۵]

ادامه مطلب ...

خدا همین نزدیکی ست

خدا همین نزدیکی ست

وقتی چشمان خسته ات را بر روی تمام دورنگی ها و بی محبتی ها می بندی، وقتی دست های خالی ات را نگاه می کنی، زمانی که برای یاری کردن دست دراز می کردی و اکنون کسی نیست تا نهال سبز امید را به تو هدیه دهد، وقتی آنقدر گریه می کنی که دیگر اشکی منتظر جاری شدن از چشمانت نیست، وقتی دنبال آغوشی پر از محبت می گردی، وقتی دلت برای قشنگی فرشته ها و زیبایی خنده هایشان و جذابیت چشمان پری تنگ شده و ندایی درون قلبت برخاسته، مطمئن باش که بخشنده تر و مهربان تر از خدا نخواهی یافت. به سویش برو. او با آغوش باز منتظر توست.

درباره گوگل

گوگل

 

 
نوع شرکتاینترنت
تأسیسکالیفرنیا
۷ سپتامبر ۱۹۹۸ (میلادی)
وب‌گاهwww.google.com


گوگل، گوگل شرکتی آمریکایی است که از طریق تبلیغاتی که به همراه خدمات متنوع خود ارائه می‌کند و یا فروش همان خدمات، بدون فرستادن تبلیغات، کسب درآمد می‌کند. این خدمات شامل مواردی چون جستجوی اینترنتی، ای‌میل، نقشه برخط، نرم‌افزارهای اداری، شبکه‌های اجتماعی و اشتراک فایل‌های ویدئویی می‌شود.

 

تاریخچه

دو دانشجوی دکترای دانشگاه استنفورد، یعنی لری پیج و سرگئی برین، گوگل را در سال ۱۹۹۸ تأسیس کردند. این شرکت خصوصی در ماه ژوئن ۱۹۹۹ / تیر ۱۳۷۹ رسمأ با سرمایه تأسیس ۲۵ میلیون دلار معرفی شد[نیازمند منبع]. این شرکت همراهانی را چون کلاینر پرکینز کاوفیلد و سیکوال کپیتال را پیدا کرد. گوگل سرویس و خدمات عمومی اصلی خود را در وب‌ سایت خود در www.google.com ارائه می‌دهد. این شرکت همچنین سرویس جستجوی پیشرفته را برای فراهم سازی اطلاعات محتوایی نیز ارائه می‌دهد.

شعار و هدف گوگل

شعار رسمی گوگل «شرارت ممنوع» است که «هرگز بد نباشید» هم معنی می‌شود. هدف اعلامی گوگل از طرف بنیان گذاران آن «لری و سرگئی»، عبارت از سامان دادن تمامی اطلاعات دنیا است.

فناوری گوگل

ناوری متحول جستجوی گوگل و طراحی اینترفیس مطلوب برای کاربران، گوگل را به عنوان بخشی از ماشین‌های جستجوی نسل جدید تبدیل کرده‌است. فراتر از استفاده از فناوری کلمات کلیدی، گوگل براساس فناوری رتبه صفحه (PageRank) نیز پایه‌گذاری شده، که این فناوری باعث می‌شود تا نتایج مهم‌تر در یک جستجو بالاتر دیده شوند.

رتبهٔ صفحهٔ یک سنجش معقول را برای اعتبار صفحات وبی که بر اساس معادله برابر ۵۰۰ میلیون متغیر و بیش از ۲ بیلیون شرایط محاسبه شدند را ایفا می‌کند. رتبه صفحه از ساختار پیوند عظیم وب به عنوان ابزار سازماندهی استفاده می‌کند. وجود یک پیوند از صفحه A به صفحه B به عنوان یک امتیاز توسط گوگل تفسیر می‌شود. با مجموع این امتیازها، گوگل تشخیص می‌دهد که کدام صفحه مهم‌تر است. همچنین گوگل این صفحات را تجزیه و تحلیل می‌کند.

مجتمع گوگل با داشتن بیش از ۱۵۰ هزار سرور[نیازمند منبع]، روش‌های جستجوی خودکار انسداد اینترفیس دستی است. بر خلاف ماشین‌های جستجوی دیگر، گوگل ساختاربندی شده تا نتایج جستجوی را به بهترین شکل برای تجارت ارائه دهد.


 گروه مدیریت

 
  • دکتر اریک ا. اشمیت، رییس کل و رییس هیأت مدیره
  • لری پیج، کمک مؤسس و رییس، محصولات
  • سرگئی برین، کمک مؤسس و رییس، تکنولوژی
  • امید کردستانی، معاون رییس، توسعهٔ تجاری و فروش
  • وینی روسینگ، معاون رییس مهندسی
  • سیندی مک کفری، معاون رییس، ارتباطات
  • جوان بردی، معاون رییس، خدمات جستجو
  • تیم آرمسترونگ، معاون رییس، فروش آگهی
  • اورس هولتزل، شخص گوگل
  • کریگ سیلور اشتاین، مدیر تکنولوژی

 معنی گوگل

گوگل بر گرفته شده از کلمه Googol که به معنی «یک عدد یک و صد صفر جلوی آن» است که توسط میلتون سیروتا پسر خواهر ادوارد کاسنر ریاضیدان آمریکایی اختراع شده‌است. این موضوع «یک عدد یک و صد صفر جلوی آن»، نوعی شعار و در واقع مقصود موضوع است. بدین معنی که گوگل قصد دارد تا سرویس‌ها، اهداف و اطلاع‌رسانی و اطلاعات خود را تا آن مقدار در وب در جهان گسترش دهد.

محصولات

 کاربردهای گوگل

 جست و جو میان سایت ها

مسلماً این کاری است که گوگل به خاطر آن در سراسر جهان معروف شده. قدرت جست و جوی عجیب و غریب و استفاده از تکنولوژی‌های به روز برای یافتن آن چیزی که شما می‌خواهید به آن برسید گوگل را به محبوب ترین موتور جست و جو گر دنیای مجازی معرفی کرده‌است. ماموریت گوگل ارائه بهترین تجربه جستجو دراینترنت بوسیله در دسترس و مورد استفاده قراردادن عمومی اطلاعات جهان است. گوگل، ایجادکننده بزرگترین ماشین جستجوی جهان، سریعترین و آسانترین راه پیدا کردن اطلاعات روی اینترنت راارائه می‌کند. با دستیابی به بیش از ۱٫۳ میلیارد صفحه گوگل نتایج را در ظرف کمتر از یک دوم ثانیه به کاربران در سراسر جهان ارائه می‌کند. اکنون، گوگل روزانه به بیش از ۱۰۰ میلیون تقاضای جستجو پاسخ می‌دهد. برای استفاده از این امکان کافی است به این سایت بروید: گوگل

جست و جو در میان وبلاگ ها

بهتر است بدانید که اگر می‌خواهید دنبال موضوع خیلی خاصی باشید وبلاگ‌ها بهترین مکان برای جست و جوی شما هستند به همین منظور گوگل هم امکانی را برای شما فراهم آورده‌است که فقط در وبلاگ‌ها جست و جو کنید:جست و جو بلاگ

 جست و جو برای عکس ها

آرشیوی از ۳۵۰ میلیون عکس که از سرتا سر وب گلچین شده‌اند. در این بخش شما براحتی میتوانید حتی بصورت فارسی دنبال عکس مورد نظرتان بگردید. در اختیار قرار دادن امکانات فراوان برای تعیین نوع عکس کار شما را برای یافتن عکس مورد نظر به راحتی یک آب خوردن می‌کند. البته باید به این نکته هم توجه داشته باشید که پیدا کردن عکس‌های مستهجن از طریق این امکان گوگل اصلاً ساده نیست و این فیلترینگ خودکار گوگل مورد توجه بسیاری از کشورها قرار گرفته‌است. شما می‌توانید از طریق این آدرس به جست و جوی عکس‌های گوگل راه پیدا کنید: جست و جو عکس‌های گوگلی

 جدید ترین نقشه ها

موقع مسافرت است و نیاز به یک نقشهٔ خوب از ایران (یا هر جای جهان دارید) بهترین جا برای مراجعه سایت نقشهٔ گوگلی است. البته نقشه‌های ایران گوگل هنوز خیلی دقیق نیست اما مطمئن باشید که با این حجم استفادهٔ کاربران ایرانی از گوگل به زودی خیلی از ایرانی‌ها از این نقشه‌ها استفاده خواهند کرد.

 جی میل

 

 گوگل داک

استفاده از این امکان برای کسایی مفید است که تمام روز به اینترنت متصل باشند و مشغلهٔ زیادی هم داشته باشند که احتمالاً شما جزو این دسته نیستید اما بالاخره ممکن است که کسی در خانواده داشته باشید که به این چنین امکانی نیاز داشته باشد پس دست به کار شوید و امکان جدید گوگل را به وی معرفی کنید: یک دفتر کار مجازی با همهٔ امکاناتی که می‌خواهیم در یک دفتر کار داشته باشیم. سری به سایت سند گوگلی بزنید.

 گروه‌های گوگلی

شاید بگویید که این امکان گوگل یک کپی برداری از سایت یاهو باشد اما مسئولان سایت گوگل در جواب گفته‌اند که این نیاز برای کاربران جمیل گوگل حس می‌شد پس گروه گوگل را هم راه انداختیم. گروه‌های گوگلی یک فضای مجازی برای شماست تا بتوانید با دوستانتان ارتباط تنگاتنگی داشته باشید. مثلاً می‌توانید با بچه‌های مدرسه یک گروه به نام مدرسه تان راه بیاندازید و هر روز در مورد اخبار مدرسه در آن گفت و گو کنید. البته برای استفاده از این امکان نیاز به جمیل داریدها. گروه گوگلی

دنیای عکس در دنیای مجازی

اگر عکاسید، یا به عکاسی علاقه دارید، یا دنبال عکس‌های خیلی خاص هستید یکی از بهترین فضاهای دنیای مجازی را گوگل به شما تقدیم می‌کند. کافی است به این آدرس عکس گوگلی سری بزنید، نرم افزار این امکان را دریافت کنید و از آن به بعد هر چی که دلتان می‌خواهد عکس‌هایی که گرفته‌اید را در معرض تماشای کل دنیا بگذارید(نگران نباشید ! این امکان در دست شماست که بگویید برای چه کسانی نمایش داده شود). البته برای این کار هم نیاز به جمیل دارید که وقتی که نرم افزار را دریافت کردید می‌توانید به راحتی از طریق آن جمیل بسازید.

 موبایل گوگلی

اگر موبایل با امکان GPRS دارید مثل ایرانسل و می‌خواهید پنج شنبه و جمعه را در اینترنت به صورت مجانی گشت بزنید ؛ گوگل برای شما که موبایل دستتان گرفتید یک امکان جدا گانه در نظر گرفته‌است: موبایل گوگلی . حالا دیگر نیاز نیست از تمام امکانات گوگل به راحت ترین وجه ممکن می‌توانید بهره مند شوید.

 زمین در اختیار شماست

تجسم کنید که می‌توانید تمام کرهٔ زمین را در عرض چند دقیقه بگردید و هر جایی که می‌خواهید را ببینید. مطمئن باشید شما ژول ورن دوم نیستید که «سفر به دور کرهٔ زمین در چند دقیقه» را نوشته‌اید بلکه یک کاربر از زمین گوگلی هستید که می‌توانید با داشتن یک اینترنت پر سرعت هر جای کرهٔ زمین را از آن بالا(یعنی توسط ماهواره) ببینید. شک نکنید. تنها کاری که باید بکنید گرفتن نرم افزار آن است. حال شما صاحب زمین هستید. ماه و مریخ را هم می‌خواهید؟ بعد از این که گوگل امکان دیدن زمین را برای مردمان کرهٔ خاکی فراهم آورد و با استقبال شدید آن‌ها روبرو شد به فکر این افتاد که همین کار را هم با ماه و مریخ انجام دهد. به ماه گوگلی و مریخ گوگلی سری بزنید و ببینید که آب و هوا در آن جا چطور است؟

 آب و هوا

صفحهٔ کار گوگل را از این سایت آب و هوای گوگلی دانلود کنید تا بتوانید به سریع ترین وجه ممکن از قدرت جست و جوی گوگل و هم چنین آب و هوای شهر تان (حتی در ایران) با خبر شوید.

 بلاگر

یکی از محبوب ترین سایت‌ها برای نوشتن وبلاگ سایتی است به نام بلاگر. جالب است که بدانید که این سایت متعلق به گوگل است. پس اگر می‌خواهید که وبلاگ شما در صدر موارد جست و جوی گوگل قرار گیرد این سایت بهترین گزینه‌است.

 یوتیوب

 

اندروید

 

اندروید نام سیستم عاملی است که گوگل با همکاری ده‌ها شرکت دیگر برای گوشی‌های تلفن همراه می‌سازد. اندروید بر پایهٔ لینوکس ساخته شده‌است.

 جستارهای وابسته

برگرفته از http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D9%88%DA%AF%D9%84

خدا

خدا

در میان دین‌ها و طرز فکرهای گوناگون آدمیان، باور به موجود یا موجوداتی برتر به نام خُدا حضور دارد.

واژه‌شناسی

واژه خدا یا خدای از واژه اوستایی خوذاته xvaďâta که در اوستا صفت است گرفته شده است. معنای این واژه برابر است با پاینده به داد خود یا خودِ قانون.این واژه در پارسی میانه به ریخت خوتای(مانند خوتای‌نامَک) و به معنای آفریدگار یاد شده و به این ترتیب به فارسی امروز نیز رسیده است.*[1]

 نام خدا در درازای تاریخ ایران

 رابطه خدا و دین

بین خدا و دین رابطه مستقیمی برقرار نیست و افراد بی دین یا به زبان عربی لامذهبی هستند که هم زمان با بی دینی به خدا معتقدند به این افراد دئیست گفته می‌شود. همچنین ادیانی وجود دارند که پیروانشان معتقد به وجود خدا نیستند، بودیسم و بسیاری از ادیان آسیای شرقی اینگونه هستند. اگر فردی به خدا اعتقاد نداشته باشد به او بی خدا یا خدانشناس می گویند و اگر کسی به وجود خدا معتقد باشد او را خداباور یا خداشناس میخوانند.

در دین‌های یکتاپرست جهان، مفهوم خدا به یک موجود برتر که آفریننده جهان هستی دانسته می‌شود، اطلاق می‌گردد. از جمله دین‌های یکتاپرست می‌توان دین‌های ابراهیمی (مسیحیت، یهودیت و اسلام) را نام برد. در این دسته از ادیان صفات گوناگونی به موجودیت خدا نسبت داده می‌شود از جمله خشم، مهربانی، جاودانگی، آمرزندگی، فرزانگی و غیره. این بینش مذهبی بر این باور است که خداوند موجود برتر و بی نیازیست که جهان و انسان را آفریده است. مهم‌ترین نکته در ادیان یکتاپرستی بجامانده بویژه دین اسلام در بحث خداشناسی این نظریه است که شناخت خدا با عقل و خرد به ابزار بشری مقدور نیست و تنها راه و مطمئن ترین، راه فطرتی است که خلقت اولیه ما بر آن نهاده شده است.


در دین‌های دوگانه‌انگار همچون آیین زرتشت[نیازمند منبع]، دو موجود برتر و آفریننده در نظر گرفته می‌شود یکی سرچشمه خوبی‌ها و دیگری خاستگاه بدی‌ها، هرچند نام خدا برای موجودی که سرچشمه خوبی‌ها پنداشته می‌شود بکار می‌رود.[نیازمند منبع]

در باور دسته دیگری از دین‌ها از جمله بوداگرایی و هندوگرایی خدایان زیادی وجود دارند. این خدایان یا ایزدان معمولاً نمادهای جنبه‌های گوناگون جهان برتر و ماوراءالطبیعه هستند. به این‌گونه دین‌ها، دین‌های چندخدا گفته می‌شود.*[2]

در باور صوفی‌گرایان، موجود برتر یعنی خدا، (که صوفیان آن را «حق» می‌نامند) موجودی است که به هیچیک از صفاتی که در جهان ما یا در ذهن ما حضور دارند منسوب نیست.

گروه دیگری (از جمله عده‌ای از صوفیان) به همه خدایی (PANTHEISM) باور دارند. همه‌خداباوران یا بدیگر سخن، گرایندگان به مفهوم وحدت وجود، کل همین جهان را برابر با خدا می‌دانند.

گروه دیگری نیز به خدافراگیردانی (Panentheism) باور دارند. خدا-فراگیر-دانی شکلی از خداپرستی است که معتقد است خدا دربر گیرنده جهان است ولی برابر با جهان نیست. یعنی جهان ما بخشی از خداست.

به کسانی که به آفریننده و موجودی برتر باور ندارند ناخداباور (آتئیست) گفته می‌شود. آتئیست: گروهی که معتقد به وجود پروردگاری که خالق -بالغ-بخشنده - صاحب بهشت و دوزخ و غیره نیستند و انسان را آزاد وخارج از هر وابستگی می‌دانند و در اصل و جوهر به همه اعتقادات و رفتارهای مذهبی عمل می‌کنند ولی از هیچیک هیچ ندارند. به گفتار نیک و پندار نیک و کردار نیک معتقدند ولی زرتشت نیستند .به نیکوکاری و بخشندگی و دستگیری از بینوایان و یتیمان و غیره معتقدند ولی صوفی نیستند.

تعریف لغوی واژه خدا

در زبان فارسی خدا از ترکیب "خود" و "آی" تشکیل شده است. برخی معتقدند به دلیل همین تعریف لغوی اساساً آنچه در فرهنگ ایران آن را خدا می‌دانند متفاوت با چیزی است که سایر فرهنگها آن را خدا می‌دانند. در این مورد دیدگاه کارل گوستاو یونگ جالب توجه است که یهوه (نام خدای یهودیان) را موجودی می داند که بکلی در تسلط ضمیر ناخودآگاه خویش است و قدرت مطلق و احاطه او بر تمام دنیا را به ناآگاهی او از خود نسبت می‌دهد که باعث می شود او هیچ گاه به مانعی در برابر خود برنخورد و ناتوانی برایش بی معنا باشد. از همین رهگذر حضور کیفیات متضاد (مانند ظلم و عدل ) در او توجیه می شود.[۱]

 تعریف فلسفی خدا

بیشتر فلاسفه تحلیلی معتقدند خدا موجودی کامل است، کمال او به این معنی است که اگر او ویژگی را داشته باشد آن ویژگی را به حد کمال دارد. اگر دانشی داشته باشد دانش را به حد کمال دارد (علیم است) اگر قدرتی داشته باشد قدرت او در حد کمال است (قدیر است)، خدا از نگر اخلاقی نیز موجودی کامل است یعنی موجودی مطلقاً خوب و اخلاقمدار است. سایر ویژگیهایی که فلاسفه خداگرا معمولاً برای خدا قائل هستند از این قرارند:

یک موجود/وجود است و وجود داشتن او عینی است. خالق است. دارای شخصیت است، دارای شعور و اختیار است. ناظم و نگهدارنده و ناظر است. خیر و نیک است. مهربان است. زیبا است. بزرگ است. بخشنده و عادل است. ماورای طبیعت. ازلی و ابدی است و جاودان است. بدون اشکال و کامل است. در ذات خود ثابت است. بینهایت است. مقدس است. تماماً زیبایی و والایی است. قدرتمند و قادر، و قدیر است. دانای کل، و علیم است. همه جا حاضر است.

تعریف صوفیانه خدا

صوفیان معمولاً معتقدند خدا را نمی‌توان دارای هیچ ویژگی (از جمله ویژگی های انسان‌دیسی) دانست و او توصیف نشدنی است. صوفیان برای عقلانیت در شناخت خدا اهمیتی قائل نیستند و معتقدند تنها از راه شهود و سایر روشهای درونی میتوان به وجود خدا پی برد.

 تعریف خدا در اسلام

نام خاص خدا در اسلام الله است.

مقاله اصلی:الله

 خدا از دیدگاه دین بهائی

دین بهائی خدا را «ذات غیب منیع لا یدرک» می‌داند، که شناسائی آن از طریق انسان امکان پذیر نیست، زیرا مادون مافوق خود را درک ننماید. مانند جامدات که از درک انسان عاجزند.

و همواره بین خدا و انسان رابطه‌ای وجود داشته و دارد که به خاطر وجود چنین رابطه‌ای است که خداوند هیچگاه انسان را فراموش نمی‌کند و هر موقع مشاهده کند که بندگانش از راه درست دور افتاده‌اند با فرستادن پیامبران باعث می‌شود تا انسان‌ها به راه راست هدایت می‌شوند. بهائیان بر این باورند که خدا در هر زمانی بنا بر اقتضای زمان و مکان فردی را برای پیامبری بر روی زمین انتخاب می‌نماید.

هر چند بهائیان دلائلی را که در رد وجود خدا اقامه می‌شود با برهان منطقی رد می‌کنند اما در عین حال نمی‌کوشند وجود خدا را با دلیل و منطق اثبات کنند، زیرا بر این باورند که آن چه به دلیل اثبات شود به ناچار پیدا و در یافتنی خواهد شد و ناگزیر با تعریفی که برای خدا قائلند «ذات غیب منیع لا یدرک» تناقض خواهد یافت.

از نظر بهائیان، تنها راه شناسایی خداوند، شناخت مظهر ظهور است، زیرا تفکّر و تعقّل آدمی هیچ‌گاه به مقام الهی راه ندارد و هرآنچه که انسان در مورد ذات الهی بیندیشد، زاییدهٔ فکر و خیال او است. امّا مظهر ظهور الهی، جامع تمام صفات و اسماء الهی است و قابل شناسایی می‌باشد. البته شدّت ظهور صفات الهی در مظاهر ظهوری که در زمان و مکان متفاوت ظهور نموده‌اند متفاوت است.[۲]

آیا وجود خدا بدیهی است؟

معمولاً نظر متکلمین اسلامی این بوده است که وجود خدا بدیهی است، از نظر بسیاری از فلاسفه خداباور همچون آکوئیناس و کانت وجود خدا بدیهی نیست و مسلماً از نظر فلاسفه ندانمگرا و بیخدا وجود خدا بدیهی نیست. برخی از فلاسفه بیخدا معتقدند عدم وجود خدا بدیهی است.

وجود چیزی بدیهی است که وجود آن نیازمند اثبات نباشد. مثلاً اینکه همه اسبهای ترکمن اسب هستند امری بدیهی است. برخی از فلاسفه خداباور مانند ملاصدرا، انسلم و دکارت با دفاع از براهین وجودی اثبات وجود خدا تلاش کردند نشان دهند که وجود خدا بدیهی است.

آیا می‌توان وجود خدا را شناخت؟

کسانی که معتقدند وجود خدا را می‌توان شناخت یا تئیست هستند و یا آتئیست، کسانی که معتقدند وجود یا عدم وجود خدا را نمی‌توان شناخت اگناستیک هستند.

 آیا وجود خدا را می‌توان اثبات کرد؟

ر چند خداباوران معتقدند وجود خدا را می‌توان اثبات کرد و برای اثبات وجود خدا براهینی اقامه می‌کنند، اما ندانمگرایان و بیخدایان منتقد این برهان‌ها بوده و با دلایلی سعی در غیر موجه نشان دادن وجود خدا را دارند. از طرف دیگر، ندانمگرایان و خداباوران منتقد براهین اثبات عدم وجود خدا بوده، و معتقدند این برهانها دارای اشکال هستند و نمی‌توانند عدم وجود خدا را اثبات کنند.

کانت فیلسوف بزرگ از طرفداران سرسخت وجود خدا بود. بر عکس، کارل مارکس، ژان پل سارتر، و فریدریش انگلس به وجود خدا اعتقادی نداشتند.

برخی بیخدایان معتقدند که عدم وجود خدا را نمی‌توان اثبات کرد، اما از طرف دیگر، زحمت اثبات وجود خدا بر دوش مدعی وجود خداست. این دسته معقدند که برای باور نداشتن به چیزی لازم نیست که عدم وجود آن ثابت شود. به نظر آنان، بی شمار چیز موهومی را می توان نام برد، اما نمی توان وجودشان را اثبات کرد. مثلاً اسب تک شاخ، هیولای اسپاگتی پرنده و غیره.

 پانویس

^  پورداوود،ابراهیم؛آناهیتا

^ از دید کارل گوستاو یونگ خدایان گوناگون در واقع نمودار نیروهای روانی اساسی عناصر عمدتاً خودفرمان ولی نه کاملاً خودآگاه روان هستند.

 جستارهای وابسته

ناخداباور

 منابع

  • ابراهیم پورداوود؛ آناهیتا
  • یونگ، کارل گوستاو، پاسخ به ایوب، فؤاد روحانی، ۱۳۷۷، تهران، جامی، ۳-۵۶۲۰-۹۶۴ ISBN

برگرفته از http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%AF%D8%A7

ای نازنینم !

ای نازنینم! ای وجود مهربان!
ای زیبای دلسوز! ای غرق در محیط و من! ای ناتصور!
ای خدای بزرگ و فاعل!
تو را به خوب روحانت قسم، تو را به دل شکستگان دربارت،
تو را به اشک لرزان کودکی یتیم، تو را به فریاد و زجر مادر در هنگام تولد کودکش
تو را قسم به لحظه دمیدن روحت در کالبد آدمیت
مگذار لحظه‌ای از وجودت غافل شویم
مگذار ظاهر این دنیا ما را از باطن خودمان دور کند
ای یکتا!ای یگانه!ای کمال مطلوب و منتهای آرزوها.
ای بخشاینده دنیا و آخرت..
مثل من مثل درویش تهیدستی است که جز تو توانگری نمی شناسد تا دست دریوزگی به درگاهش پیش برد.
مثل من مثل گناه کاری است که جز تو آمرزنده ای سراغ ندارد تا از وی مرحمت و مغفرت تمنا کند.
مثل من مثل نا توانی است که جز تو توانایی نمیبیند تا از قدرتش

بهره مند شود.
ای که ابرهای کدورت و غم را از افق فکرها کنار می زنی!
ای خداوند جلال و اکرام!
ای پروردگار من!
به حق آن کس که از انبوه بندگان خویش انتخابش کرده ای و ما لحظه شماری می کنیم تا قدم بر چشمان ما گذارد..
با من بمان، که ظلمت شب از راه می‌رسد، وقتی که هیچ یاوری نیست و آسایش گریخته است.
خدایا! ای یاور بی‌کسان با من بمان، در هر لحظه به حضور تو نیازمندم.
چه چیزی جز لطف تو می‌تواند ترس ها را در هم بشکند؟
چه کسی جز تو می‌تواند راهنما و پناه من باشد؟
در روزهای ابری و آفتابی با من بمان، از هیچ دشمنی نمی‌هراسم، چون تو در کنار منی!
آنجا که تو هستی اشک‌ها سوزنده نیستند، مرگ هم تلخ نیست.
خدایا! اگر با من بمانی، همیشه پیروزم. خدایا در زندگی هرگز از یاد نمی‌برم،
گرچه والدینم موهبت تولد در این دنیا را به من عطا کردند،
اما تو هستی که موهبت زندگی جاودانه را به من می‌بخشی!
خدایا! اگر با من باشی چه کسی می‌تواند علیه من باشد؟
اگر من با تو باشم چگونه ممکن است که دشوارها نصیبم شوند و از میان برداشته نشوند؟
خدایا چنان نزدیکی که نمی‌توانم ببینمت صدای تو هر لحظه با من سخن می‌گوید، اما من آن را نمی‌شنوم.
مرا به اعماق درونم ببر تا شکوه بی‌پرده جمال تو را بشنوم.
مرا بیاموز که پیوسته تو را بجویم و همواره به عنوان یگانه پناهگاهم به تو رو کنم.

رساترین صدا و زیباترین سیما

رساترین صدا و زیباترین سیما


نویسنده: علی اکبر رشادتی

استفاده درست از نعمتها
    هر کسی به حکم طبیعت انسانی، به خودش می بالد. بارها دیده شده که کسی جلوی آب و آینه قرار می گیرد و از خود می پرسد چه قدر زیبایم و یا در حمام صدایش را رها می کند و از خودش متشکر می شود که چه صدای خوش و رسایی دارد. به حتم هر کسی بشنود غش می کند.
    برخی بر این باورند که اگر ماه در نیاید جمال و کمال ایشان در آن حد و اندازه است که بتواند به ماه بگوید تو در نیا که من در آمده ام . این تفکر اگر در باره خودشان پدید نیاید دست کم درباره فرزندانشان صدق می کند و نام آنها را می گذارند مهتاب و خورشید تا به ماه و خورشید طعنه زنند.
    چنین تفکر و اندیشه ای برخی را از راه به در می کند . بسیاری از کسانی که دارای صوت خوش و رسایی هستند و از جمالی بهره مند می باشند گرفتار خودباوری افراطی می شوند و کم کم در دامی می افتند که از نعمت خدادادی نه تنها به درستی بهره نمی گیرند بلکه کفران نعمت هم می کنند.
    اگر شکر نعمت آن است که از آن به درستی بهره گیرند اینان با استفاده نادرست از نعمت زیبایی و رسایی به گمراهی کشیده می شوند و دیگران را به گمراهی می کشند.
    البته این اختصاص به این افراد ندارد و هر کسی در جایی که نشسته و از هر نعمتی سود می برد گرفتار این مشکل می شود و به نوعی گرفتار گمراهی می گردد.
    فرعون در مقام قدرت، چنان به گمراهی می افتد که خود را گم می کند و ادعای خدایی می کند. دیگرانی نیز این گونه در دام هر مقام و قدرت و نعمتی گرفتار می شوند و از آن به جای تعالی نفس و جامعه برای تخریب و نابودی خود و دیگران استفاده می کنند.
    
    راه بهانه جویان بسته می شود
    عده ای از کسانی که زیبا هستند و یا از صدای خوشی برخوردار می باشند در دام لهو و لعب می افتند و به جای اینکه از آن نعمت سودبرند آن نعمت ، نقمت و بلای جان ایشان می شود.
    در روایت است که در روز قیامت این افراد که به سبب صدای خوش، به لهو و لعب وفساد و تباهی افتاده و دیگران را نیز گمراه کرده اند می پرسند چرا چنین کردی وبه فساد افتادی ودیگری را نیز فاسد کردی؟
    آن فرد خوش صدا می گوید: خدایا به من صدای خوشی دادی و هر کسی که می شنید عاشق آن می شد و این موجب شد تا گمراه شوم و پایم به مراکز لهو ولعب و فساد باز شود.
    در آن زمان حضرت داود (ع) را می آورند تا برای این شخص بخواند. وقتی می خواند همه مدهوش می شوند. زیرا صوت داودی چنان خوش است که کسی را توان و طاقت شنیدن آن نیست.
    می گویند در میان عرب ها برخی چنان صدای خوش و رسایی داشتند که وقتی می خواندند شتران به وجد می آمدند و به حرکت خویش چنان سریع و تند ادامه می دادند که وقتی به مقصد می رسیدند جان از تن این شتران به در می رفت.
    صوت داودی چنان می کرد که پرندگان و مرغان آسمان و زمین را به وجد می آورد و تنها شتران و یا انسانها اسیر صدایش نبودند.
    خداوند می گوید: این بنده من چنان صدای رسا و خوشی داشت که هیچ کسی را توان و طاقت شنیدن آن نبود و بی هوش می شدند ولی این صدای خوش او موجب نشد تا خود گمراه شود و یا دیگری را به گمراهی بکشاند بلکه مردم را با سرودهای خوش، به دین و توحید دعوت می کرد که مزامیر داودی هنوز معروف و مشهور است.
    دیگری را می آورند و می گوید: خدایا زیبایی ام مرا فریفت و به بزم و مراکز لهو و لعب کشاند و خود و دیگری را فاسد کردم و به تباهی کشاندم. اگر تو مرا زیبا نمی آفریدی این چنین گرفتار و بدبخت نمی شدم و دیگران را گمراه نمی کردم تا شقاوت آنان دامن گیر من هم شود.
    خداوند حضرت یوسف (ع) را می آورد و همه در برابر زیبائی او ، مات و مبهوت می شوند و همانند زنان دربار او را بزرگ می شمارند و ناخودآگاه در برابر زیبایی او فرو می مانند.
    آن گاه خداوند می گوید: ای بنده من!تو زیباتر بودی یا حضرت یوسف(ع) که خودش را حفظ کرد و به مقام عصمت رسید و از فواید زیبایی بهره مند شد و آن را در کار خیر و نیک به کار گرفت؟
    در برابر هر چیزی مانند قدرت فرعونی ، قدرت سلیمانی و پادشاهی او بر موجودات از جن و انس و پرندگان و درندگان وچرندگان را نشان می دهند و...
    به هر حال باید گفت که آدمی می بایست به خود مغرور نشود و نعمتی را برای خود نقمت نسازد و به درستی از هر نعمتی که خدواند به وی داده بهره گیرد.
    از نویسنده خوب و توانا این انتظار است که مطالب حق بنویسد و در راه عدالت و آزادی و تعالی و تکامل مردم از آن بهره ببرد و یا از شاعر و یا هنرمند انتظار آن است که در راستای کمال از آن استفاده کند نه این که آن را عامل گمراهی خود و دیگران و یا جامعه قرار دهد.
    این مشکل را می توان در میان همه افراد به شکلی یافت که نعمتی را به نقمت خود و بلای جامعه تبدیل می کنند . باشد که از این راه ، دوری وپرهیز کنیم و قلم و هنر و زیبایی خود را عامل گمراهی خود و دیگری نسازیم.
    خداوند در روز قیامت در جواب اعتراض زیبا رویانی که می گویند اگر تو مرا زیبا نمی آفریدی به بزم و مراکز لهو ولعب کشیده نمی شدیم و خود و دیگری را فاسد نمی کردیم می فرماید تو زیبا تربودی یا حضرت یوسف که خودش را حفظ کرد به مقام عصمت رسید و از فوا ید به زیبایی بهره مند شد و آن را در کار نیک به کار گرفت.

برگرفته  از http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1672854

آن که می گوید دوستت می دارم ....

آن که می گوید دوستت می دارم

خنیاگر غمگینی ست

که آوازش رااز دست داده است

ای کاش عشق

را زبان سخن بود

هزار کاکلی شاد در چشمان توست

هزارقناری خاموش در گلوی من

عشق را

ای کاش زبان سخن بود


آن که می گوید دوستت می دارم

دل اندوهگین شبی ست

که مهتابش را می جوید

ای کاش عشق

را زبان سخن بود

هزار آفتاب خندان در خرام توست

هزارستاره ی گریان

در تمنای من

عشق را

ای کاش زبان سخن بود

مریم مقدس

مریم

مریم در قرآن و عهد جدید، نام مادر عیسی مسیح است. مسیحیان و مسلمانان معتقد به نزول وحی بر مریم هستند.

زندگی مریم

مریم، دختر عمران، به روایت مسلمانان از نسل هارون و از طایفهٔ لاوی بود[۱] ولی به روایت مسیحیان وی از لاوی نبود بلکه نسبش به داوود پادشاه می‌رسید و از طایفه یهودا بود.[۲] نام مادرش، حنّا دختر ابیّا بود که خواهرش الیصابات، همسر زکریّا بود. مریم در ناصره شهری در جلیل متولّد شد. در زمان تولّد مریم، پدرش عمران کشته شده بود. به روایت قرآن، همسر عمران، در هنگام بارداری، آن چه در رحم داشت، برای خدمت در بیت المقدّس نذر کرد. با این که فرزند عمران، دختر بود، او را در خدمتگزاری معبد آزاد گذاشتند. حنّه او را مریم به معنی عبادت کننده نام نهاد.شوهرخاله اش زکریا توانست کاهنان را متقاعد کند تا مریم برای خدمتگزاری معبد سلیمان در اورشلیم ساکن شود.

بر اساس روایت «انجیل»، «مریم» یک دختر عادی بود که تنها در روزهای اعیاد یهودیان به اورشلیم و «هیکل» [هیکل به معنی معبد است و شاید منظور معبد اصلی اورشلیم باشد] می‌رفت. در زندگی او پیش از سخن گفتن خداوند با وی، هیچ نشانه‌ای که حکایت از برتری و برگزیدگی او باشد، وجود نداشت. در «انجیل» همچنین هیچ اشاره‌ای بر خدمت کردن «مریم» در معبد در کودکی و یا بزرگسالی وجود ندارد. بر اساس اعتقاد مسیحیان، آنچه موجب انتخاب «مریم» به عنوان مادر و به دنیا آورنده «عیسا مسیح» بود، صرفا یک انتخاب بود که از جانب خداوند و با حکمت او انجام گرفت.

به روایت قرآن (سورهٔ آل عمران آیهٔ ۴۴) کاهنان معبد و علمای بنی اسرائیل برای کفالت و سرپرستی مریم با هم نزاع کردند. سرانجام برای قرعه کشی قلم‌های خود را به آب افکندند، همهٔ قلم‌ها به زیر آب فرورفت جز قلم زکریّا که روی آب ماند. بنا به روایت قرآن، زکریّا کفالت مریم را بر عهده گرفت. معروف است که زکریّا اتاقی در بلندترین نقطهٔ معبد برای مریم بنا کرد و هر چند روز با نردبان از آن بالا می‌رفت و وسایل راحت او را مهیّا می‌ساخت.

در قرآن(سورهٔ آل عمران آیه ۳۷) چنین آمده‌است: «هر گاه زکریّا در محراب او وارد می‌شد، در نزد او روزی می‌یافت. گفت ای مریم این را از کجا آورده ای؟ گفت: این از نزد خداست، خداوند به هر کس که بخواهد بی حساب روزی می‌بخشد.»

زکریّا با شنیدن این کلمات از مریم، در محراب عبادت، به پروردگار دعا می‌کند تا به او که خودش کهنسال و همسرش نازا بود، فرزندی عطا کند. (قرآن سورهٔ آل عمران آیهٔ ۳۸) خداوند او را به یحیی بشارت داد که به تعمیددهنده مشهور است. مریم در بیت المقدّس به روزه و عبادت و نماز می‌پرداخت. بنا به قرآن(سوره آل عمران آیه ۴۵) روح خدا به صورت انسانی بر مریم نازل شد تا به او فرزندی به نام عیسی عنایت کند و مریم بدون این که تا پیش از آن با مردی تماس بگیرد، به عیسی حامله شد(آل عمران آیه ۴۷)

تولّد عیسی به روایت اناجیل

لوقا ۱: ۲۶- ۳۸ ولادت عیسی را چنین روایت می‌کند: و در ماه ششم جبرائیل فرشته از جانب خدا به بلدی از جلیل که ناصره نام داشت، فرستاده شد، نزد باکره‌ای نامزد مردی مسمی به یوسف از خاندان داود و نام آن باکره مریم بود. پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: «سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با توست و تو در میان زنان مبارک هستی.» چون او را دید، از سخن او مضطرب شده، متفکر شد که این چه نوع تحیت است. فرشته بدو گفت: «ای مریم ترسان مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافته‌ای. و اینک حامله شده، پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید. او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی مسمی شود، و خداوند خدا تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود. و او بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهد بود.» مریم به فرشته گفت:«این چگونه می‌شود و حال آنکه مردی را نشناخته‌ام؟» فرشته در جواب وی گفت:«روح‌القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند، از آنجهت آن مولود مقدس، پسر خدا خوانده خواهد شد. و اینک الیصابات از خویشان تو نیز در پیری به پسری حامله شده و این ماه ششم است، مر او را که نازاد می‌خواندند. زیرا نزد خدا هیچ امری محال نیست.»مریم گفت:«اینک کنیز خداوندم. مرا برحسب سخن تو واقع شود.» پس فرشته از نزد او رفت.

انجیل نحوهٔ ولادت عیسی را چنین شرح می‌دهد:متی ۱: ۱۸- اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آیند، او را از روح‌القدس حامله یافتند. و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید، پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند. اما چون او در این چیزها تفکر می‌کرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده، گفت:«ای یوسف پسر داود، از گرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است، از روح‌القدس است و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.» و این همه برای آن واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد «که اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است:»خدا با ما." پس چون یوسف از خواب بیدار شد، چنانکه فرشته خداوند بدو امر کرده بود، بعمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزایید، او را نشناخت، و او را عیسی نام نهاد.

لوقا ۲: ۶-۱۴ (و وقتی که ایشان در آنجا بودند، هنگام وضع حمل او رسیده، پسر نخستین خود را زایید. و او را در قنداقه پیچیده، در آخور خوابانید. زیرا که برای ایشان در منزل جای نبود. و در آن نواحی، شبانان در صحرا بسر می‌بردند و در شب پاسبانی گله‌های خویش می‌کردند. ناگاه فرشته خداوند بر ایشان ظاهر شد و کبریایی خداوند بر گرد ایشان تابید و بغایت ترسان گشتند. فرشته ایشان را گفت: «مترسید، زیرا اینک بشارت خوشی عظیم به شما می‌دهم که برای جمیع قوم خواهد بود. که امروز برای شما در شهر داود، نجات دهنده‌ای که مسیح خداوند باشد متولد شد. و علامت برای شما این است که طفلی در قنداقه پیچیده و در آخور خوابیده خواهید یافت.» در همان حال فوجی از لشکر آسمانی با فرشته حاضر شده، خدا را تسبیح‌کنان می‌گفتند:«خدا را در اعلی علیین جلال و بر زمین سلامتی و در میان مردم رضامندی باد.»

لوقا ۲: ۱۷-۱۹ چون این را دیدند، آن سخنی را که در باره طفل بدیشان گفته شده بود، شهرت دادند. و هر که می‌شنید از آنچه شبانان بدیشان گفتند، تعجب می‌نمود. اما مریم در دل خود متفکر شده، این همه سخنان را نگاه می‌داشت.)

 تولّد عیسی به روایت قرآن

قرآن اشاره‌ای به ازدواج مریم با یوسف نکرده، و هجرت ایشان به مصر را هم ذکر نمی‌کند. روایت قرآنی ولادت حضرت عیسی(ع) در سوره مریم(۱۹)چنین آمده‌است:(ترجمه فولادوند)

و در این کتاب از مریم یاد کن، آن گاه که از کسان خود، در مکانی شرقی به کناری شتافت. (۱۶) و در برابر آنان پرده‏ای بر خود گرفت. پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا به [شکل‏] بشری خوش‏اندام بر او نمایان شد. (۱۷) [مریم‏] گفت: «اگر پرهیزگاری، من از تو به خدای رحمان پناه می‏برم.» (۱۸) گفت: «من فقط فرستاده پروردگار توام، برای اینکه به تو پسری پاکیزه ببخشم.» (۱۹) گفت: «چگونه مرا پسری باشد با آنکه دست بشری به من نرسیده و بدکار نبوده‏ام؟» (۲۰) گفت: «[فرمان‏] چنین است، پروردگار تو گفته که آن بر من آسان است، و تا او را نشانه‏ای برای مردم و رحمتی از جانب خویش قرار دهیم، و [این‏] دستوری قطعی بود.» (۲۱) پس [مریم‏] به او [عیسی‏] آبستن شد و با او به مکان دورافتاده‏ای پناه جست. (۲۲) تا درد زایمان، او را به سوی تنه درخت خرمایی کشانید. گفت: «ای کاش، پیش از این مرده بودم و یکسر فراموش شده بودم.» (۲۳) پس، از زیر [پای‏] او [فرشته‏] وی را ندا داد که: غم مدار، پروردگارت زیر [پای‏] تو چشمه آبی پدید آورده‌است. (۲۴) و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان، تا بر تو خرمای تازه می‏ریزد. (۲۵) و بخور و بنوش و دیده روشن دار. پس اگر کسی از آدمیان را دیدی، بگوی: «من برای [خدای‏] رحمان روزه نذر کرده‏ام، و امروز مطلقاً با انسانی سخن نخواهم گفت.» (۲۶) پس [مریم‏] در حالی که او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد. گفتند: «ای مریم، به راستی کار بسیار ناپسندی مرتکب شده‏ای.» (۲۷) ای خواهر هارون، پدرت مرد بدی نبود و مادرت [نیز] بدکاره نبود. (۲۸) [مریم‏] به سوی [عیسی‏] اشاره کرد. گفتند: «چگونه با کسی که در گهواره [و] کودک است سخن بگوییم؟» (۲۹) [کودک‏] گفت: «منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده‌است، (۳۰) و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته، و تا زنده‏ام به نماز و زکات سفارش کرده‌است، (۳۱) و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده‌است، (۳۲) و درود بر من، روزی که زاده شدم و روزی که می‏میرم و روزی که زنده برانگیخته می‏شوم.» (۳۳) این است [ماجرای‏] عیسی پسر مریم، [همان‏] گفتار درستی که در آن شک می‏کنند. (۳۴) خدا را نسزد که فرزندی برگیرد. منزّه‌است او چون کاری را اراده کند، همین قدر به آن می‏گوید: «موجود شو»، پس بی‏درنگ موجود می‏شود. (۳۵)

(در احادیثی از پیامبر اسلام آمده‌است که «خواهر هارون» در آیه۲۸ به معنی «ای کسی که از نسل هارون هستی» آمده‌است و در آن زمان این گونه گفتار مرسوم بوده‌است.)[۳]

 مقام و رتبه مریم در اسلام

مریم، بر اساس روایات اسلامی شیعه و سنّی، یکی از چهارزن برگزیده عالم(خدیجه، فاطمه، مریم، آسیه زن فرعون) است. جبرئیل(فرشته خداوند) یا روح القدس(فرشته‌ای مخصوص از جانب خداوند که با جبرئیل برابر است) بر وی نازل می‌شده‌است. آیات زیر به نزول وحی بر مریم اشاره دارند:

در سوره آل عمران آیهٔ ۴۲ چنین آمده‌است: «و فرشتگان مریم را گفتند ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته، و بر تمامی زنان دو جهان برتری داده‌است، ای مریم فروتنی کن برای پروردگار خود، و سجده به جای آور، و با نمازگزاران به نماز بایست»

در سوره آل عمران آیه ۴۵ چنین آمده‌است: «و هنگامی که فرشتگان مریم را گفتند به راستی خدا تو را به کلمه‌ای از خویش بشارت می‌دهد که نامش عیسی پسر مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند و از نزدیکان درگاه خداوند است»

در سورهٔ مریم آیه ۱۷ چنین آمده‌است: «ما روح خود را به سوی مریم فرستادیم، و مریم او را چون انسانی بی عیب و نقص تصوّر می‌کرد»

مریم و دودمانش از شیطان در پناهند

هنگامی که مادر مریم، مریم را به دنیا آورد و دانست که او دختر است، به روایت قرآن چنین گفت:

«چون فرزند خویش بزاد، گفت: ای پروردگار من، این که زاییده‏ام دختر است- و خدا به آنچه زاییده بود داناتر است- و پسر چون دختر نیست. او را مریم نام نهادم. او و فرزندانش را از شیطان رجیم در پناه تو می‌آورم.»[۴]

و اینچنین است که مریم و فرزندش عیسی مسیح از شیطان در پناه خدا قرار دارند. آیات متعددی در انجیل به دفع ارواح شرور توسط عیسی مسیح اشاره می‌کند.

و در بعضی روایات عیسی را راس همه شیطان ستیزان یا جن گیران دانسته‌اند.

همچنین در آخر الزمان با برگشتن عیسی جنگ شدیدی بین همه نیروهای خوب و همه نیروهای بد در خواهد گرفت.

 مراجع

  1. قرآن ۱۹:۲۸
  2. عبرانیان ۷:۱۴
  3. البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص: ۷۰۹
  4. قرآن ۳:۳۶ ترجمه آیتی

منابع

  • عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، ISBN ۹۶۴۳۰۷۱۶۳۴
  • کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، ISBN ۹۶۴۳۳۱۰۶۸-X

برگرفته از http://fa.wikipedia.org

خدایا ! ......خودت کمکم کن ......

خدای من ....
خسته ام ..........
سخت محتاج توام ..........
آنقدر که یارای گفتنش را ندارم .
خدایا ...!
خدایا .......!
خدایا .........!
سخت محتاج مهرو عشق توام ! ....... سخت ...
مهربانا !
دلتنگ شده ام ....
اشک ها باز مهمان دو چشم همیشه منتظرم شده اند .......

آه !
اشک های من !..... می خواهمتان که از سر شوقی عارفانه مهمان همیشگی چشمانم شوید !
خداوندگار مهر ...
عشقی راستین و پاک ...
صداقتی ناب و ابدی .........
آرامشی ژرف در قلب و جانم .......
را به من هدیه بده ! ...... ای مهربانترین .......ای ناب تر از هر ناب .....
اوج نیازم را دریاب جانا !
تمنای وجودم را دریاب بزرگوار من !
دیدگان سرشار از عشق و انتظار و امیدم را احساس کن خدای من ..... خدای من .......
تو را قسم به همه عظمت و جلالت !
بر من رحم کن .........
لطف و عنایت همیشگی ات را از من دریغ مدار ای همه خوبی و مهر .
ای بزرگوار مهربان و رحیم ...
همه امیدم !.....همه تکیه گاهم تویی .......خدای من !

افکار پلید مردان شهر من

داشتم توی اینترنت ول می گشتم .چشمم خورد به مطلبی که خیلی وقتا فکرمو  به خودش مشغول کرده .

افکار پلید مردان شهر من 

■■ حجاب یکی از بحث برانگیزترین مسائل این روزای ایران به حساب میاد؛ یه سری هستند که مخالف داشتن حجاب هستند یا لااقل نظرشون اینه که هرکس هر طور که دلش میخواد باید لباس بپوشه، این عده تعداد زیادی از مردم ایران رو هم تشکیل میدن. اما هستند کسانی که واقعا به داشتن حجاب اعتقاد دارند؛ مانند نویسنده مطلب «چه لذتی دارد این حجاب!». توصیه اکید می‌کنم این مطلب رو بادقت بخونید!

به‌شخصه با خوندن این مطلب از خودم بدم اومد(!)، یعنی مردای جامعه ما اینقدر به انحراف کشیده شدن که یک زن حاضره سختی‌ها رو تحمل کنه که هر روزه مورد آزار و اذیت نگاهی مردان جامعه قرار نگیره؟! روی صحبت‌م با خودم و مردای جامعه‌ی ایرانه، آقایون واقعا چکار داریم می‌کنیم؟! این‌قدر پست شدیم که باعث شدیم یه زن ایرانی بنویسه: «مى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید. نمى‏دانید!»

چه کار داریم می‌کنیم؟! چرا این قدر داریم به سمت مسائل زیرشکم فکر می‌کنیم، واقعا چرا؟!

مرتبط: چشمت رو درویش کن!

برگرفته از   http://version17.com/

ما مردهای ایرانی همیشه دم از غیرت و ناموس پرستی میزنیم ونمی تونیم قبول کنیم کسی به ناموس ما چپ نگاه کنه .

اما چرافقط ما حق  این خواسته  را داریم و وقتی نوبت به ناموس مردم میرسه مزاحمت برای او هیچ اشکالی نداره .ما حق داریم هر جور دوست داریم  اونو ورانداز کنیم ؛متلک بندازیم و کارهای بد   و  بدترانجام بدیم.

شاید کسی این رفتارو غریزی تلقی کنه اما آیا باید جلوی هر غریزه ای را آزاد بذاریم واجازه بدیم این غریزه (بلا نسبت )مثل گاو سرشو پایین بندازه وهرکاری دلش خواست انجام بده ؟!

البته  از حق نگذریم  بعضی از خانمها هم همچین  بی تقصیر نیستن. با این آرایشهای کیلویی که سرکاران علیه انجام میدهند ...

به  امید روزی که همه ما هوای همدیگه را داشته باشیم .

متن سه نامه پیامبر اسلام به سه پادشاه بزرگ دنیا

متن سه نامه پیامبر اسلام (ص) به سه پادشاه بزرگ دنیا

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بر قوم و قبیله خاصى مبعوث نشده بود تا پیامش در حصار و محدوده آن قوم و قبیله محصور بماند، بلکه بر طبق آموزه‏هاى قرآنى (1) ماموریت داشت تا پیام خود را به عموم مردم - فارغ از تمایزات قومى، نژادى و زبانى - ابلاغ نماید. از این رو در سال ششم هجرى، در راستاى رسالت جهانى خویش، با ارسال نامه‏هایى به سران ممالک هم جوار حجاز در آن روزگار، گام مهمى را در سیاست‏ خارجى برداشت. او که در این زمان دغدغه خاطر چندانى از جانب یهودیان مدینه و شرارت‏هاى آن‏ها نداشت و نیز به دلیل انعقاد معاهده صلح حدیبیه، از جانب مشرکان مکه احساس خطر جدى نمى‏کرد بر آن شد تا نامه‌هایى را به سران کشورهاى هم جوار ارسال نماید و آن‏ها را به اسلام فراخواند. (2)

با نگاهى به تاریخ طبرى درمى‏یابیم که طبرى تنها سه نامه از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را که خطاب به نجاشى - حاکم حبشه - ، خسرو پرویز - شاهنشاه ایران - و هرقل - امپراتور روم شرقى - بوده را ضبط کرده است و در خصوص نامه‏هاى آن حضرت به مقوقس (حاکم مصر)، جیفر و عبد پسران جلندى (فرمانروایان عمان) و منذر بن ساوى (کارگزار خسرو در بحرین) تنها به نقل گفته‏اى کوتاه از ابن اسحاق اکتفا کرده و متن نامه‏هاى مذکور را نیاورده است. از این رو ما در این نوشتار به ذکر نامه‏هایى که از سوى آن حضرت به حاکمان حبشه، روم و ایران ارسال شده است، خواهیم پرداخت .

نخستین نامه‏اى که طبرى در ذیل وقایع سال ششم هجرى به ثبت آن اهتمام نموده، نامه‏اى است که از سوى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و توسط دحیة کلبى به هرقل - امپراتور روم شرقى - ارسال گردید . طبرى متن این نامه را چنین آورده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

من محمد بن عبدالله و رسوله الى هرقل عظیم الروم سلام على من اتبع الهدى. اما بعد: فانى ادعوک بدعایة الاسلام، اسلم تسلم و اسلم یؤتک الله اجرک مرتین. فان تولیت فعلیک اثم الاریسین. (3)

به نام خداوند بخشنده مهربان

ازمحمد بنده و فرستاده خدا به هرقل، بزرگ رومیان

کسى که پیرو راستى گردد گزند نمى‏بیند. اسلام بیاور تا سالم بمانى و اسلام بیاور تا خدا دوبار تو را پاداش دهد و اگر از پذیرش آن سر باز زدى، گناه رعایا (کشاورزان) بر گردن تو خواهد بود.

دومین نامه مورد توجه طبرى که به انعکاس آن پرداخته است مکتوب پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به نجاشى پادشاه حبشه است که عمر و بن ابى امیه ضمرى مامور ابلاغ آن شده بود. وى متن این نامه را چنین ثبت کرده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

من رسول الله الى النجاشى الاصحم ملک الحبشه .

سلم انت . فانى احمد الیک الله الملک القدوس السلام المومن المهیمن و اشهد ان عیسى بن مریم روح الله و کلمته القاها الى مریم البتول الطیبه الحصینه فحملت ‏بعیسى فخلقه الله من روحه و نفخه کما خلق آدم بیده و نفخه . انى ادعوک الى الله وحده لاشریک له و الموالاة على طاعته و ان تتبعنى و تومن بالذى جاءنى، فانى رسول الله و بعثت الیک ابن عمى جعفر و نفرا معه من المسلمین . فذا جاءک فاقرهم، و دع التجبر. فانى ادعوک و جنودک الى الله، فقد بلغت و نصحت، فاقبلو نصحى . والسلام على من اتبع الهدى . (4)

به نام خداوند بخشنده و مهربان

از محمد پیامبر خدا به نجاشى اصحم پادشاه حبشه.

تو با ما در صلح هستى . من بر خداى ملک قدوس سلام مؤمن مهیمن درود مى‏گویم و شهادت مى‏دهم که عیسى پسر مریم روح خدا و کلمه اوست که وى را به مریم دوشیزه پاکیزه القا کرد و عیسى را بار گرفت و خدا عیسى را از روح خود آفرید، چنان که آدم را با دست و دمیدن روح خود در او آفرید. من تو را به خداى یگانه بى‏شریک و اطاعت از وى دعوت مى‏کنم که پیرو من شوى و به خدایى که مرا فرستاده ایمان بیاورى که من پیغمبر خدایم و پسر عمویم جعفر و جمعى از مسلمانان را به سوى تو فرستاده‏ام و چون بیایند، آن‏ها را بپذیر و از تکبر بر کنار باش که من تو را با سپاهت ‏به سوى خدا مى‏خوانم. من پیام خدا را ابلاغ کردم و اندرز دادم . اندرز مرا بپذیر و درود بر آن که پیرو هدایت‏ شد.

مکتوب پیامبر به خسرو پرویز پادشاه ایران که توسط عبدالله بن حذافه سهمى به خسرو رسانده شد، سومین نامه‏اى است که طبرى آن را این گونه گزارش کرده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

من محمد رسول الله الى کسرى عظیم الفارس . سلام على من اتبع الهدى و آمن بالله و رسوله و شهد ان لااله الا الله وحده لاشریک له و ان محمد عبده و رسوله. ادعوک بدعاء الله فانى رسول الله الى الناس کافة لانذر من کان حیا و یحق القول على الکافرین. فاسلم تسلم . فان ابیت فان اثم المجوس علیک . (5)

به نام خداوند بخشنده و مهربان

از محمد فرستاده خدا به خسرو، بزرگ پارسیان. درود بر آن که پیرو هدایت ‏شود و به خدا و پیغمبر وى ایمان آورد و شهادت دهد که خدایى جز خداى یکتا نیست. من پیامبر خدا به سوى همه کسانم تا زندگان را بیم دهم . اسلام بیاور تا سالم بمانى و اگر دریغ کنى گناه مجوسان به گردن تو است.

پى‏نوشت‏ها:

1. و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا ...»؛ سوره سبا، آیه 28.

2. نامه‏هاى پیامبر در مجموعه‏اى تحت عنوان «مکاتیب الرسول‏» تالیف على احمدى در سال 1363 به چاپ رسیده ضمن این که در این زمینه، یک رساله دکترى با عنوان «نامه‏ها و پیمان‏هاى پیامبر اسلام‏» اثر دکتر محمد حمید الله نیز وجود دارد که دو ترجمه فارسى از آن با نام‏هاى «وثائق‏» ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى و «نامه‏ها و پیمان‏هاى سیاسى حضرت محمد و اسناد صدر اسلام‏» ترجمه دکتر سید محمد حسینى موجود مى‏باشد .

3. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، دارالتراث، 1378 ه) . ذیل وقایع سال ششم هجرى .

4. همان .

5. همان .

منبع:

نشریه تاریخ اسلام، شماره 7

على ناظمیان فرد

ماهاتما گاندی

ماهاتما گاندی

مهانداس کارامچاند گاندی (به خط دونگری: मोहनदास करमचन्द गांधी؛ گجراتی: મોહનદાસ કરમચંદ ગાંધી؛ زاده: ۲ اکتبر ۱۸۶۹ - درگذشت: ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸) (۱۰ مهر ۱۲۴۸-۹ بهمن ۱۳۲۶) رهبر سیاسی و معنوی هندی‌ها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد می‌کرد. فلسفهٔ ضدخشونت گاندی که خود نام ساتیاگراها (در سانسکریت به معنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت؛ تحت‌اللفظی: محکم گرفتن حقیقت) روی بسیاری از جنبش‌های مقاومت ضدخشونت در سراسر جهان و تا امروز تأثیر گذارده‌است.

ادامه مطلب ...

ای دل من !...

ای دل من ! ...
سرشار از شور و شوقی ...
سرشار از انتظاری ! ...
ای دل من ! ...
همه چیز می آید ! ...
همه چیز می گذرد ! ...
دریاب این را ..
همه چیز و همه کس از تو والاتر ست ! ...
ای دل من !
تو فقط باید برای خدایت شور و شوق داشته باشی ...
تو فقط باید برای خدایت در عطش انتظار بسوزی !
اوست تنها که جاودانه ست !
دریاب این را دل من ! دریاب !
ای دل من ... تو حرمتی داری بس ژرف ... تو را به هیچ دلی نمی سپارم !
تو را به خدای عشق می سپارم ...
تو را به آغوش عاشقانه ی آن معبود ازلی ات می سپارم
تنها اوست که برای تو می ماند !
تنها اوست که عاشقانه همیشه دوستت دارد دل من ! ...
بی هیچ چشم داشتی ! ...
بی هیچ قیدی ...
بندی ..
قانونی !
و تبصره ای
خدایا ! .............................
می شنوی صدای این دل را ؟!
با تو می گوید این دل ! :
عشقت را فریاد می زنم ..............................
دوستت دارم را فریاد می زنم .................................
خدایا !
با من باش !

وصیت نامه داریوش کبیر به فرزندش خشایارشا

وصیت نامه داریوش کبیر به فرزندش خشایارشا

اینک که من از دنیا می روم بیست وپنج کشور جهان جزو امپراتوری ایران است و در تمام این کشور ها احترام دارند و مردم کشور نیز در ایران دارای احترام می باشند . جانشین من خشایار شاه باید مثل من در حفظ این کشور ها بکوشد و راه نگهداری کشورها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد .

اکنون که من از دنیا می روم تو دوازده کرور خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمی کویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن ، زیرا قاعده این خزانه این است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان .

مادرت آتوسابرمن حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن . ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که با سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه ای است در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود ، حشرات در آن بوجود نمی آید و غله در این انبارها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه دهی تا اینکه آذوقه دویا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اینکه غله جدید به دست آمد از غله موجود در انبارها برای تأمین کسر خوار وبار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنان همان مزیت دوست بودن با تو کافیست ، چون اگر دوستان و ندیمان خود را برای کارهای مملکتی بگماری به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی ، چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت دوستی بنمایی .

کانالی که من می خواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود بیاورم (کانال سوئز فعلی) هنوز هم به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که ار آن عبور نکنند .

اکنون من سپاهی به طرف مصرفرستادم تا اینکه در این قلمرو وایران نظم و امنیت برقرار کنند ولی فرصت نکردم سپاهی به یونان بفرستم تو باید این کاررا به انجام برسانی.

با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند . توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده چون هر دوی آنان آفت پادشاهی هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور بنما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند برای مالیات قانونی وضع کردم که تماس نخواهند داشت .

افسران و سربازان ارتش را راضی نگهدار و با آنها بد رفتاری نکن اگر با آنها بدرفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها این طور خواهند بود که دست روی دست میگذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم نمایند .

امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا اینکه فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر قدر که فهم و عقل آنان زیاد شود تو با اطمینان بیشتر می توانی سلطنت کنی .

همواره حامی کیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نمایند و پیوسته به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد که از هر کیش که میل دارد پیروی نماید.

بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که خود فراهم کرده ام بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هر زمان که می توانی وارد قبر شوی تا تابوت سنگی مرا ببینی و بفهمی که من پدر تو و پادشاهی مقتدر بودم و بر من بیست وپنج کشور سلطنت       می کردم ، مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد خواه پادشاه  کشور باشد یا یک خار کن و هیچ کس در این جهان باقی نمی ماند .

اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی غرور و خود خواهی بر تو غلبه نخواهد کرد اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی بگو قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگاه دارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند . زنهار ، زنهار هرگز هم مدعی هم قاضی نشو اگر هم از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی به یک طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار بدهد و رای صادر نماید زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد .

هرگز از آباد کردن دست بر ندار زیرا اگر دست از آباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا قاعده این است که وقتی کشور آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده و شهر سازی را در درجه اول اهمیت قرار بده .

عفو و سخاوت ، ولی عفو باید موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ا ی ...

به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم -سعدی

به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمی‌پذیرم

همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم

مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم
که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم

برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که می‌زند به تیرم

نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم

تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بی‌نظیرم

تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنوده‌ام دوش و نه مردم از نفیرم

نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم

اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوشست عیش مردم به روایح عبیرم

نه تو گفته‌ای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو می‌کشی نمیرم